eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
889 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
بـسـم‌رب‌ِّالـمـهـدےعـج ‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ رفتم دراز کشیدم رو تخت.. "یعنی مهدیار الان کجاست؟! داره چیکار میکنه؟! وااای هدیه..!! این کارت یعنی خیانت،الان تو زن فردین هستی! فردین،پسر خوبیه،ولی یکم عقلش کمه.. آخه نمیدونه مذهبی‌بودن و خدا و ائمه‌داشتن چه لذتی داره وگرنه مذهبی میشد.." تو همین فکرها بودم که چشم‌هام بسته شد.. ‌ آلارام گوشیم زنگ خورد.. "واااای یک ساعت دیگه باید بریم مهمونی" رفتم تو پذیرایی.. پسره مثل خرس خوابیده، رفتم بالاسرش،انصافا خوشگله.. ‌ _فردین!فردین! _شتر!خروس! فردین با چشم های بسته؛ -هووووو... -چته؟! _پاشو دیگه باید بریم مهمونی یه تکون خورد و از یه طرف دیگه خوابید.. دارم برات،صبر کن.. رفتم از یخچال یخ آوردم؛ آروم ریختم تو یقه لباسش که از جاش‌ پرید.. -دختره‌ی چـِـــــــــــــــــلِ روانی.. -چیکار بود کردی؟! _حقته.. _مگه نگفتم پاشو؟! بی‌توجه به غُرغُرکردن‌هاش رفتم وضو گرفتم و نمازم رو خوندم،انصافاََ که نماز آرامش‌بخشه.. ‌ از زبــــــــــــان فردین: "یقه‌اَم رو خشک کردم، واقعا این دختر دیوانه است" -هدیه! -هدیه خـــانم،کجااایی؟! رفتم تو اتاقـ.... "وای خدا... توی مقنعه سفید و چادر نماز گُل گُلیش واقعا شبیه فرشته‌ها بود.." نمی‌تونم باور کن اون دختر شیطون چنددقیقه پیش،الان انقدر آروم و ملیح... کم‌کم دارم بهش علاقه‌مند میشم؛ این دختر وقعااا خوبه... مثل دخترهایی که از هر کلمه‌ی حرفشون یه عِشوه و یه دروغه نیست.. کاملا صاف و زلاله، یعنی این دختر واقعا خانم خونه من قراره بشه؟! هدیه: _چیزی شده؟! -نـــــــــــــــه فقط بدووو، -دوساعته ما رو گرفتی.. رفتم بیرون، یه پیراهن سفید با شوار مشکی پوشیدم، کفش سفید رو درآوردم و پوشیدم، موهام رو مردونه زدم بالا.. ساعت مشکیم رو انداختم که متوجه نگاه هدیه شدم.. "ای خدااا.. دوباره اون نگاه‌های باحالش" -چیه خوشگل ندیدی؟! _مثل تو زشت ندیدم... ای خدا،محال ممکن بود این بشر کم بیاره.. یه نگاه بهش کردم.. "مانتو زرد و شلوار مشکی، با روسری و ساق فیروزه‌ای و چادر.. انصافاََ خوشتیپ بود.." -افتخار کن یه شوهری مثل من داری.. _سقف هتل ریخت دستاش رو گرفتم و از هتل زدیم بیرون.. نمی‌دونم چرا آنقدر دوست داشتم دستاش رو بگیرم تو دستم.. سوار ماشینی که رفیقم آماده کرده بود شدم و آدرس دادم... _میگم حالا این رفیقت کیه..؟! -رفیقم محمد،خانومش اهل ترکیه‌ است.. _زبون ما حالیشه؟! -محمد آره، خانومش اسمش آیگله، متوجه نمیشه ولی میتونه انگلیسی حرف بزنه.. -واسه همین گفتم انگلیست خوبه.. _آهان یعنی انگلیسی فوله..؟! -آره... _خب حله.. یه نگاه بهش کردم، صورتش توی روسری فیروزه‌ای واقعا به دلم نشست؛من واقعا دارم بهش علاقه‌مند میشم.. ‌ نویسنده: @Oshagh_shohadam