eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
329 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای بلندش در ذهنم پژواک می شود. - هر کی تو این خونه زندگی کنه باید نماز بخونه. دل بخواهی نیست که. بخوری و بخوابی خداتم شکر نکنی اسمت و می ذاری مسلمون! روتو برم هی پوزخندم را نمی دید واِلا بدتر از این بارم می کرد. خواب به چشمانم نمی آید. افکار مزاحم در سرم می چرخد و می چرخد. پوف بلندی می کشم و لباس عوض می کنم. هوا روشن شده که صدایش می آید. آرام حرف می زند. مراعات می کند، می فهمم. - چایی حاضره حاج خانم؟ نون تازه گرفتم.. سنگک لبم بی اراده کش آمده و روی هم می فشارم. موهای جمع کرده ام را با گیره می بندم و شال مشکی سر می کنم. خودش گفته بود غریبه نیستم. اهل خانه ام انگار که پیشواز می روم. - سلام آقا سید.. صبحتون بخیر حواسش جمع من می شود. - صبح شمام بخیر دستی لای موهایش می کشد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz