💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐
#نوجوان
#دوستی
#معیارهای_انتخاب_دوست
✅معیار انتخاب دوست از دیدگاه امام حسن مجتبی (علیه السلام)2️⃣:
6️⃣ اگر دستت را به فضل و نیکی دراز کردی، او هم دست، پیش آورد.
7️⃣ اگر در تو (و زندگی ات) رخنه ای پدید آمد، آن را برطرف سازد.
8️⃣ اگر در تو نیکی دید، آن را در شمار و حساب آورد.
9️⃣ اگر چیزی از او طلبیدی، عطا کند.
0️⃣1️⃣ اگر ساکت بودی و طلب نکردی او آغاز کند (و عطا کند)
📚(بحارالانوار، ج 44 ص 139)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- نمیشود پسرجان ، چندبار بگویم .. نمیشود . برو جانم ! برو وقت ما و خلقالله را نگیر ...
+ چرا نمیشود ؟ مگر من چه کم از بقیه دارم ؟
- لاالهالاالله 🤦🏻♂عجب گیری کردیم از دست این نیم وجبی .
بچه جان ، زبان فارسی میگویم : سِـنـَت کم است . من اجازه ندارم اسمت را بنویسم . ببین اینجا چقدر شلوغ است ، چقدر کار روی سر من مفلوک ریخته . آن وقت باید وایسم اینجا باتو یکی به دو کنم ؟
از پایگاه زد بیرون ....
زیرلب با خودش گفت :« *اینها به من می گویند سن تو كم است اما خیال كرده اند، هر طوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم* . »
از وقتی در دوره های آموزشی بسیج شرکت کرده و در کل گردان نفر پنجم شده بود ، عزمش را برای جبهه جزم کرده و هیچ کس و هیچ چیز مانعش نمیشد .
سریع خودش را به خانه رساند و بقچه مختصری برداشت و گفت : ننه من رفتم ...
با هر مصیبتی بود ، خودش را به ساختمان ریاست جمهوری رساند .
با سختی از میان جمعیت عبور کرد و خودش را به رییس جمهور وقت رسانید .
بی مقدمه گفت :
« من از تبریز تا اینجا آمده ام ، که به شما بگویم *دستور دهید دیگر روضه حضرت قاسم علیهالسلام را نخوانند* »
رییس جمهور وقت ، آیتاللهخامنهای با تعجب گفتند :« چرا پسرم ؟ »
- برای اینکه وقتی منِ سیزده ساله را به جبهه راه نمیدهند و میگویند سنت کم است ، چطور میتوانند روضه قاسم سیزده ساله که با رشادت جنگید را بخوانند ؟؟؟
حرف های مرحمت ، رییسجمهور را تحت تاثیر قرار داد و همانجا ، روی برگه ای نوشت :
« *مرحمت عزیز میتواند بدون هیچ محدودیتی به جبهه اعزام شود .*
امضا ، سیدعلیحسینیخامنهای »
و این
یعنی یک مجوز محکم و معتبر برای حضور مرحمت بالازاده در جبهه .......
#مرحمت_بالازاده
#حضرت_قاسم
#نوجوان #رشادت
#محرم #شجاعت
نثار روح این شهید عزیز ، صلواتی هدیه کنید .
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#من_میترا_نیستم🍂🌸
#قسمتپنجم
همین طور که در خیابان های تاریک راه میرفتیم، به مادرم گفتم:
"مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟"
شهرام با تعجب پرسید:
"زینب چشم گوسفند را خورد؟"
مادرم رو به شهرام کرد و گفت:
"یادش بخیر... جمعه بود❗️😔
#فرازی_از_زندگینامه
#شهیده_زینب_کمایی
برای آشنایی بیشتر با شهیده زینب کمایی با ما همراه باشید👇
نوجوانی که دستنوشتههایش، احساسات زیبایش، مهربانی و صفایش؛ رنگ و بوی دلهای پاک شما نوجوانها را دارد😊☁️
کانال #شهیده_زینب_کمایی👈 مخاطب خاص #نوجوان 👇
🌸🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
https://eitaa.com/joinchat/3601924171C5e2fc5bbe8
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#من_میترا_نیستم🍂🌸
#قسمتپنجم
همین طور که در خیابان های تاریک راه میرفتیم، به مادرم گفتم:
"مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟"
شهرام با تعجب پرسید:
"زینب چشم گوسفند را خورد؟"
مادرم رو به شهرام کرد و گفت:
"یادش بخیر... جمعه بود❗️😔
#فرازی_از_زندگینامه
#شهیده_زینب_کمایی
برای آشنایی بیشتر با شهیده زینب کمایی با ما همراه باشید👇
نوجوانی که دستنوشتههایش، احساسات زیبایش، مهربانی و صفایش؛ رنگ و بوی دلهای پاک شما نوجوانها را دارد😊☁️
کانال #شهیده_زینب_کمایی👈 مخاطب خاص #نوجوان 👇
🌸🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
https://eitaa.com/joinchat/3601924171C5e2fc5bbe8