eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح با صدای بابا چشمامو باز کردم _پاشو حسنا محسن اومده دنبالت! انقدر خوابم میومد که متوجه نشدم بابا چی گفت صدای محسنو شنیدم که بالای سرم ایستاده دارم خواب میبینم ! اومدم جابه جا بشم دیدم نه انگار واقعا خود محسن سریع از جام بلند شدم و نشستم _به به سلام علیکم خانوم خواب آلود ساعت خواب؟ _وااای سلام محسن ببخشید نمیدونم چرا انقدر خوابم برد! _فدای سرت پاشو آماده شو صبحانه بخور که کلی کار داریما! _چشم لبخندی زدم و از روی تختم بلند شدم.و آماده شدم و از مامان و بابا و فاطمه خداحافظی کردیم و رفتیم! _خب خانوم اول بریم کارت عروسیمونو سفارش بدیم و بعد بریم کجا؟!.. ادامه حرفش گفتم _خونهههههه _عا باریکلا هردو خندیدیم رسیدیم دست محسن و گرفتم و رفتیم داخل یه خانومی اومد جلو و مدل های کارت ها رو نشون داد اولین کارتی که آورد خیلی چشممو گرفت به محسن نگاهی کردم و گفتم _این خیلی قشنگه! لبخندی زد و گفت _اره خیلی خانومه که دید چی میگیم گفت _عزیزم عجله نکن مدل های به روز ترم داریم رفت و چندتا مدل دیگه آورد اما باز من فقط همون به دلم نشسته محسنم نگاهم کرد و گفت _کدومو؟ _همون اولیه! خانومه باز گفت _عزیزم این کار به روز تریه اونی که شما انتخاب کردید خیلی مثل این جدید نیست محسن گفت _خانومم چشمش همینو گرفته همینو می‌خوایم کجا سفارش بدم؟! _چی بگم دیگه سلیقه شماست! محسن با لحن خیلی جدی گفت _کجا باید سفارش بدم؟ راهنمایی کرد و رفت بالاخره به تعداد مهمون ها کارت رو سفارش دادیم و دوتا کارت هم اضافه تر از تعداد محسن سفارش داد! از مغازه بیرون اومدیم پرسیدم! _محسن! _جانم؟.. _چرا دوتا اضافه تر سفارش دادی؟ _حالا بعدا میگم بهت! _عههه همین حالا بگو! _بزار کارت ها که رسید دستمون چشم به روی چشم.. دیگه اصرار نکردم چون میدونم که بی فایده است