eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
345 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📸به این ۶ دلیل با خرما افطار کنید https://eitaa.com/Noorkariz
♦️بارندگی در اصفهان ادامه دارد/ کاهش ۵ درجه‌ای دما معاون توسعه و پیش‌بینی اداره کل هواشناسی استان اصفهان: 🔹بررسی نقشه‌های هواشناسی بیانگر تداوم فعالیت سامانه بارشی تا اواخر وقت فردا (شنبه ۲۶ اسفند) است. 🔹طی ۲۴ ساعت آینده آسمان ابری، گاهی وزش باد شدید و بارش باران و برف به صورت رگبار پیش‌بینی می‌شود ضمن اینکه بارش برف در مناطق سردسیر استان مورد انتظار است. 🔹طی روزهای یکشنبه و دوشنبه هفته پیش رو جو به نسبت پایدار و کاهش پدیده‌های جوی را خواهیم داشت اما از روز سه‌شنبه ۲۹ اسفند سامانه ناپایدار جدید وارد استان می‌شود. https://eitaa.com/Noorkariz
♦️سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب در تهران خواهد بود 🔹سخنرانی نوروزی سالانه رهبر معظم انقلاب اسلامی، روز چهارشنبه اول فروردین، در تهران، حسینیه امام خمینی(ره) و با حضور اقشار مختلف مردم انجام می شود. https://eitaa.com/Noorkariz
🎬: نماز مغرب وعشا راکنارتخت زینب خواندم ,با دیدن زینب که درارامش خوابیده,اهسته بیرون رفتم. غذای بچه ها را دادم ودوباره برگشتم کنار زینب,نزدیک تخت روی زمین نشستم وختم صلوات برداشتم,خیالم راحت بود که جگرگوشه ام خوب شده,نفهمیدم کی سرم روی تخت افتاد وبه خواب رفتم,با صدای خرخری از خواب پریدم. چراغ خواب راروشن کردم ازصحنه ای که میدیدم ترس برم داشت. خدای من صورت زینب کبود شده بود وتنفسش سنگین,انگار چیزی روی قفسه ی سینه اش سنگینی میکرد,انگار بچه در اغما فرورفته بود ونفسهای اخرش را میکشید,دست پاچه بودم به سمت داروهای گیاهی رفتم,روغن سیاهدانه به شقیقه ها وزیر بینی اش مالیدم,هیچ تغییری نکرد حتی هیچ عکس العمل وحرکتی هم نشان نداد,از طب نوین وطب اسلامی هرچه میدانستم انجام دادم,روغن بنفشه,ویسک,روغن پونه و...هیچ کدام ,کمترین اثری نکرد,باید کاری میکردم,اما چکار؟در این دیار غربت,بدون حضور علی...وازهمه مهم تر این نصفه شبی به کجا بروم ودست به دامان کی بزنم. وضوگرفتم دورکعت نماز صاحب الزمان خواندم,به سجده رفتم,زار زدم,گریه کردم,از حجت زنده ی خدا کمک خواستم وگفتم:مگر نگفتی حواست به شیعیانت هست؟من هم شیعه ی جدت علی ع هستم,من هم عاشق ودلباخته ی امدنت هستم...دخترم از دستم رفت...دستم رابگیر تا تربیتشان کنم برای سربازیت... دستم رابگیر تا تمام زندگی ام راوقف ظهورت کنم. با صدای اذان صبح,سراز سجده برداشتم ومشغول خواندن نماز شدم,بعداز نمازم برای خدا درد دل کردم:خدایا کم زجر کشیدم؟درد هجران عباس کم بود؟درد بی خبری ازعلی کم است؟خدایا به درد فقدان این یکی مبتلایم نکن.... حواسم نبودکه با صدای بلند واگویه میکنم,چشم که بازکردم ,حسن وحسین وزهرا با چشمان اشک الود,جلوی در نظاره گر حرکاتم بودند... اشاره کردم به طرفشان,بچه ها وضو بگیرید ودعا کنید زینب خوب شود. به امید اینکه معجزه ای شده باشد,به طرف زینب رفتم....نه ...بچه ام هنوز کبود بود وتنفسش سنگین.. نمیتوانستم دست روی دست بگذارم باید کاری میکردم... دارد... 🖊به قلم…ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/Noorkariz
۳۱🎬: اشعه های,خورشید تازه از,مشرق سرزده بود که چادربه سرکردم به سمت عطاری به راه افتادم,دعا میکردم عطاری باز باشد,اخه دیگه چاره ای نداشتم,به علم پزشکی غربی ,هیچ اعتقادی نداشتم ومیدانستم اگر فرزندم را به بیمارستان ببرم,اخرش نعشش را تحویلم میدهند ,پس تنها راه چاره ام همین بود. عطاری روبروی حرم حضرت معصومه س بود,خیابانها وکوچه ها به دلیل صبح زود وهم قرنطینه,خلوت بود وعابری به چشم نمیخورد. وقتی جلوی عطاری رسیدم وبا در بسته اش مواجه شدم,انگار سطل سردی اب به سرم ریختند. نگاهم به در بسته ی حرم کشیده شد ,به سمت سکوی کنار در رفتم وروی سکو نشستم,چشمم از در بسته به سمت عکسی از,سردار که بالبخندی برلب ,انگار با ادم حرف میزدوکناردر اویزان بود, کشیده شد. نگاهش کردم واز هرم اتش درونم عقده رابر سر سردار دلم خالی کردم وگفتم:بخند سردار,بخند...چرا نخندی؟؟جایت درجوار رحمت حق ودرمحضر مولا علی ع راحت راحت است...چرا دعا کردی که خدا به سوی خودش ببردتت,چرا مرگ وشهادت را دراغوش گرفتی؟به خدا که امنیت دنیا با رفتنت ,پرکشید ورفت,توخود خوب میدانستی که از اولیاالله هستی وباوجود تو رحمت خدا هم برما جاری میشود,فکر ما را نکردی ورفتی؟نگفتی این سیل دلدادگانت بعداز توچه کنند؟؟ دوباره نگاهم به دربسته ی حرم خورد با حرصی بیمارگونه به طرف در حمله کردم,دستگیره در رامحکم میزدم وفریاد میزدم:باز کن در را,جوابم رابده,من هم مثل شما غریبم دراین دیار,بازکن در را ای عمه ی,شیعیان,عمه جان دخترم را دریاب...نذرم راقبول کن...شفایش رابده تا سربازی کند برای مهدی غریبت.... همینجور که گریه میکردم با صدای یک اقایی به خود امدم. سید بزرگواری بود که گفت:چه شده خواهر؟ ماجرای زینب را گفتم, اقا سید با ارامشی که ادم را ارام میکرد,در کیفش راباز کرد,کاغذی کوچک را به طرفم داد وگفت:این حرز کامل معصومین است,به گردن دخترت اویزان کن, بااعتقادکامل سوره ی حمد رابخوان به جان فرزندت فوت کن ,ان شاالله خدا شفای عاجل عنایت میکند. با عجله بدون اینکه تشکری کنم,به سمت خانه حرکت کردم ,دربین راه از سوپری مقداری جوش شیرین تهییه کردم... دوباره با دوو خودم رابه خانه رساندم. دارد... 🖊به قلم…ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/Noorkariz
🎬: زهرا وحسن وحسین جلوی در اتاق نشسته بودند ومشغول خواندن قران برای شفای خواهرشان بودند,دلم از دیدن این صحنه شکست,درحالی که اشک میریختم به سمت اتاق رفتم,بچه ها که انگار من معجزه میکنم,طوری نگاهم میکردند که دلم آب میشد وطاقت نگاهشان رانداشتم. زینب هیچ تغییری نکرده بود,درحالی که حرز را داخل پارچه ای میپیچیدم به زهراگفتم دستگاه بخور رااب کند وبرایم بیاورد. حرز رابه گردن زینب کردم ودستگاه بخور را که جوش شیرین داخلش ریخته بودم ,روی میز کنار تخت زینب گذاشتم ,زینب را به بغل گرفتم وسرش راطوری قراردادم که بخار جوش شیرین داخل بینی اش برود. یک ساعتی این کار راکردم ,که متوجه شدم ,رنگ صورت زینب ,برگشته...تنفسش بهتر شده بود اما طبیعی نشد. باز هم خدارا شکر.... از روی تخت بلند شدم ,زینب راخواباندم. کنارتخت نشستم وبا حضور قلب شروع به خواندن سوره ی حمد وفوت کردن به سمت زینب شدم. دارد... 🖊 به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/Noorkariz
امـســـال عیــــــــــد میـــهمـــــــــان هستیـــــــم آیـیـن جزء خوانــی قرآن کریــم در مـاه مبـارک رمضـان ویژه خواهــــــــران زمــان: هر روز از ساعت ۱٠ مــکان: حســـیـــنـیـــــــــه اعظـــــــــــــم برنامه های بعد از جزء خوانی🔻 ❇️شنبـه ها: طب اسـلامـی نقش مزاج‌شناسي و اصلاح تغذیه، در پيشگيري و درمان بیماری‌‌ها با حضور اقای قربانی ❇️یکشنبـه ها: احـکام و تفسـیر با حضور خانم ابراهیمی ❇️دو شنبــه ها و سه شنبــه ها: سبـک زندگـی اسـلامی با حضور خانم جمشیدیان ❇️۴شنبـه ها و ۵شنبـه ها: مشاوره تربیـــتی کــودک و نوجـــوان با حضور مشاورین متخصص قرائــت قرآن به نیت تعجیـــل در فرج امـام زمـان عج ویژه برنامه های ماه مبارک: مولودی و قرائت زیارات و ادعیه در ایام مناسبتی https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ســــ😍✋ــــلام 🌷 ☕ 🌷😊 شروع هفته تون پُر برکت 🌷🍃 تنها چند روزتابهار🌷🍃 منم امروزازخدا💕 میخوام زندگیتون🌷🍃 مثل بهارزیبا🌷🍃 مثل بهارخوش عطر🌷🍃 مثل بهارپربرکت و 🌷🍃 مثل بهاردوست داشتنی باشه🌷🍃 🌷🍃 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲 دعای روز پنجم ماه رمضان https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.mp3
3.96M
▫️ ▫️ 😍 جزء : ۵ 📖 از صفحه ٨٢ تا آخر صفحه ١٠١ 📚 از آیه ٢۴ سوره نساء تا آیه ١۴٧ سوره نساء ⏳ زمان: ٣۵ دقیقه ♨️ التماس دعا دارم ♨️ https://eitaa.com/Noorkariz
🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند که شخصی باعجله آمد وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد با توجه با اینکه مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو میگرفت و همه آداب و ادعیه وضو را بجا می‌آورد قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود! به هنگام خروج با مرحوم کاشی روبرو شد ایشان پرسیدند: چه کار می‌کردی؟ .... گفت: هیچ فرمود: تو هیچ کار نمیکردی!؟ گفت: نه! میدانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم کار بیخ پیدا می‌کند آقا فرمود: مگر تو نماز نمی‌خواندی!؟ گفت: نه! آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی! گفت: نه آقا اشتباه دیدید! سؤال کردند: پس چه کار میکردی؟ گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم همین! این جمله در مرحوم آخوند رحمة الله خیلی تأثیر گذاشت تا مدت‌ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من یاغی نیستم خدایا ما خودمون هم میدونیم که عبادتی در شأن خدایی تو نکردیم نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست! فقط اومدیم بگیم که خدایا ما یاغی نیستیم، بنده ایم اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده لطفا همین جمله را از ما قبول کن https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢۱۰ نکته پیرامون ماه رمضان💢 1⃣ لطفا سحری خیلی نخورید و افراط و تفریط نداشته باشید 2⃣ در طول روز خیلی اظهار عجز و ناراحتی و کم توانی نکنید چرا که هم ثواب روزه را کم می‌کند و هم باعث کاهش صبر و تحمل روزه‌دار می‌گردد 3⃣ سعی کنید قرآن کریم را حتماً یک دور بخوانید و وقت خود را با موارد دیگر که ارزش کمی دارند هدر ندهید 4⃣ از دعای افتتاح غافل نشوید طبق توصیه علماء، خواندن این دعا سر شب تأثیر زیادی داشته و مفاهیم عمیق و با اهمیتی دارد 5⃣ سعی کنید در طول این ماه علاوه بر اینکه روزه‌دار هستید حتماً یک گناه را هم ترک کنید این گناه می‌تواند در فضای حقیقی و یا فضای مجازی باشد با این کار یک گناه را از پرونده خود پاک می‌کنیم 6⃣ وقت خود را خیلی در فضای مجازی نگذارید و به زندگی حقیقی بها دهید 7⃣ سعی کنید زود جوش نیاورید و تند نشوید این تمرین در دیگر ماه‌های زندگی هم سرایت می‌کند یعنی اگر در این ماه تلاش کنیم سعهٔ صدر داشته باشیم در ماه‌های دیگر شاهد آثار مثبت آن می‌توان بود 8⃣ مطالعه حداقل یک کتاب را شروع و تمام کنید این کتاب می‌تواند رمان باشد یا کتب معرفتی مهم مطالعه کردن است 9⃣ توجه به شبهات و کمپین های ضد دین نکنید و آنها را فوروارد نکنید چون با این کار آنها را ترویج می‌کنید این نکته را به خاطر داشته باشید که باطل با یاد نکردنش فراموش می‌شود 🔟 به فکر لحظه افطار نباشید که تا اذان گفتند شروع به خوردن کنید و منتظر انواع و اقسام خوراکی‌ها آشامیدنی‌ها و غذاهای رنگین نباشید ابتدا نماز اول وقت‌تان را بخوانید و سپس کمی صبر کنید چرا که روی قوهٔ صبر و حلم انسان اثر به سزائی دارد ‌‌‌https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختری که فقط با آیه‌های قرآن حرف می‌زند! 🔹 یک دختر کوچک که حافظ کل قرآن است و جواب میزبانان برنامه را فقط با قرآن می‌دهد https://eitaa.com/Noorkariz
🌺 ماه رمضان به سه قسمت تقسیم میشه: 🔸دهه اول رحــمت 🔸 دهه دوم مغفــرت 🔸 دهه سوم اجـابت 🌸 پس دهه اول را دعا کنیم رحمت خدا نصیب حال ما بشه و کلمه طیبه را زیاد بخوانیم: لا اله الا الله 🌸 دهه دوم را استغفار بخوانیم تا عفو شویم : استغفرالله و اتوب الیه 🌸 دهه سوم برای طلب بهشت و رهایی از جهنم دعا کنیم: اللهم اجرنی من النار.اللهم ادخلن الجنت. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌺 عبادات قبول التماس دعا 🌸🍃 https://eitaa.com/Noorkariz
۳۳🎬: علی بود با لبخندی به طرفم میامد,عباس هم کنارش بود, یکدفعه با صدای ضعیفی که آب طلب میکرد ,تصویر علی وعباس رنگ باخت ,از خواب پریدم. عه من کی به خواب رفتم؟ زینب چشماش را باز کرده بود واب میخواست...باورم نمیشد,سرش راغرق بوسه کردم واز ته دل خداراشکر کردم. لیوان ابی ریختم وکمی لبهاش راخیس کردم,جلوی در حسن وحسین وزهرا با نگاهی که خوشحالی ازش میبارید تعقیبم میکردند. به زهرااشاره کردم:زهرا جان دخترم یک لیوان شربت عسل باگلاب برام بیار... دخترم از خوشحالی به دقیقه نکشید که شربت رابه دست رساند,قاشق قاشق شربت را دردهان زینب میریختم وباهر قاشقی که زینب میخورد لبخند من وبچه هایم پر رنگ تر میشد.... خدا راشکر به خیرگذشت... زینب تا چند روز بعدش سرفه خشک میزد وبعدهم خوب شد,اما عجیب این بود که نه من ونه بقیه ی بچه ها طوریمان نشد واین بیماری رانگرفتیم وشاید هم گرفتیم وخیلی محرز نشد. با خیال راحت روی کاناپه ی انتظار نشسته بودم وبعداز چندین روز بی خبری,صفحه گوشی را روشن کردم وصفحات مجازی را نگاه کردم,همه اش از کرونا بود وکرونا... عه اینجا را...یه ایمیل ناشناس...یعنی چیه؟ بازش کردم....باورم نمیشد.. دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/Noorkariz
🎬: ادرس ایمیل نا اشنا بود اما حرفی که زده بود خیلی اشنا بود(بشین روی کاناپه ی انتظار ومنتظر خبرهای خوش باش) به خدا این حرف علی هست,اخه کاناپه انتظار یه حرف,یه رمز بین من وعلی بود. پس خبرای خوش در راهه,حتما عباس را پیدا کرده,حتما قراره باهم بیان.... سریع از جایم بلند شدم,باید کل خانه را گردگیری میکردم,باید خونه مثل دسته ی گل میشد,اخه میهمون عزیزی قراره بیاد,عباسم...پسرعزیزم بعداز چندین ماه دوری ,وعلی این مرد زندگی من,قراره بیان... به بچه ها چیزی نگفتم,اخه اگر یک درصدهم احتمال میدادم که نیان,اونموقع این بچه ها ضربه میخوردند. اما بچه ها از جنب وجوش بی موقع من وخوشحالی بیش از اندازه ام حتما حدس میزدند که ,خبری شده... دو روز از موقعی که ایمیل علی به دستم رسیده بود ,میگذشت ودیگه خبری نشد که نه شد,گوشی از دستم نمیافتاد مگر زمانی که میخواستم بخوابم ,همش منتظر بودم,واقعا درد انتظار سخته وجانکش,باخود فکرمیکردم اگه اینجوری که من انتظار خبری از علی راداشتم ,کل عمرم انتظار مهدی زهرا س رامیکشیدم وخودم رااماده میکردم برای,ظهور وپذیرایی از حضرتش,الان سالها بود که حضرت ظهور کرده بود,حیف که ما کم کاری میکنیم و... نماز شبم چنددقیقه قبل از اذان صبح تمام شد,نماز صبحم راخواندم ورفتم طرف اشپزخانه تا بساط صبحانه را فراهم کنم. قبل از رفتن ,طبق معمول این چند روزه,وارد صفحات مجازی شدم.... با دیدن عکس روی چندتا خبر داخل صفحه ها وعبارت زیرش,زانوهام شل شد ورعشه تمام بدنم راگرفت.. دارد.... 🖊به قلم…ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/Noorkariz
🎬: عکس علی بود با پیراهن سفید وچفیه ای برگردنش,لبخندی به لبش که چهره اش را آسمانی کرده بود. زیرعکس با عبارت عربی وهم فارسی نوشته بود(علی جان شهادتت مبارک) گوشی رابارها وبارها بوسیدم ,گریه امانم رابریده بود,دوباره غرق تماشای علی شدم, تصویرعلی وگوشی دستم,کدر وکدرتر شد وهمه جا را تاریکی فراگرفت. چشام راکه باز کردم,نور لامپ اتاق ,چشام را زد,اتاق خودم بود,اتاق من وعلی,سرم رابه طرف راستم چرخاندم,این که عباس بود...حتما هنوز درعالم خواب و بی هوشیم....عباس کجا بود,اوهام هست. دستان کوچک عباس دست من را گرفت وبوسه به دست وصورتم زد....خواب نیست...به خدا بیدارم...اینم عباس من است, به شدت از جایم بلندشدم که سوزشی در دستم پیچید وسوزن سرم کشیده شد,عباس را دراغوش گرفتم از بالای سرش اطراف را درجستجوی علی, نگاه میکردم.به خودم امیدمیدادم که ان عکس وخبرشهادت علی جزیی ازخوابم بوده است. اما همه بودند وعلی نبود. بعدها برایم گفتند که علی,عباس رانجات میدهد وخودش شهید میشود,اما من باورم نمیشود,احساس درونم میگفت یه چیزی غلط هست وعلی زنده است,اخه ادم بایه عکس وخبرکه شهیدنمیشه,میشه؟! نه پیکر علی رابه من دادند ونه خاطره ای ازشهادتش ونه وسایلش,فقط گفتند علی شهید شده..... نمیدانم تخیلات است یا واقعا وجود دارد,ازخانه که بیرون میروم,گاهی احساس میکنم کسی تعقیبم میکند وهمیشه به خودم قبولاندم که کسی به فکرماست وحواسش,پیش ماست وان کس از نظر من ,فقط علی است وعلی است. امروز اول ماه رجب است,کلی کار دارم,باید به وب سایتم ,سری بزنم,صفحات مجازی هم مانده اند.... دارد 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه های زندگی چون قطاری در عبور ایستگاه این قطار بین تاریکی و نور✨ 🌩گاه در راهی سیاه گاه روی خط نور✨ گاه نزدیک خدا🩵 گاه از او دورِ دور ان شـاءالله قطار زندگیتون همیشه بسوی نور خدا✨ و خوشبختی درحرکت باشه https://eitaa.com/Noorkariz