بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتبیستم
یه دختر اومد سمتمون،
"واای خدا انقدر آرایش کرده بود که
میترسیدم صورتش بیفته"
--ببخشید چیزی میل ندارید..؟!
_نه ممنون..
"یعنی واقعاا اینا مهموندار هواپیما اسلامی بودن؟!"
"خدایا توبه"
"دلم برا خودم سوخت،
هیچ آرایشی جز کرم مرطوبکننده نداشتم"
وقتی هواپیما حرکت کرد؛
تمام خانومها روسریشون رو درآوردن،
بعد هم یه کلمه "آخیش" هم میگفتن..
"واقعا متاسفم..
اگر میدونستن چقدر حجاب براشون خوبه هیچ وقت...."
تو افکاراتم بودم که صدای زنی اومد:
--عزیزم..!!
--پرواز کردیم میتونی حجابِت رو برداری
"زنی میانسال با کلی آرایش"
_نه ممنون،
من برای خودم ارزش قائلم و برای کشورم حجاب نکردم بلکه برای اعتقاداتم حجاب کردم..
بدون اینکه منتظر جواب بشم سرم رو برگردوندم
هدفن فردین رو گرفتم و به گوشی خودم وصل کردم و گذاشتم رو گوشم و چشمهام رو بستم
و با جون و دل گوش دادم...
سخنرانی استاد یکتا؛
(برای آقاامامزمان(عج) لوتیواری زندگی کنید
لوتیواری زندگی کن،بگو آقا ما دوست داریم،
تو هم ما رو دوست داری دیگه..؟!)
#خیلیروایتگریقشنگیه
#پیشنهادمیکنمگوشبدیدبهش
رفتم تو فکر!
"واقعا چرا برای آقاامامزمان(عج )
لوتیواری زندگی نکنیم؟!"
"چرا وقتی اونا عاشق ما هستن،
ما میآییم عاشق چیزای پوچ میشیم؟!"
"چرا نمیخواهیم عشق دو طرفه بشه؟!"
"اگه عشق بین ما و آقاامامزمان(عج)
دو طرفه بشه چی میشه..!!"
فردین:
-خانمم!!
-هدیهجان خوابی؟!
چشمهام رو باز کردم،
خیلی وقت بود خواب بودم
_ممنون،بیدار شدم..
پاشدیم و رفتیم پشت دستگاهی وایسادیم
تا ساکهامون از بازرسی بیاد...
-میگما!!
-حضرتزهرای شما برای دفاع از شوهرش پشت دَر زخمی شد بعد شهیده!
-چرا آنقدر دوستِش دارید؟!
-اصلا شهیده حساب نمیشه چون برا شوهرش بوده..
_نه کی گفته حضرتزهرا(سلاماللهعلیها)
برای شوهرش دفاع کرد؟!
_حضرتزهرا(سلاماللهعلیها) برای ولایتش دفاع کرد..
_امیرالمؤمنینامامعلی(علیهالسلام) فقط شوهر حضرت زهرا نبود!
_بلکه امیرالمؤمنینامامعلی(علیهالسلام)
مولای شیعهها بود و حضرتزهرا(سلاماللهعلیها) از مولایش دفاع کرد..
ساکها اومد،برداشتیمش..
-خوشم میاد همیشه یه جوابی داری که بگی
"خندیدم"
-تو فقط بخند..
"خجالت کشیدم،
این چرا اینجوری میکرد؟!"
"پسرهی.... لاالهالاالله"
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتبیستویکم
از زبان هدیه:
از فرودگاه اومدیم بیرون..
تو فاز خودم بودم که دستم یهو گرم شد!
نگاهش کردم،
خون یه لحظه به مغزم نرسید..
این هم دست من رو گرفته؟!
اومدم یه چیز بگم که گفت:
فردین:
-فکر کنم مَحرمیمهاااا
جوابی براش نداشتم،
سعی کردم بیتفاوت باشم،آخرش که چی؟!
سوار تاکسی شدیم
و فردین آدرس یه هتل رو داد..
از پنجره به بیرون خیره شدم!
"دخترهایی که چقدر آرایش ملیح دارن
حتی بعضیهاشون اصلا آرایش ندارن..!
لباسهای ساده و ملیح..!
پس اینا که تو فیلمهاشون نشون میدن کی هستن؟!
آره دیگه،بخدا نصف این فیلمهایی که تو ماهواره نشون میدن و این شبکههای ماهوارههایی که رایگان در اختیار ایرانیها قرار میدن برا مردم خودشون نشون نمیدن..
اگر هم نشون بِدَن رایگان نیست که،
واقعا متاسفم..."
فردین:
-خانمجان رسیدیم...
_بهم نگو خانمجان..!
_احساس میکنم ۷۰سالم هست..
-چـــشـــم شما جون بخواه
از ماشین پیاده شدیم و وارد هتل شدیم..
"وااای خدا..!
این هتله یا کــاخ....!!!!"
-آنقدر این قیافت که یه چیز قشنگ میبینی و تعجب میکنی رو دوست دارم که نگوووو..
_عه؟!
_خودت رو مسخره کن..
-باید عادت کنی،
چون میخوام خونه زندگیت اینجوری بشه..
_عمــــــرا..
_خونه من باید ساده باشه..
_یعنی چی اینا؟!چشم مردم دنبالشه،
_و هم اینکه هر چی سادهتر آرامش بیشتر..
-میدونی با وجود این همه اختلاف اعتقادات
چرا اومدم بگیرمت؟!
_چون عقلت کمه
-شیطووون..
-به خاطر اینکه با همه دخترا فرق داری؛
چشمت دنبال مال نیست،آرامش داری..
-بخدا وقتی نگات میکنم آرامش میگیرم..
-تو زن زندگی هستی..
_هـــــــــع،آقا رو باش..
_هنوز من رو نشناختی فردینخاااان..
_مامان و بابام من رو بهت انداختن..
_یه چیز بگم فردین..؟!
-جانم!
_با وجود من هیچ وقت پیر نمیشی
-آره،چون از بس من رو میخندونی لابُد
_نه..
-پس چرا..؟!
_چون به پیری نمیرسی،
همون اول جوانی از دست من خودکشی میکنی..
دستاش رو آورد جلو لپم رو کشید؛
-یعنی فقط خدا تو رو میشناسه..
کلید اتاق رو انداختیم و رفتیم داخل..
باور کن اندازه خونمون بود،
سِت کِرِمقهوهای چشم آدم رو میزد..
یه نگاه به تختش کردم،دو نفره بود..
یه نگاهم به فردین کردم،
نمیدونم چی تو نگاهم بود که گفت:
-نترس بابا،روی کاناپه میخوابم..
-راستی هدیه..!
یه استراحت کوتاهی بکن که شب مهمونیم..
_مهمون کی..؟!
-یکی از دوستام،دعوتمون کردن..
-خانومِش هم هست..
_میشه من نیام..؟!
-عمراااا؛اونا به خاطر ازدواجمون دعوت کردن
_ما که ازدواج نکردیم هنوز..
-نهخیرِشَم،تو اول و آخر مال خودمی..
_دیوانه،من مال خودم هم نیستم..
لباسهام رو عوض کردم،
پیراهن آستیندار صورتی که روی اون عکس جغد بود با شلوار راهراهی صورتی و سفید..
موهام چی..؟!چیکار کنم..؟!
آهان،شال بندازم...
با شال رفتم جلوش که یه خیز برداشت
شال رو کشید از سرم و گفت:
-آخیش،آنقدر اینها رو رو سَرِت دیده بودم که با خودم گفتم نکنه کچله بهم انداختن
_تا دلتم بخواااد
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
الهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
انتظار یعنی
با « شهیدان »
راه وصال یار را پیدا کنیم ...
آماده عملیاتی در رأس البیشه بودیم
مصادف بود با تولد صدام؛
و عدنان خیرالله (وزیر جنگ صدام) گفته بود:
«به چادر زنان بغداد قسم! تا ۴۸ ساعت آینده
فاو را از ایرانی ها پس می گیریم».
آنشب علیآقا سخنرانی حماسی ایراد کرد
و در ضمن سخنرانی گفت:
« عدنان خیرالله میخواهد
برای صدام خوش رقصی کند اما شما
برای آبروی امام زمان (عج) میجنگید»
با آن سخنرانی شور و شوق عجیبی
بچهها را فرا گرفت و خط کارخانه نمک،
کُنج جاده فاو بصره شکسته شد.
اسم عملیات هم شد:
عملیات صاحب الزمان(عج)
راوی: علیرضا رضایی مفرد؛ هم رزم
کتاب دلیل؛ روایت نابغه اطلاعات عملیات
سردار شهید علی چیت سازیان،
#شهید_سردار_علی_چیت_سازیانر
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #شهادت_امام_هادی(ع)
🎥 #ببینید
🎞فیلمی کمتر دیده شده از آخرین غبارروبی حرم امام هادی(علیهالسلام) توسط شهید حاج قاسم سلیمانی در سامرا
@Oshagh_shohadam
میگفت↓
هروقتمیخوایدعاکنی،
قبلازاینکهدعاکنیبگوخدایامنازهمه
کساییکهغیبتمنوکردنومنوناراحتکردن
منگذشتم..
توهمازمنبگذر(:
دراجابتدعاخیلیموثره..🌱
✨¦⇠آیتاللهمجتهدی
#تلنگر
@Oshagh_shohadam
بایدهروقتدلگیرشدیازگناهات،🔥
اینجورباخدادردودلکنی:🙂
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ؛❤️
لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ...»🌱
خدایامنروببخشبابتگناهانیکه🥺
بهتقولدادهبودمدورشروخطبکشم🚫
امادوبارهانجامدادم...🖇
-
#شاید_تلنگر
@Oshagh_shohadam
#بدون_تعارف
از اولِ ڪرونا همہ جا و همہ چی باز شدھ
از تـالار، سینما، رستورانها گرفتہ تا باشگاهها و پارڪها غیر از سواحل دریا و سفر بہ ترکیہ، کشورهاۍ اروپایی . . .
اما راهپیماییها و راهیان نور همچنان تعطیل💔💔
آخرشم میان میگن بچہ حزب اللہیها پروتکلهاۍ بہداشتی رعایت نمیکنن😐🚶🏻♂
باباراهپیماییدرمڪانبازوخیابونبرگزارمیشہ
نہمکانبستہ🤦♂
• حـرفِدل💔'
#دهه_فجر
@Oshagh_shohadam
⛓ #تباهیات ➣
رفیـقسنشهادت
ڪمڪمبہدههنودهممیرسد...؛
وتوهنوزدرگیـراینهستےڪه
فلانقسمتسریالازدستندی ..!
میدونـيکہخیلیخجالتداره..!
حرفبیعمل..!
مردومردونهبیایید
بهجاےپروفایلهامون
توےشناسنامهباجوهرقرمزبنویسنـد
بهشہادترسید..
@Oshagh_shohadam
میدونین..
مشکلِمااینھکہ..
جدیگرفتیمزندگیِدنیاییمونو..🌍
وشوخیگرفتیمزندگیِابدیمونو :)
کاشقبلازاینکهبیدارمونکننبیدارشیم..!✨
#شهید_حسین_معز_غلامی
#مدافعحرم
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتبیستودوم
رفتم دراز کشیدم رو تخت..
"یعنی مهدیار الان کجاست؟!
داره چیکار میکنه؟!
وااای هدیه..!!
این کارت یعنی خیانت،الان تو زن فردین هستی!
فردین،پسر خوبیه،ولی یکم عقلش کمه..
آخه نمیدونه مذهبیبودن و خدا و ائمهداشتن
چه لذتی داره وگرنه مذهبی میشد.."
تو همین فکرها بودم که چشمهام بسته شد..
آلارام گوشیم زنگ خورد..
"واااای یک ساعت دیگه باید بریم مهمونی"
رفتم تو پذیرایی..
پسره مثل خرس خوابیده،
رفتم بالاسرش،انصافا خوشگله..
_فردین!فردین!
_شتر!خروس!
فردین با چشم های بسته؛
-هووووو...
-چته؟!
_پاشو دیگه باید بریم مهمونی
یه تکون خورد و از یه طرف دیگه خوابید..
دارم برات،صبر کن..
رفتم از یخچال یخ آوردم؛
آروم ریختم تو یقه لباسش که از جاش پرید..
-دخترهی چـِـــــــــــــــــلِ روانی..
-چیکار بود کردی؟!
_حقته..
_مگه نگفتم پاشو؟!
بیتوجه به غُرغُرکردنهاش رفتم وضو گرفتم
و نمازم رو خوندم،انصافاََ که نماز آرامشبخشه..
از زبــــــــــــان فردین:
"یقهاَم رو خشک کردم،
واقعا این دختر دیوانه است"
-هدیه!
-هدیه خـــانم،کجااایی؟!
رفتم تو اتاقـ....
"وای خدا...
توی مقنعه سفید و چادر نماز گُل گُلیش
واقعا شبیه فرشتهها بود.."
نمیتونم باور کن اون دختر شیطون چنددقیقه پیش،الان انقدر آروم و ملیح...
کمکم دارم بهش علاقهمند میشم؛
این دختر وقعااا خوبه...
مثل دخترهایی که از هر کلمهی حرفشون یه عِشوه و یه دروغه نیست..
کاملا صاف و زلاله،
یعنی این دختر واقعا خانم خونه من قراره بشه؟!
هدیه:
_چیزی شده؟!
-نـــــــــــــــه فقط بدووو،
-دوساعته ما رو گرفتی..
رفتم بیرون،
یه پیراهن سفید با شوار مشکی پوشیدم،
کفش سفید رو درآوردم و پوشیدم،
موهام رو مردونه زدم بالا..
ساعت مشکیم رو انداختم که متوجه نگاه هدیه شدم..
"ای خدااا..
دوباره اون نگاههای باحالش"
-چیه خوشگل ندیدی؟!
_مثل تو زشت ندیدم...
ای خدا،محال ممکن بود این بشر کم بیاره..
یه نگاه بهش کردم..
"مانتو زرد و شلوار مشکی،
با روسری و ساق فیروزهای و چادر..
انصافاََ خوشتیپ بود.."
-افتخار کن یه شوهری مثل من داری..
_سقف هتل ریخت
دستاش رو گرفتم و از هتل زدیم بیرون..
نمیدونم چرا آنقدر دوست داشتم دستاش رو بگیرم تو دستم..
سوار ماشینی که رفیقم آماده کرده بود شدم
و آدرس دادم...
_میگم حالا این رفیقت کیه..؟!
-رفیقم محمد،خانومش اهل ترکیه است..
_زبون ما حالیشه؟!
-محمد آره،
خانومش اسمش آیگله،
متوجه نمیشه ولی میتونه انگلیسی حرف بزنه..
-واسه همین گفتم انگلیست خوبه..
_آهان یعنی انگلیسی فوله..؟!
-آره...
_خب حله..
یه نگاه بهش کردم،
صورتش توی روسری فیروزهای واقعا به دلم نشست؛من واقعا دارم بهش علاقهمند میشم..
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
الهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
#امام_زمان
مثلایهروزتیترخبرهااینباشه :)
بہامیدآنروز ♥️
@Oshagh_shohadam
بچه شیعه موقع خداحافظی نمیگه بای
میگه یاعلی(:💚
#شاید_تلنگر
@Oshagh_shohadam
-
بہعلامهطباطباییگفتنفلان
شخصازشماانتقادڪردھایشونگفتن
منڪهرسوایجھانمعیبمنیکی
دوتانیستخباینمروشانتقادپذیرباشیم!(:
-
- #بدون_تعارف
@Oshagh_shohadam
#شهـیدانه
پرسـیـد :"ناهارچیداریممـادر؟
مادرگفت:
"باقالیپلوباماهـی🐟.
باخـنـدهروڪردبهمـادرشوگفـت:
"مـاامـروزایـنمـاهـیها
رامـیخـوریـم
ویـکروزیایـنمـاهـیهـامـارا.."💔
چنـدوقـتبـعـددرعـملـیاتوالفـجـر۸درون ارونـدرودگـمشد😔...
مادرتاآخرعمرلببهماهینـزد...🖤
شھیدغلامرضـاآلویـی🥀
@Oshagh_shohadam
| 🤍🕊|
‹در آرزوے شهادت›
••از شهدا یاد گرفتیم:
از ابراهیم هادی،پهلوانی را...
از حاج همت،اخلاص را...
از باکری ها،گمنامی را...
از علی خلیلی،امر به معروف را...
از مجید بقایی،فداکاری را...
از حاجی برونسی،توسل را...
از مهدی زین الدین،سادگی را...
از حسين همدانى،جوانمردى و اخلاق را...
از حاج قاسم سلیمانی،ولایت مداری را...
بااین همه نمیدانم چرا،موقع عمل که میرسد
شرمنده ایم..!😔
#تلنگر
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ گفت چی باعث میشه که مهر یه #شهید به دل آدم میاد؟
- گفتم،خـــدا واسطه میفرسته برای #آشتی_کُنون...
آشــــتیِ بــا خدا !
#رفیق_شهید
#شهیدانه
@Oshagh_shohadam
طرف میگه آخونده اومده با ماشین مردم رو میکشه ، لعنت بهشون...
حالا اگه یه فرد معمولی بود میگفت حتما خوابش برد تصادف کرد..😑
#بهکجاچنینشتابان🚶♀
@Oshagh_shohadam