و یک سال دیگه هم از عمرمون گذشت..
فوت کردن شمع؛برای من مفهوم اینو داره که ..!
یک سال دیگه؛
الحمدالله به لطف دعای حضرت زهرا؛پای عشق اباعبدالله پیر شدم:))
#بماند_به_یادگار
#احوالات
ولی آقای اباعبدالله..!
بده که پیش تو موی سرم،سفید نشه..
بده که نوکرت؛بمیره و شهید نشه..
#بماند_به_یادگار | #احوالات
_ و روزی حوالی امروز چشمانم را در دنیایی باز کردم که قرار بود من را با فراق امتحان کنند...
کامم را با تربت حسین بن علی باز کردند و من از اون لحظه نمک گیر سفره این خانواده شدم..
بر سفره ای قد کشیدم که مادرم منو نذر حضرت عباس کرد و پدرم مرا کنیز دربار حسین بزرگ کرد...
و عجب سفره با برکتی است این سفره که پایان ندارد ز لطف مادر سادات!
قد کشیدم و پای روضههای اباعبدالله نوکری کردم...
حال جوانی ام را به جوان اباعبدالله گره زدم و جوونیم رو نذر جوان خوش قد و قامت ارباب کردم..
و امروز هفده سالی میشود که پای سفرهی این خانواده قد کشیدم و یک سال دیگر پای عشق اباعبدالله پیر شدم...!
"الحمدالله که عمرمان پای غم ارباب میگذرد و بیهوده نیست"
#بماند_به_یادگار| #احوالات
_پاییز عزیزم؛
خاطرات خوبی برایم رقم زدی`
و بعد ها که به این خاطرات ِ خوب و بد فکر میکنم، لبخندی از جنسِ دلتنگی از دست دادن عزیز و امیدواری بر روی لب هایم قرار میگیرد!
گرچه این پاییز هم درس های زیادی به من آموخت و مرا مانند هر پاییز گذشته قوی تر کرد، اما گاهی این درس ها احساساتم را در بر میگیرند و چنان که مرا خاموش میکنند، خوشحال میکنند...
خوشحال از اینکه به دانش و منطقم چیز های زیادی افزوده شده است و انسان فهمیده تری شده ام؛ و خاموش از آنکه آن درس ها یاد آور خاطراتِ خوب و بد من است ✨
با تمام خوبی و بدی هایت دوستت دارم پاییزِ قشنگ و رنگیام،
ممنونم ازت که برایم باز هم خاطراتی با بویِ خوشحالی و ناراحتی ساختی..
(شبِ پاییزِ رو به زمستانِ آذرِ 1403 ✨)
#بماند_به_یادگار | #احوالات