eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
360 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
32 فایل
✨همه چی از همه جا، اینجا👇 🎯https://eitaa.com/Noorkariz 🔹 آیـــدی👇 @Yamahdi_adrecnii
مشاهده در ایتا
دانلود
لبخند نیم بندی می زنم. یک قدم جلوتر از من وارد می شود. مادرش را به آغوش می کشد و قربان صدقه اش می رود. چانه ام می لرزد. چشم باز و بسته می کنم. محکم نفس می کشم. صدای یکی از پسرها از آشپزخانه می آید. آن یکی دنبال توپ می گردد. - مادر جون؟ زری سر می چرخاند. - جونِ مادر جون. چی می خوای پسرم؟ - بستنی شکلاتی دارین؟ الهه چادر از سر برمی دارد. مانتوی تنش گران قیمت است و کیف دستی اش گران تر. - هنوز نیومده شروع شد. همش تقصیر شماس مامان اینا رو لوس کردین زری می خندد و چپ چپ نگاهش می کند. - عیب نذار رو بچه هام خیلیم آقان. حالا انگار چی خواسته بچه م! یه ذره بستنی من را نگاه می کند و چشمک می زند. خنده ام را قورت می دهم. الهه را اصلاً نمی شناسم. می ترسم بدش بیاید. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz