eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
اما خب من از ذوقی که برای فردا دارم فکر نکنم اصلا خوابم ببره! خداحافظی کردیم و اومدیم تو علی که همون سر شب از بس خسته بود خوابش برد گوشه پذیرایی بغلش کردم و رفتم بالا روی تختش گذاشتمش چادرمو در آوردم و اومدم پایین _مامان الان میام ظرفا رو میشورم _نه عزیزم تو برو بخواب که فردا خسته نباشی فاطمه هست کمکم! _چشم شبتون بخیر _شب بخیر عزیزم رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم کلی فکر و خیال بعد از عقدمون اومد سراغم بدترین فکری هم که میکردم این بود‌ که چهل روز بیشتر بعد عقدم نمیتونستم کنار محسن باشم... اما خب خودم همه شرایطشو قبول کردم و قول دادم با همشون کنار بیام... انقدر فکر و خیال کردم که فاطمه اومد توی اتاق _بیداری هنوز؟ _اوم خوابم نمیبره _اخی بچم فکرش درگیره! هر دو خندیدیم _خب حالا که خوابت نمیبره منم خوابم نمیاد! بیا باهم حرف بزنیم _باشه حرف بزنیم! _خب حسنا یه چیزی بگم! _اره بگو _اون روز بود که من توی اتاق مامان بودم و گریه میکردم! _خب _تلفن خونمون که زنگ خورد مامان فرداش بهم گفت که مامان همون اقا سید علی بوده _اه بازم زنگ زده مگه مامان نگفت نامزد دارم من! _نه ایندفعه برا تو زنگ نزد _پس برا کی زنگ زد؟ _برا من! _تو _اره _خب حالا میخوای چیکار کنی؟
۲۱ شهریور ۱۴۰۳