eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
340 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کفش های رنگ و رو رفته را از پا در می آورد. با خودم می گویم مالِ دنیا به چه درد این آدم می خورد وقتی حتی از خودش دریغ می کند! چهار زانو می نشیند و من را نگاه می کند. - خب.. می شنوم آ سید - حتماً خبر دارید.. بی حوصله حرفم را قطع می کند. - دارم سید.. ولی اگه فکر کردی خوشحال شدم نه.. نشدم. بقیش و بگو دندان روی هم می فشارم. - خوشحال و بد حال رو بذار کنار حاجی.. شما چه بخوای چه نخوای اون بچه هست.. شمام به عنوان بزرگ تر مسئولیت داری در قبالش. پدرش نیست، درست..ولی شما که هستی نگاه خالی از احساسش را از چشمان من برنمی دارد. - خب.. که چی؟ آسمون ریسمون بافتی آخرش به چی برسی سید؟ اصلاً می دونی چیه ما اون توله رو نخواستیم.. وسلام غرور مریم را بیش از این به حراج نمی گذارم. لعنت به من و خیال خامی که در سر داشتم. از تخت پایین می آید. نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz