eitaa logo
🍃نور🍃
5 دنبال‌کننده
11 عکس
6 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.mp3
408.4K
☘ قسمت 7⃣ @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
خیلی ها میگن کاش جلوی کرونا رو تو همون چین میگرفتن تا وارد کشورهای دیگه نشه، و این همه .... الآن خیلی ملموس متوجه میشیم چرا جلوی داعش رو تو همون سوریه و عراق گرفتیم؟! 🌷🌷شادی تمام شهدا صلوات🌷🌷 @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🔰 رهبر انقلاب: امسال سالِ جهشِ تولید است. کسانی که دست‌اندرکار هستند جوری عمل کنند که تولید ان‌شاء‌اللّه جهش پیدا کند و یک تغییر محسوسی در زندگی مردم ان‌شاء‌اللّه به وجود بیاورد. 🌷 @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
پیام نوروزی سال ۱۳۹۹ رهبر انقلاب در قالب نمودار درختی @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🚫منطقه قرمز 7⃣1⃣ 🔺دو تا آقا را دیدم که داشتند از کنار رفقای طلبه ام جدا میشدند. نگاهم که بهشان افتاد سلام کردم. یکی با لبخند و محبت جواب سلامم را داد اما دیگری هیچی نگفت. قیافه شان شبیه هم بود ولی آنکه جواب سلام نداد عینک داشت و قیافه اش بیشتر شبیه خارجی ها بود. 🔺واقعیتش با دیدنشان احساس کردم ازشان بدم میاید، حالم بد شد اصلا. شیطان را لعنت کردم گفتم بی خیال بابا. چته چند وقته میری بیمارستان کمک کرونایی ها مراقب باش بیخودی از این و اون بدت نیاد. خراب میکنی همه چیز رو با بد دلی. ولی چه کنم دله دیگه دست خودم که نیست. فقط یک نظر نگاه کردم سلام کردم و جواب شنیدم اما عجیب احساس تنفری ازشان در وجودم شکل گرفت. 🔺رفتم پیش بقیه طلاب. بعد از سلام و احوال پرسی گفتم کی بودند اینها؟ عبدالله گفت اون خارجیه خبرنگار رویترز و کانال چهار تلویزیون انگلیس بود. این یکی ایرانیه هم خبرنگار رکنا بود. همون جایی که اولین بار خبر دروغ تجاوز به زن فقیر در قبرستان برای چند قرص فلافل رو همه جا پخش کرده بود. این آقای خبرنگار رکنا داشت تلاش میکرد نه برای خودش بلکه بیشتر برای آن خبرنگار رویترز که اجازه بگیره از ما که باهاشون مصاحبه کنیم. 🔺پرسیدم شما چه گفتید؟ گفت هیچی محترمانه بهشون گفتیم برید گم شید. با خنده گفتم بابا خارجیها اومدن ازتون مصاحبه بگیرن چرا دکشون کردید؟ علی اخباری یعنی یکی دیگه از طلبه ها یک دفعه یه حرفی زد که از شوخی خودم هم خجالت کشیدم. اونقدر سفت و پر اعتقاد گفت که به جانم نشست گفت اینها بازوی طاغوتند بازوی رسانه ای شیطانند. با اینها در جنگیم این جنگ شوخی نداره. 🔺بچه ها گفتند باید به بقیه طلبه ها و مسوولین اطلاع بدیم که با این ها مصاحبه نکنن. به یکی از مسوولین هم تماس گرفتیم گفتند بله خبر داریم اینها تیمهای مختلف رو فرستادن قم قاطی کار طلبه ها میخوان کار اینها رو حاشیه دار کنن. 🔺نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحال از اینکه توی کاری شرکت کردم که دشمن رو به تکاپو انداخته و برای ضربه زدن به ما نزدیکش کرده. ناراحت از اینکه چقدر غافل بودم از اینکه رفتارهای ما را این دشمنان خبیث این قدر از نزدیک رصد میکنند. ادامه دارد 📎 @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
8.mp3
506.9K
☘ قسمت 8⃣ @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🔖رضای خداوند ✍روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش می‌آید..با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد..دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی.؟* ♦️نانوا گفت نه..حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده..دوست نانوا گفت وای بر تو..آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است..نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم..و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم...زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد... 🔷روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند...* @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
9.mp3
723.4K
☘ قسمت 9⃣ @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🚫منطقه قرمز 0⃣2⃣ 🔻موقع سال تحویل یاد جریانی افتادم که شیخ علی اصغر محمدی رفیقم که با هم وارد بیمارستان شدیم، برام تعریف کرد. میگفت یه جوونی رو دیدم که آنقدر حالش بد بود که گفتم بعیده زنده بمونه. خیلی حرف نمیزد روحیه اش هم داغون بود. 🔻همه تلاشم رو کردم که لااقل روحیه اش رو عوض کنم. میگفت من میمیرم اما بمیرم زنم چی میشه پسر یک ساله ام چی میشه؟ اون روز بیشتر از هر بیماری کنار تخت او نشستم با او صحبت کردم. میخواستم آرومش کنم و روحیه اش رو عوض کنم. 🔻دیگه باهاش رفیق شده بودم. میگفت یه شب یکی دیگه از طلبه ها هم اومد کنارم. اون شب حالم خیلی بد بود. اون طلبه اومد قرصم رو بهم بده تا بخورم. گفتم نمیتونم بخورم. توان ندارم. من میمیرم. طلبه با محبت و با آرامش خاصی قرصم رو داد و گفت نترس آرزو کن خدا آرزوهات رو میشنوه. قرصم رو خوردم. 🔻این بار با خدا طور دیگه ای مناجات کردم گفتم من کسی نیستم، برای بچه ام هم نمیترسم ، تو خدای بچه من هم هستی. اگر میخواهی منو ببری ببر خانواده ام رو به چه کسی بسپارم بهتر از تو. آماده ام برای مرگ. میگفت احساس کردم کوهی از تکبر و غرور در درونم شکست و فرو ریخت. 🔻احساس میکردم از همیشه به خدا نزدیکترم. حال خوشی داشتم. همیشه از این همه تکبر و غرور خودم بدم میامد به نظرم قبلا رابطه ام با همه بد بود با همسرم با برادرم با همه. ولی بعد از آن احساس کردم دیگه مانع همیشگی در وجودم خرد شد. اون شب احساس کردم حالم خوب شد... 🔻اون جوون مرخص شد. حالش هم خوب شد. رفیقم میگه هنوز باهاش در تماسم بهم میگه کرونا اگر برای همه بد بود ولی برای من سوغاتی های زیادی داشت. با شما طلبه ها رفیق شدم نمیدونم چرا ولی دوست دارم با خدا حرف بزنم. رابطه ام با همه خوب شده. احساس میکنم سبک شدم از همه غرورها و تکبرها. 🔻از وقتی این ماجرا رو شنیدم تا امروز دائم یاد این داستانم. ای خدایی که پیش چشمان موسی تجلی بر کوه کردی و نابودش کردی. بر کوه غرور و تکبر ما هم تجلی کن. ای خدای مقلب القلوب به حق باب الحوائجت، حول حالنا الی احسن الحال.... ادامه دارد 📎 @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🚫منطقه قرمز 1⃣2⃣ 🔻توی بیمارستان به جز رسیدگی به بیمارها، به نیروهای خدماتی هم کمک میکردم. اولین بار یکی صدایم زد و گفت حاج آقا میتونی کمک کنی؟ گفتم چه کار؟ گفت هیچی ملحفه ها رو باید عوض کنیم. هر ملحفه رو باید بر میداشتیم بعد کل تخت رو با مواد ضد عفونی تمیز میکردیم، بعد هم ملحفه جدید روی تخت و متکا و بقیه کارها. اولش بلد نبودم نگاه میکردم. او هم انگار از اینکه هیچی بلد نیستم تعجب کرده بود. گفت صبر کن یک بار انجام میدم تا یاد بگیری. 🔻موقع ضدعفونی و تغییر ملحفه ها دو تا حس متناقض داشتم که خیلی برام جالب بود. احساس خوش اینکه یکی مرخص شده و احساس نگرانی و ناراحتی از اینکه یک نفر جدید داره میاد. قبلا همچین احساسی رو تجربه نکرده بودم. 🔻یک بار یک نفر دیگر گفت این مواد ضد عفونی رو بگیر و کف همه اتاقها رو تی بکش. فکر کنم آب و وایتکس بود. بویی نمیفهمیدم بوی خاصی نداشت از روی نوشته روی ظرفش متوجه شدم. کف اتاقها رو تی میکشیدم. یک بار هم زیر یک تخت را جارو کردم که یک نفر چند دقیقه قبل رویش جان داده بود. نمیدانم چرا به من بدبخت گفتند زیر تخت را تمیز کنم. کلی هم روی تخت و زمین را مواد ضدعفونی ریخته بودند. داخل اتاق شدم روی تخت کناری هم یک نفر دیگر بود که فکر کنم او هم نفسهای آخرش بود. اتاق را جارو کردم. خیلی چیزها روی زمین ریخته بود. که باید جمع میشد. با خودم گفتم مگر من کی هستم؟ هیچ کس؟ بیش از ده سال است زن و مرد کوچه و خیابان به خاطر لباس سربازیم احترامم کرده اند. نکند خیال میکنم کسی هستم؟ 🔻بیهوده نیست حضرت مسیح پای حواریون را شست و به آنها یاد داد پای مردم را باید بشویید. این معنای اخلاقی است که امام خمینی یادمان داد. باید خاکسار باشی. خاکسار و نوکر این مردم. مخصوصا بیش از همه ما طلبه ها. 🔻بعضی خیال میکنند طلبگی یعنی فقط پژوهش و کتاب نوشتن و منبر رفتن و مشاوره دادن. خدمت عملی را خلاف زی طلبگی میدانند. اما من طلبگی را از سید علی یاد گرفتم از امام روح الله. از که امام نوشت وقتی امام میگفت طلبه های رزمنده رساله عملیه نوشتند به مجاهدتشان. با لباس جنگ و عمامه شان. 🔻خمینی یادم داد که طلبه فقط مساله گو نیست او دنبال علمش میدود تا پیاده شدن علم را در جامعه ببیند. اگر میخواهی دین در جامعه پیاده شود باید مردم بخواهند. و این معنای مردمسالاری است. و اگر میخواهی مردم حرکت کنند باید خادم آنها باشی خاکسارشان باشی. تواضع جلوه عبودیت است. باید پیشرو باشی. باید آستین بالا بزنی. باید به جز تحقیق اهل تحقق باشی. 🔻اتاقها را تی میکشیدیم و این باعث شده بود گارد اولیه پرستارها و دکترها نسبت به ما شکسته شود. دوستمان داشتند. یک بار یک پرستار اعتراض کرد که شستن دستگاه تنفس بیماری که تازه از دنیا رفته را به اینها نسپارید. خطرناک است. نمیدانم چرا اما احساس میکردم فضای بخش با ما همراه بود و رفیق. 🔻هنگام تی کشیدن دستورهای بیماران را انجام میدادم. یکی میگفت پنجره را ببند. یکی میگفت دم در دستشویی را بیشتر بکش. یکی میگفت این زیر تخت مرا نکشیدی. خدایا تو هم گناهان مرا همینطور پاک میکنی؟ ای خدای عیسای نبی و حواریینش. ای خدای پیامبر اکرم و اهل بیتش. ما را مبعوث میکنی؟ دلهای ما را زلال میکنی به نام خودت . ای خدای اقرا و ربک الاکرم ادامه دارد 📎 @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🔖روزی جوانی از پدرش پرسید معنی حمد چیست؟ 🍃 پدرش گفت: پسرم، گمان کن در شهر می‌روی و سلطان تو را می‌بیند و سلطان بدون این‌که به او چیزی ببخشی، وزیر را صدا کرده و به تو کیسه‌ای طلا می‌بخشد. تو از وزیر تشکر می‌کنی یا سلطان؟؟ پسر گفت: از سلطان 🔷 پدر گفت: معنی شکر هم این‌ است که بدانی هر نعمتی که وجود دارد از سلطان (خدا) است. اگر کسی به تو نیکی می‌کند او وزیر است و این نیڪی به امر خدا است. پس او لایق همه حمدها است (الحمدلله یعنی خداوند مالک تمام حمدهاست) @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
10.mp3
932.6K
☘ قسمت 0⃣1⃣ @Noore_khodaa 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃