eitaa logo
دانلود
🟣خاک های نرم کوشک🟣 عنایت ام ابیها(سلام الله علیها) پیروزی چشمگیری نصیب بچه ها شده بود وقتی ما رسیدیم عقب بعضی انگشت به دهان شدند! خودمان هم باورمان نمی شد همه به عشق شهادت رفته بودیم که برنگردیم از قدرت خدا و لطف ائمه ولی تنها یکی دو شهید داده بودیم و یکی، دو تا هم مجروح! حجت الاسلام محمد رضا رضایی (این خاطره نقل است از شهید برونسی) هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود، کارگره خورد، گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه ها حال و هوای دیگری، تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت نمی دانم چه شان شده.بود که حرف شنوی نداشتند همان بچه هایی که می گفتی برو تو آتش با جان و دل می رفتند به چهره ی بعضی ها دقیق نگاه می کردم جور خاصی شده بودند نه می شد بگویی ضعف دارند نه می شد بگویی ترسیدند، هیچ حدسی نمی شدبزنی هر چه براشان صحبت کردم فایده نداشت اصلا انگار چسبیده بودند به زمین و نمی خواستند جدا شوند هر کار کردم راضی شان کنم راه بیفتند نشد. اگر ما تو گود نمی رفتیم احتمال شکست محورهای دیگر هم زیادبود آن هم با کلی شهید،پاک درمانده شدم ناامیدی تو تمام وجودم ریشه دوانده بود با خودم گفتم:« چکار کنم؟» سرم را بلند کردم رو به آسمان و تو دلم نالیدم :«خدایا خودت کمک کن.» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃