eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
316 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی سال است که آرزوی این "باشه" را به دل نگه داشته و من راضی نمی شدم. برای مادرم آرزوی کمی بود. برای من اما یک محالِ ابدی! - امیر حسین دورت بگرده، زری خانم. بی خیال شو سرِ جدت.. از ما بکش.. حرفم را نیمه کاره می گذارم. دلخوری اش را به جان می خرم. امیدش ناامید شده، می دانم. کاری از من اما برنمی آید. ذهنم انگار به گذشته پرت می شود. یک روز دخترِ اکرم خانم و یک روز نوه حاج باقر انتخاب مادر می شد. پدرم در سکوت نگاهش می کرد. و من برای بارِ چندم چانه بالا می انداختم و با یک " نه" محکم امید مادرم را در چاله ای از سیاهی به خاک می سپردم. اصلاً انگار غرورم را گم کرده بودم. بدتر از آن هر چه می گشتم پیدایش نمی کردم. غریزه در من مُرده بود و در یک بی حسی مطلق دست و پا می زدم. و حالا زرین آمده تا غرور له شده ام را به من بازگرداند! مثل یک شوخیِ مضحک که حتی کمترین را در من احیا نمی کرد. نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz