eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فاطمه از تموم کارایی که کرده بود پشیمون بود و گریه میکرد فاطمه الان شده بود همون فاطمه ای که قبلا بود همونی که همیشه مهربونی از چشماش مشخص بود _اجی اشکاتو پاک کن دیگه دلم نمیخواد اینطوری ببینمت! سرشو انداخت پایین با دستم اشکاشو پاک کردم و سرشو آوردم بالا _تو که الان نباید گریه کنی و ناراحت باشی تازه باید خوشحالم باشی از اینکه متوجه شدی کارت اشتباه بوده الانم بخند تا من خندتو ببینم! لبخندی نزد و باز بغض کرد _فاطمه میخوام یه خبری بهت بدم که باید حتما لبخند روی لب هات باشه تا بگم! فاطمه متعجب نگاهم کرد _چه خبری؟ _تا نخندی که نمیگم! _باشه میخندم بگو دیگه! لبخندی بی حال زد _خب هرچند این لبخندی که زدی اون نبود که میخواستم اما میگم! خب قراره به زودی های زود بشی خواهر عروس! فاطمه از حرفم شوکه شد _یعنی چی میشم اجی عروس؟ _دیگه یکم فکر کنی بد نیستا ابروهاشو به نشونه تعجب داد بالا و بعدش زد زیر خنده انقدر خندید که از چشماش اشک میومد _وای حسنا باورم نمیشه راست میگی؟ _من با تو شوخی دارم؟! دوباره زد زیر خنده _حالا این دوماد کی هست؟ نکنه همون حسن کچله؟ _خیلی بدی خودت حسن کچلی _منکه کچل نیستم حالا بگو ببینم کیه! _محسن! _محسن پسر خاله مریم! _اره دوباره خندید _خب خوبه بهم میاید