eitaa logo
°• اُنیبْ •°🇵🇸
843 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
بِسمـ رَب النور🌝 ثبت پیچ و خم های زندگی برای رسیدن به هدف. خطای ما رو به پای دینِ‌مون نزارید...! تولدمون:1402/4/7 کپی؟حلالت؛فقط برای ظهور آقا صلوات بفرست🌱 📍کرج درخدمتیم:🌿 @ya_rogayeee_313 @bent_olhossein315 میشنویم: https://ngli.ir/320280694870
مشاهده در ایتا
دانلود
همه‌ی‌ کسانی را که از آن‌ها گله دارید،مثل دانه‌ی‌ تسبیح ردیف کنید و یکی یکی دعایشان کنید؛نخستین اثرِ این دعا این است که حبه‌‌ی آتشی را که در‌دلتان بوده، بیرون می‌اندازید،دعاکردن، وسیله‌ای است ‌برای‌‌ کینه‌زدایی. •آیت‌الله‌حائری‌شیرازی•
می‌تونستیم زیر آوار باشیم ولی الان زیر پتو داریم توییت می‌زنیم دم سربازای گمنام امام زمان گرم:)
آخرین چت شهید شاهرخی‌فر با یکی از دوستانش ٢ ساعت قبل از شهادت فدات ، خبری نیست بگیر تخت بخواب ما بیداریم🥲🖤
°• اُنیبْ •°🇵🇸
-
میدونی چیہ؟.. شهادت،لیاقت میخواد. ڪه هرڪسی لایقش نیست. اما خودت میتونی ڪاری ڪنی ڪه لایقش باشی:) اللهم الرزقنا شهادت کافی نیست؛عمل کن..
مـادرِباب‌الحوائـج‌بوده‌وباایـن‌حسـاب ، دامنِ‌اورا‌گرفتـه‌هرکـه‌حاجــت‌داشتـه . 🌙
°• اُنیبْ •°🇵🇸
بِسْمِ‌رَبّ‌الْعَبآس🌱
و آنچه گذشت..! خیر است ان‌شاءالله شبتون علوی🪴
بِسْمِ رَبْ الحِیدَر💚
دیدین یه وقتایی گناه و کارِ زشتی انجام نمیدیم چون توی موقعیتی هستیم که میگیم زشته ؛ آبرومون میره . . حالا مسئله اینه پیشِ کی آبرومون میره؟! خدا یا خلق خدا ؟!!
در تاریخ ثبت کنید! دشمن، ضعیف نبود. بلکه ایران ، قوی و متحد و حساب‌شده آن را کرد✌️🏻 |
مادرم فاطمه باشد پدرم شاه نجف هر دو عالم به فدای پدر و مادر من🫀
یکی از خانم های ساکن شهرک اکباتان که حجاب کاملی هم نداشت و درحال عبور از آن محل بود، با دیدن صحنه ی پرتاب کوکتل مولوتف و آتش گرفتن منطقه‌ی فرود آن و بارش حجم عظیمی از سنگ و همچنین دویدن نیروهای امنیتی، دچار وحشت شد و به گریه افتاد. آرمان که در بین نیروهای گردان حضور نداشت و کنار‌تر مشغول رصد میدان بود، این صحنه را دید. به طرف آن خانم رفت و سلام کرد. _خواهر چرا گریه میکنی؟ _ترسیده‌م. _چرا ترسیدی؟ما اینجا هستیم که شما آرامش داشته باشی‌. اومدیم تا شما نترسی. اینجاییم تا این همه سنگ و کوکتل مولوتف که پرتاب میشه، به شما نخوره و به ما بخوره. ترس نداره. من پسر شما هستم. کمک میکنم به جایی که میخواین، برین. در همین حال خود را بین آن خانم و آشوبگران قرار داد.🥲 پشت او به طرف اوباش بود و روی آن به طرف آن خانم. دو دستش را باز کرد و گفت "شما حرکت کنین و به سمت جایی که میخواین،برین.من شما رو همراهی میکنم. اگه چیزی به طرف شما پرتاب بشه، به من میخوره. خیالتون راحت باشه💔" _قسمتی از کتابِ "آرمان عزیز"