eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
340 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- من.. هیچوقت از آدمای دور و برم سو استفاده نکردم.. الانم نمی کنم. خواستم اینو بدونید چون برام خیلی مهمه عزت نفس و غرور این زن عجیب به دلم می نشیند. صدای زنگ در می آید. گوشیِ آیفون را برمی دارم. - باز کن آقا سید.. حاج صادقم شتابش را حدس می زدم. ولی نه به این زودی. - کی بود مادر.. با تو کار دارن؟ نیم نگاهی به مریم می اندازم. - حاج صادقِ.. شما نیا بیرون.. من باهاش حرف دارم می گویم و به حیاط می روم. سلام می کنم و علیک می گوید. اشاره به تخت چوبی می زنم. - بفرما حاجی نگاهش سمت پنجره اتاق ها می دود و سر تکان می دهد. طعنه اش را اما می زند. - رسم تازه س! مهمون تو خونه راه نمی دین! حرمت نگه می دارم و جواب نمی دهم. - می خوام خصوصی باهاتون حرف بزنم حاجی.. می شه؟ نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz