eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
316 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اخم کرده و زبان روی لبش می کشد. - صلاح نیست بیشتر از این باهاشون هم کلام بشید در نگاهش انگار دلگرمیِ خاصی نهفته. دلم قرص می شود چرا، نمی فهمم. انگار خیلی وقت است پشتم از یک مرد خالی مانده و حالا.. سر تکان می دهم. زیر لب باشه ای می گویم. اشاره می زند به مادرش. - دیر وقته حاج خانم، نیست؟ زری خانم حرفش را تایید می کند. و این یعنی بس است دیگر. اصلاً گذشته به چه دردت می خورد! فکری به حال آینده کن، مریم. ----------- " امیر حسین" عباس از موجودی انبار می گوید. خوبه ای می پرانم و سر تکان می دهم. لحظه ای بعد از پیش چشمانم دور می شود. فکرم درگیر مهمان مادر است. درگیر منصور و حاج صادق که خدا می داند چه خوابی برایش دیده اند. روی صندلی می نشینم و تسبیح عقیق را از جیب در می آورم. تصویر پدرم پیش چشمانم ظاهر می شود انگار. زیر لب صدایش می زنم. نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz