eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
360 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
32 فایل
✨همه چی از همه جا، اینجا👇 🎯https://eitaa.com/Noorkariz 🔹 آیـــدی👇 @Yamahdi_adrecnii
مشاهده در ایتا
دانلود
- راحتی اینجا؟ نگاهش می کنم. - می شه نباشم! مثل خونه ی خودمه به لطف حاج خانم و آقا سید گوشه لبش بالا می رود. انگار با خودش پوزخند می زند. چرایش را نمی فهمم. - مامان زری خودمه دیگه. قربونش برم سرش درد می کنه واسه همین کارا. می گرده ببینه کی.. زری حرفش را قطع می کند. نگاهش ترسیده و نگران است انگار. - شما حرف خودت و بزن مادر. به من چیکار داری! الهه شانه بالا می اندازد. - هیچی مامان جان. فقط خدا عاقبت مون و بخیر کنه. موندم کِی تموم می شه! منظورش را نمی فهمم. کنایه می زند،اما چرا! دمِ ظهر یک نفر می آید. شاگرد مغازه است انگار. نان سنگک آورده. داغ است و برشته. زری تعارف می زند. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz