eitaa logo
_نوارکاسِت
1.3هزار دنبال‌کننده
660 عکس
100 ویدیو
10 فایل
_ وقف امام حسین (ع) _ چیزهایی که باید بشنوید ؛ @vocal_document https://daigo.ir/secret/618123983 ناشناس‌ها توی لینک پاسخ داده میشه،چک کنید * کپی نوشته‌ها شرعا حلال نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت دو / به اندازۀ تمام چهارشنبه‌های سال برایت دوستت دارم کنار گذاشته‌ام. کلماتی که به محض دیدار دوباره‌مان میخواهم آویز کنم دور گردنت. به اندازۀ تک‌تک روزهای دوری‌مان ، گذاشته‌ام بنان در گوشم زمزمه کند :«تنها ماندم ، تنها رفتی ..» و به اندازۀ تمام دوست‌داشتن‌های ناتمام‌مان ، طالقانیِ بارانی را بدون چتر طی کرده‌ام. عزیز دور افتاده‌ام ! بی تو ، تلخیِ قهوه‌ها دلچسب نیستند ، شیرینی باقلواهای تبریزی دل را میزند و حتی مزۀ بستنی حصیری‌های لبنیاتیِ نبش خیابان جمهوری هم طعم سابق را ندارند.. برگرد. عزیز دور افتاده‌ام ، برگرد.
احتمالا الان ، اسم دیگۀ قلبم شده جا غمی.
خواستند مارا دفن کنند غافل از اینکه ساندیس خور بودیم.
+ یه جملۀ غم‌انگیز بگو. - گوجه سبزا دارن قرمز میشن..
Mohammadreza Alizadeh _ Armaghane Tariki (320).mp3
3.08M
صداش تا ته زیاده و ایرپاد تو گوشم. شیشه رو دادم پایین ، باد محکم میخوره تو صورتم و روسری‌مو که با هزار زحمت درستش کردمو نامرتب میکنه. ولی این‌بار به جای کلافگی‌ زیر لب میگم «مگه چند بار قراره این لحظه رو زندگی کنی که نگران این‌چیزایی؟!»
کاش تا زمانی‌که پیر میشم، تا زمانی‌که موهام هم‌رنگ دندونام میشه ، هر شب جمعه با :«شبهای جمعه میگیرم هواتو» دم بگیرم و سمت حرمت سلام بدم ..
کاش میشد روی پیشونیم بنویسم : من مدافع ارزش‌های انقلاب هستم، نه مسئولین آن.
میگم که شماهم احساس میکنید مغزتون رفته و گمشده خبر مرگش یا فقط من ؟
غم‌گینم مثل دانش آموزی که برای فرار از ریاضی اومده انسانی ، حالا از بین این همه درس ، باید امتحان نهایی ریاضی بده =)) _اندر‌احوالات
من ازت دوست دارم نمیخوام. فقط میخوام بهم بگی : «عیبی‌ نداره ، باهم درستش میکنیم.»
هدایت شده از کهکشانِ‌آرامش‌.
ب غم بگو که من " امام رضا " دارم.
من زخم‌های بی‌نظیری به تن دارم اما تو مهربان‌ترین‌شان بودی عمیق‌ترین‌شان عزیز‌ترین‌شان بعد از تو آدم‌ها تنها خراش‌های کوچکی بودند بر پوستم که هیچکدا‌م‌شان به پای تو به قلبم نرسیدند تنها خراش‌های کوچکی بودند که تو را از یادم ببرند ، اما نبردند تو بعد از هر زخم تازه‌ای برمیگردی و هربار عزیزتر از پیش هر بار عمیق‌تر .. - رویا‌شاه‌حسین‌زاده
چند سالم بود ؟ نمیدانم. شاید قبل از به دنیا آمدنم اولین بار پایم به خانۀ شما باز شد. دفعۀ بعد هم احتمالا یک ساله بودم. از همان روزهای کودکی من سالی یک بار می‌آمدم پیش شما. احتمالا وقتی سه یا چهار ساله بودم ، برای اولین بار دستم را گره مشبک‌های پنجره فولاد کردم. گفته بودم؟ مامان از همان اولش اجازه نمیداد وقتی می‌آمدیم حرم ، جلو بیایم و ضریح را زیارت کنم. احتمالا وقتی پنج ساله بودم ، توی حرم آنقدر حوصله‌ام سر رفته که خودم را سر میدهم رو مرمرهای حرم و هربار بعد از اینکه خطر کله پا شدن از سرم گذشته ، بلند خندیدم. یا شاید هم وقتی صبح‌ها می‌آمدیم نماز رواق امام خمینی ، خوابم گرفته و دراز کشیدم روی پای مامان و بعد خادم آمده بالای سرم و گفته :«دخترم بلند شو ، حرم که جای دراز کشیدن نیست». من هم اخم کردم و بعد آنقدر کاری برای انجام دادن نداشتم که افتاده‌ام به جان کتاب دعاها و با وسواس چند بار مرتبشان کردم. آن بین هم چند دختر هم سن و سال خودم ، به من پیوستند و کمکم کردند. اولین تجربۀ خادمی‌ام آنجا رقم خورد. بعد از اولین باری که آن کار را کردم ، هر بار خودم را نسبت به تمام کتاب دعاهای حرم مسئول میدانستم و دلم میخواست که میتوانستم تمام قفسه‌ها را مرتب کنم. احتمالا وقتی هفت ساله بودم ، مامان موهایم را شانه کرده ، روسری‌ام را سرم کرده و همان پیراهن قرمز گل مرغی‌ را تنم کرده. بعد هم دست در دست بابا آمدیم تا حرم شما ، من هم از مامان پرسیدم : «که چرا می‌آییم پیش امام رضا ؟» و او گفته : «چون امام رضا پناه ماست.» من هم که آن روزها نمیدانستم پناه یعنی چه ، بیخیال از کنارش گذشتم. اما وقتی ۱۶ ساله شدم و اولین بار بدون مامان و بابا به حرم آمدم فهمیدم! فهمیدم پناه یعنی چه و چرا می‌آییم حرم. زنگ زدم مامان و پشت تلفن از او تشکر کردم که مرا پیش شما پناه داده. حالا از این راه دور با قلبی فشرده از دلتنگی میگویم ؛ السلام علیک یا پناه عالمیان. تولدتون مبارک💚.
enc_16553712361067061382721.mp3
4.61M
هرچی که دارمو امام رضا بهم داد.
گفتم کاش میشد امشب دست دلمو بگیرم ببرم امانات حرم ، بگم آقا میشه این اینجا امانت بمونه؟ ولی بعد دیدم نه! امانت یه‌روزی برمیگرده دست صاحبش. من نمیخوام هیچ‌جوره دلمو ازت پس بگیرم. میخوام همیشه همونجا بمونه. مثلا جاش بدی بین گلای بالای ضریحت ، لابه‌لای شال و تیکه پارچه‌های تبرکی زائرات. یا مثلا تو یکی از حجره‌های طبقه‌ دوم حرم که من همیشه دلم میخواست ببینم یعنی اونجا کجاست. اصلا خلاصه بگم ؟ دلم از زائر بودن خسته شده. دلش میخواد همسایه باشه. دوست صمیمی‌ت باشه. از همون دوستای قدیمی و بامعرفتت.
تو شهر ، مجازی ، تلوزیون همه‌جا بوی امام‌رضا میده. کاش همیشه همینطوری بود.
دلم برای پلیورکاموایی‌ و شال‌گردنم تنگ شده. پس کی زمستون میاد ؟
میگه من یادم نمیره چی بهم گذشت و فقط امام حسین پشتم بود ..
یوتویوب برام بدون فیلتر‌شکن بالا‌میاد و حتی سرعتش از وقتی که به فیلترشکن وصل میشدم هم بهتره. نکنه دارم میمیرم ؟
یادداشت سه / سناریو‌های زیادی چیده‌ام. برای روزی که قرار است تمام خیابان‌های تهران را به تنهایی فتح کنم. سوار مترو شوم ، در حالی که چاووشی در گوشم میخواند :«از اون دوتا چشم پر از جنون چه خبر ؟» به چشم‌های آدم‌ها نگاه کنم و سعی کنم بفهمم در ذهنشان چه میگذرد و با چه رنجی سروکار دارند. میدانم که آخرسر هم نمیفهمم ، اما کاویدن صورت‌ها را دوست دارم. مقصدم بشود سینما و ترجیحا یک بلیط برای یک فیلم طنز. با گذاشتن هر تکه پاپ‌کورن در دهانم اشک‌هایم را پاک کنم. بعدش برای خودم یک دسته گل بخرم. از آن نرگس‌هایی که لای روزنامه‌های کلاسیک پیچیده شده‌اند. ترجیحا هوا بارانی شود تا از سر اجبار و از ترس خیس نشدن ، در یکی از کافه‌های نبش خیابان پناه بگیرم. یک کافه لاته سفارش دهم و چشم بدوزم به قطره‌های باران. و دوباره چاووشی برایم بخواند : «من تمومش کردم زندگی ول‌کن نیست.»
بیاید قوی بمونیم، بیاید دووم بیاریم.
من هنوز تو دورانی زندگی میکنم که دهه هفتادیا کنکور دارن و مخاطب عموپورنگ دهه هشتادیا هستن.
بیاید انقدر شبیه هم‌دیگه نباشیم. دنیا هنوزم به آدم‌هایی که کت‌وشلوار رو با کتونی میپوشن یا آهنگای رضا یزدانی گوش میدن نیاز داره.
بچه‌ها ما همین الانشم باختیم. میگم باختیم چون با این حجم از اطلاعات اقناع کننده و خوبی که توی دینمون هست، با داشتن بانک اطلاعاتیِ قدری مثل قرآن ، کم آوردیم. میگم کم آوردیم چون فرهنگ پوچ و متعفن دشمن داره به جوونامون غلبه میکنه. چون ما هیچ استفاده‌ای ازشون نکردیم. ما بلد نیستیم تولید محتوا رو. بلد نیستیم چطوری یه جوونو بکشیم تو آغوش خودمون. تا یاد نگیریم همینطوری بازنده‌ایم. تازه بازی‌های بعدی رو بدتر از این میبازیم.
ما حقیقتاً مرده بودیم؛ امام ما را زنده کرد. ما گمراه بودیم؛ امام ما را هدایت کرد. ما غافل بودیم از وظایف بزرگ انسان و مسلمان؛ او ما را بیدار کرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجیع کرد و خودش هم جلو افتاد. اکتفا نکرد به اینکه به ما بگوید بروید؛ او رفت تا ما برویم، تا ما پشت سر او حرکت کنیم. خدا را شکر میکنیم که پشت سر او حرکت کردیم، متوقّف نشدیم، نیمه‌کاره او را رها نکردیم، سخن او را با همه‌ی وجودمان باور کردیم. ما یعنى همه‌ی ملّت ایران ‌-نه به معناى قشر خاصّى یا کس خاصّى- همه‌ی کسانى که امام را پذیرفتند و به دنبال او راه افتادند. و بحمدا‌لله‌ شماها امتحان سخت و بزرگى دادید. - حضرت امام خامنه‌ای
به نظرتون براندازا الان چه حسی دارن که امسال هم بخاطر رحلت امام تعطیلن ؟
من اگه جاشون بودم برای اینکه دِین این تعطیلات گردنم نمونه ، امروز میرفتم مراسم امام که با جمهوری اسلامی مساوی بشیم.