eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
329 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر ظرف شیرینی را روی میز می گذارد و مریم را صدا می زند. دانه های تسبیح عقیقِ پدرم را از لای انگشتانم رد می کنم. صدای باز و بسته شدن در می آید. - سلام آقا سید نگاهش می کنم. حالش انگار جا آمده. - سلام خانم.. بهترید انشالله؟ - به لطف شما اره.. ببخشید شمام افتادین تو زحمت - زحمت نبود مریم خانم.. من و حاج خانم نگرانتون شدیم.. خدا رو شکر بخیر گذشت جلو می آید و می نشیند. خیرگیِ نگاهش را از من برنمی دارد. انگار حق با مادر است. نگاهش عجیب پاک و معصوم است. - راستش.. من یه عذرخواهی به شما بدهکارم. نمی خوام فکر کنید قصد پنهون کاری داشتم. فقط.. یعنی.. تکلیفم با خودم مشخص نبود. درست و غلطش و نمی دونستم.. حتی الانم نمی دونم با.. مکث می کند. انگار از ادامه حرفش منصرف می شود. نمی دانم شاید هم از من خجالت می کشد. نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz