🟣خاک های نرم کوشک🟣
گروهان آرپی جی زن ها
#قسمت_شصت_و_هشت
انگشت سبابه ی دست راستش را
به بیمارستان که رسیده بود امان نداده بود زخمش خوب شود بلافاصله برگشت منطقه، چهره اش شور و نشاط خاصی داشت. با خوشحالی می گفت: «خدا لطف کرد و دعای من مستجاب شد دیگه غیر از شهادت هیچ آرزویی
ندارم.»
سید کاظم حسینی
جوان رشیدی بود و اسمش« دادیر قال» موردش را نمی دانم ولی می دانم از گردان اخراجش کرده بودند. یک نامه دستش داده بودند و داشت می رفت دفتر قضایی
همان جا توی محوطه حاجی برونسی دیدش از طرز رفتن و حالت چهره اش فهمید باید مشکلی داشته باشد. رفت طرفش. گفت: «سلام.»
ایستاد جوابش را داد، حاجی پرسید:«: چی شده جوان؟»
آهسته گفت: «هیچی منو اخراج کردن دارم میرم دفتر قضایی»
حاجی نه برد و نه آورد، دستش را گرفت و باهاش رفت تو دفتر قضایی نامه اش را پس داد و گفت: «آقا من این رو
می خوام ببرم.»
گفتند این به درد شما نمی خوره آقای برونسی
گفت:«شما چکار دارین؟ من می خوام ببرمش».....
آوردش گردان
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
148 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
32 فایل