#ازکرونا_تا_بهشت
#قسمت۲۷🎬:
دو روز بود که دست زینب را گچ گرفته بودیم که به پیشنهاد بچه ها خورش,قورمه سبزی بارگذاشتم,اخه بچه ها خیلی این غذا رادوست داشتند,البته علی هم یکی از طرفداران پروپا قرص این غذا بود.
آخ علی,علی...اگه الان اینجا بود میگفت:به به بانووو چه بویی راه انداختی,فکر ناخن های ما راهم میکردی هااا که بااین غذا میخوریمشان....
درهمین حین ,زینب امد طرفم وگفت:مامان غذا چی داریم؟؟
با تعجب نگاهش کردم وگفتم:یعنی بااین بوی خوشی که توخونه پیچیده نفهمیدی؟
زینب:نه مامان از کجا بدونم؟
فکر کردم زینب داره خودعزیزی میکنه ,بوسیدمش وگفتم:قورمه سبزی که دوست داری گذاشتم.
زینب:الکی نگو مامان,اصلا هیچ بویی نیست.
خدای من ,این چی داشت میگفت؟!
فوری شیشه گلاب را برداشتم وگفتم :دهنت راباز کن عزیزم ,چشات هم ببند,یه چی میریزم داخل دهنت ,اگه گفتی که چه مزه وبویی میده,منم یه جایزه خوب بهت میدم.
زینب دهنش رابازکردوچشاش رابست,گلابها راقورت داد وگفت:اصلنم بوومزه نداره,اب دادی به من,مامان کلک زدی بهم هااا
خدای من چی داشت میگفت؟؟
از داروهای امام کاظم ریختم داخل دهنش,بدون اینکه مثل قبل بالا بیاره وبهانه بگیره,خوردشان وبازهم گفت که هیچ بوومزه ای ندارد.
بچه حس بویایی وچشاییش را از دست داده بود.
اول فکر کردم عوارض داروهای مسکنی هست که به خاطر دستش بهش میدم اما بعد....
#ادامه دارد
به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/Noorkariz
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت ۲۸🎬:
چند ساعت گذشت واحساس کردم صورت زینب گل انداخته,اومدم دمای بدنش رابگیرم,خیلی داغ بود,بچه,چهل درجه تب داشت.
فوری اتاق زینب راجداکردم,زینب که حالا بی حال گوشه ای افتاده بود را بردم روی تختش خواباندم,کل خانه را بادود اسپند واسپری گلاب ضدعفونی کردم.
به بچه ها سپردم هیچ کس به اتاق زینب داخل نشه,زینب را پاشویه کردم.چادرم راسرم انداختم وفوری,به سمت طب الصادق حرکت کردم.
خدایا بچه ام را از تومیخوام...کمکم کن,حالا دیگه مطمین بودم زینب کرونا گرفته,بااین دست شکسته وبدن ضعیف...خدایا به دادم برس.
پزشک گیاهی طب الصادق دارویی داد که از سیروسداب وگردو وانجیر تشکیل شده بود,داد وگفت هرشش ساعت یکبار بهش بدم,داروی امام کاظم هم داد تا هرشب بهش بدم وتوصیه کرد از داروهای زینب به بقیه ی بچه ها هم بدم وخودم هم بخورم,ودراخر گفت خانه رامدام بااسپند وگلاب ضدعفونی کنم واگر تنگی نفس عارض شد بخورجوش شیرین بگیریم وبرای تبش هم توصیه کرد با آب ونمک دریا ویا آب وسرکه خانگی ,بچه را پاشویه دهم....
بدوو وباقدم هایی بلند خودم رابه خانه رساندم...
#ادامه دارد..
🖊به قلم…ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/Noorkariz
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۲۹🎬:
زینب همچنان درتب بالا میسوخت,شب تا صبح کنارتختش مدام پاشویه اش کردم,تبش میافتاد وبعداز یک ساعت دوباره روز از نو وروزی از نو...
تمام کارم شده بود پرستاری از زینب وتمام امور خانه را وکارهای حسن وحسین راسپرده بودم دست زهرا....زهرا این دختر زیبایم مثل مادری دلسوز به بچه ها میرسید ,حتی بااین سن کمش ,پخت وپز هم میکرد...خدایا شکرت که هست,خدایا شکرت که زهرا را دارم.
یک شبانه روز دیگه تبش ادامه داشت وبعدش قطع شد,اما بدن درد وبی قراری عارض وجودش شد,زینب از درد ناخوداگاه گریه میکرد واز بی قراری با پاهای نحیف وبدن ضعیفش دور تا دور اتاق میچرخید ومن هم تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که زجرکشیدن دخترم راببینم واشک بریزم...خدا لعنت کند شیطانهای انسان نما را که از زجرکشیدن مردم ومردن ملت لذت میبرند,خدا ریشه کنشان کند...
من از زینب مستأصل تربودم,دم نوش گیاهی وارامبخش را که خواب اوربودند,به خوردش میدادم تا لااقل خواب برود وکمتر زجر بکشد.
تااینکه نزدیک غروب ,ارام گرفت وراحت خوابید.
خوشحال بودم,فکر میکردم تمام شد, زینب خوب شد..اما....
#ادامه دارد ..
🖊به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/Noorkariz
#سلام_مولا_جانم ✋ 💞
#صبحت_بخیر_ای_عزیزتر_از_جانم 💚🕊
#امام_زمان
🌹 روزگارم باشما بسیار زیبا میشود
🌼 خادم کویت یقین محبوب زهرا میشود
🌹 آبرو و اعتبار من ز الطاف شماست
🌼 در پناه تو یقین یک قطره دریا میشود
🕊🌸 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج 🌸🕊
صبحتون_مهدوی 🌤🌼🍃
التماس_دعای_فرج 🤲 💚
https://eitaa.com/Noorkariz
4.mp3
4.12M
▫️ #تندخوانی
▫️ #جزءخوانی
😍 جزء : ۴
📖 از صفحه ۶٢ تا آخر صفحه ٨١
📚 از آیه ٩٣ سوره آل عمران تا آیه ٢٣ سوره نساء
⏳ زمان: ٣۵ دقیقه
♨️ التماس دعا دارم ♨️
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا برای سلامتی #امام_زمان صدقه میدیم؟
🎙استاد شجاعی
https://eitaa.com/Noorkariz
پاک شدن اعمال مستحبی باانجام گناه.mp3
444.5K
⁉️آیا اعمال مستحبی اهداء شده به #امام_زمان عجل الله با انجام گناه پاک میشود ؟
https://eitaa.com/Noorkariz
#مهدویت_در_قرآن
🔴 برخی آیات مهدویت در جزء چهارم
1️⃣ آلعمران : 125 👈🏻 فرشتگان، بخشی از سپاهیان امام مهدی (عج)
2️⃣ آلعمران : 142 👈🏻 آزمون و ابتلاء در دوران غیبت
3️⃣ آلعمران : 200 👈🏻 مرزبانی از حق (امامت و مهدویت)
https://eitaa.com/Noorkariz
✅مرحوم آیت الله #میلانی:
✍هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش شب شود و شبش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند.با حضرت درد و دلی کند.
https://eitaa.com/Noorkariz
🔰 عیدانه اینترنتی دولت به مردم
🌐 به مناسبت عید نوروز و ماه مبارک رمضان، یک بسته اینترنت رایگان برای مردم در نظر گرفته شد که حجم آن برابر با ۱۲گیگ ترافیک داخل (معادل ۵گیگ ترافیک بینالملل) میباشد.
⚠️ زمان ثبت درخواست برای این بسته اینترنتی تا ۲۹ اسفند میباشد. این بسته برای کسانی که درخواست خود را در سامانه ثبت کنند، از ابتدای عید نوروز تا عید فطر فعال خواهد بود.
🔘 مردم میتوانند با مراجعه به درگاه ملی خدمات دولت هوشمند این بسته را دریافت کنند.
🔅 سیمکارتی که اینترنت هدیه بر روی آن نصب میشود، باید به نام همان شخصی باشد که وارد درگاه ملّی خدمات دولت هوشمند میشود.
https://eitaa.com/Noorkariz
♦️بارندگی در اصفهان ادامه دارد/ کاهش ۵ درجهای دما
معاون توسعه و پیشبینی اداره کل هواشناسی استان اصفهان:
🔹بررسی نقشههای هواشناسی بیانگر تداوم فعالیت سامانه بارشی تا اواخر وقت فردا (شنبه ۲۶ اسفند) است.
🔹طی ۲۴ ساعت آینده آسمان ابری، گاهی وزش باد شدید و بارش باران و برف به صورت رگبار پیشبینی میشود ضمن اینکه بارش برف در مناطق سردسیر استان مورد انتظار است.
🔹طی روزهای یکشنبه و دوشنبه هفته پیش رو جو به نسبت پایدار و کاهش پدیدههای جوی را خواهیم داشت اما از روز سهشنبه ۲۹ اسفند سامانه ناپایدار جدید وارد استان میشود.
https://eitaa.com/Noorkariz
♦️سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب در تهران خواهد بود
🔹سخنرانی نوروزی سالانه رهبر معظم انقلاب اسلامی، روز چهارشنبه اول فروردین، در تهران، حسینیه امام خمینی(ره) و با حضور اقشار مختلف مردم انجام می شود.
https://eitaa.com/Noorkariz
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۳۰🎬:
نماز مغرب وعشا راکنارتخت زینب خواندم ,با دیدن زینب که درارامش خوابیده,اهسته بیرون رفتم.
غذای بچه ها را دادم ودوباره برگشتم کنار زینب,نزدیک تخت روی زمین نشستم وختم صلوات برداشتم,خیالم راحت بود که جگرگوشه ام خوب شده,نفهمیدم کی سرم روی تخت افتاد وبه خواب رفتم,با صدای خرخری از خواب پریدم.
چراغ خواب راروشن کردم ازصحنه ای که میدیدم ترس برم داشت.
خدای من صورت زینب کبود شده بود وتنفسش سنگین,انگار چیزی روی قفسه ی سینه اش سنگینی میکرد,انگار بچه در اغما فرورفته بود ونفسهای اخرش را میکشید,دست پاچه بودم
به سمت داروهای گیاهی رفتم,روغن سیاهدانه به شقیقه ها وزیر بینی اش مالیدم,هیچ تغییری نکرد حتی هیچ عکس العمل وحرکتی هم نشان نداد,از طب نوین وطب اسلامی هرچه میدانستم انجام دادم,روغن بنفشه,ویسک,روغن پونه و...هیچ کدام ,کمترین اثری نکرد,باید کاری میکردم,اما چکار؟در این دیار غربت,بدون حضور علی...وازهمه مهم تر این نصفه شبی به کجا بروم ودست به دامان کی بزنم.
وضوگرفتم دورکعت نماز صاحب الزمان خواندم,به سجده رفتم,زار زدم,گریه کردم,از حجت زنده ی خدا کمک خواستم وگفتم:مگر نگفتی حواست به شیعیانت هست؟من هم شیعه ی جدت علی ع هستم,من هم عاشق ودلباخته ی امدنت هستم...دخترم از دستم رفت...دستم رابگیر تا تربیتشان کنم برای سربازیت...
دستم رابگیر تا تمام زندگی ام راوقف ظهورت کنم.
با صدای اذان صبح,سراز سجده برداشتم ومشغول خواندن نماز شدم,بعداز نمازم برای خدا درد دل کردم:خدایا کم زجر کشیدم؟درد هجران عباس کم بود؟درد بی خبری ازعلی کم است؟خدایا به درد فقدان این یکی مبتلایم نکن....
حواسم نبودکه با صدای بلند واگویه میکنم,چشم که بازکردم ,حسن وحسین وزهرا با چشمان اشک الود,جلوی در نظاره گر حرکاتم بودند...
اشاره کردم به طرفشان,بچه ها وضو بگیرید ودعا کنید زینب خوب شود.
به امید اینکه معجزه ای شده باشد,به طرف زینب رفتم....نه ...بچه ام هنوز کبود بود وتنفسش سنگین..
نمیتوانستم دست روی دست بگذارم باید کاری میکردم...
#ادامه دارد...
🖊به قلم…ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/Noorkariz
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت ۳۱🎬:
اشعه های,خورشید تازه از,مشرق سرزده بود که چادربه سرکردم به سمت عطاری به راه افتادم,دعا میکردم عطاری باز باشد,اخه دیگه چاره ای نداشتم,به علم پزشکی غربی ,هیچ اعتقادی نداشتم ومیدانستم اگر فرزندم را به بیمارستان ببرم,اخرش نعشش را تحویلم میدهند ,پس تنها راه چاره ام همین بود.
عطاری روبروی حرم حضرت معصومه س بود,خیابانها وکوچه ها به دلیل صبح زود وهم قرنطینه,خلوت بود وعابری به چشم نمیخورد.
وقتی جلوی عطاری رسیدم وبا در بسته اش مواجه شدم,انگار سطل سردی اب به سرم ریختند.
نگاهم به در بسته ی حرم کشیده شد ,به سمت سکوی کنار در رفتم وروی سکو نشستم,چشمم از در بسته به سمت عکسی از,سردار که بالبخندی برلب ,انگار با ادم حرف میزدوکناردر اویزان بود, کشیده شد.
نگاهش کردم واز هرم اتش درونم عقده رابر سر سردار دلم خالی کردم وگفتم:بخند سردار,بخند...چرا نخندی؟؟جایت درجوار رحمت حق ودرمحضر مولا علی ع راحت راحت است...چرا دعا کردی که خدا به سوی خودش ببردتت,چرا مرگ وشهادت را دراغوش گرفتی؟به خدا که امنیت دنیا با رفتنت ,پرکشید ورفت,توخود خوب میدانستی که از اولیاالله هستی وباوجود تو رحمت خدا هم برما جاری میشود,فکر ما را نکردی ورفتی؟نگفتی این سیل دلدادگانت بعداز توچه کنند؟؟
دوباره نگاهم به دربسته ی حرم خورد با حرصی بیمارگونه به طرف در حمله کردم,دستگیره در رامحکم میزدم وفریاد میزدم:باز کن در را,جوابم رابده,من هم مثل شما غریبم دراین دیار,بازکن در را ای عمه ی,شیعیان,عمه جان دخترم را دریاب...نذرم راقبول کن...شفایش رابده تا سربازی کند برای مهدی غریبت....
همینجور که گریه میکردم با صدای یک اقایی به خود امدم.
سید بزرگواری بود که گفت:چه شده خواهر؟
ماجرای زینب را گفتم,
اقا سید با ارامشی که ادم را ارام میکرد,در کیفش راباز کرد,کاغذی کوچک را به طرفم داد وگفت:این حرز کامل معصومین است,به گردن دخترت اویزان کن, بااعتقادکامل سوره ی حمد رابخوان به جان فرزندت فوت کن ,ان شاالله خدا شفای عاجل عنایت میکند.
با عجله بدون اینکه تشکری کنم,به سمت خانه حرکت کردم ,دربین راه از سوپری مقداری جوش شیرین تهییه کردم...
دوباره با دوو خودم رابه خانه رساندم.
#ادامه دارد...
🖊به قلم…ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/Noorkariz
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۳۲🎬:
زهرا وحسن وحسین جلوی در اتاق نشسته بودند ومشغول خواندن قران برای شفای خواهرشان بودند,دلم از دیدن این صحنه شکست,درحالی که اشک میریختم به سمت اتاق رفتم,بچه ها که انگار من معجزه میکنم,طوری نگاهم میکردند که دلم آب میشد وطاقت نگاهشان رانداشتم.
زینب هیچ تغییری نکرده بود,درحالی که حرز را داخل پارچه ای میپیچیدم به زهراگفتم دستگاه بخور رااب کند وبرایم بیاورد.
حرز رابه گردن زینب کردم ودستگاه بخور را که جوش شیرین داخلش ریخته بودم ,روی میز کنار تخت زینب گذاشتم ,زینب را به بغل گرفتم وسرش راطوری قراردادم که بخار جوش شیرین داخل بینی اش برود.
یک ساعتی این کار راکردم ,که متوجه شدم ,رنگ صورت زینب ,برگشته...تنفسش بهتر شده بود اما طبیعی نشد.
باز هم خدارا شکر....
از روی تخت بلند شدم ,زینب راخواباندم.
کنارتخت نشستم وبا حضور قلب شروع به خواندن سوره ی حمد وفوت کردن به سمت زینب شدم.
#ادامه دارد...
🖊 به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
https://eitaa.com/Noorkariz
امـســـال عیــــــــــد میـــهمـــــــــان هستیـــــــم
آیـیـن جزء خوانــی قرآن کریــم در مـاه مبـارک رمضـان
ویژه خواهــــــــران
زمــان: هر روز از ساعت ۱٠
مــکان: حســـیـــنـیـــــــــه اعظـــــــــــــم
برنامه های بعد از جزء خوانی🔻
❇️شنبـه ها: طب اسـلامـی
نقش مزاجشناسي و اصلاح تغذیه، در پيشگيري و درمان بیماریها با حضور اقای قربانی
❇️یکشنبـه ها: احـکام و تفسـیر با حضور خانم ابراهیمی
❇️دو شنبــه ها و سه شنبــه ها: سبـک زندگـی اسـلامی با حضور خانم جمشیدیان
❇️۴شنبـه ها و ۵شنبـه ها: مشاوره تربیـــتی کــودک و نوجـــوان با حضور مشاورین متخصص
قرائــت قرآن به نیت تعجیـــل در فرج امـام زمـان عج
ویژه برنامه های ماه مبارک: مولودی و قرائت زیارات و ادعیه در ایام مناسبتی
https://eitaa.com/Noorkariz