eitaa logo
شمیـــــــم نوٓر✨️
357 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
32 فایل
✨همه چی از همه جا، اینجا👇 🎯https://eitaa.com/Noorkariz 🔹 آیـــدی👇 @Yamahdi_adrecnii
مشاهده در ایتا
دانلود
پنجه لای موهایم می کشم. حضور احمد رضا را پیش خودم حس می کنم. - حالام که معلوم شد مهمون حاج خانم حامله س و خدا بعدش و بخیر کنه.. می خواد براش مادری کنه.. جلوش و نگیری باور کن بچه شم بزرگ می کنه نگاهم سمت پنجره ی اتاقش می دود. انگار آمده تا اتاق الهه را صاحب شود. - یکم رو به راه شه خودم باهاش صحبت می کنم. به من باشه می گم برگرد خونه ی پدر شوهرت بچه ت و همونجا دنیا بیار بعدشم هر کار خواستی بکن نفس بلندی می کشم. - می دونم شَر می شه ولی کاریش نمی شه کرد. مجبورم فعلاً هیچی نگم. به شرطی که حاجی و زنش بدونن نوه تو راهی دارن واِلا عذرش و می خوام.. تعارفم ندارم برای خودم سر تکان می دهم. صادق و ایل و تبارش را خوب می شناسم. کینه ی پدرم را هنوز با خود یدک می کشد. انگار دشنه ای پشت سر قایم کرده و منتظر یک فرصت است. عکس برادرم را سرِ جایش می گذارم. هوا کمی خُنک شده انگار. نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz