- ولیحقیقتادلموناونجایی
غنجرفتکهحضرتآقافرمودند :
جوانهایانقلابیامروزازجوان
هایانقلابیدیروزبهترند :)))
ــ حضرتآقا ! 💙 ــ
#رهبرانه
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 راهپیمایی اربعین و غبطه رهبری 😭
رفقا
خیلیاتون میرین کربلا!
خیلیام نمیتونن بیان
حالا به هر دلیلی!
اما دلشون اونجاس ...
بین بهشت نجف و کربلا!
هرکسی روزیش شد و رفت
از سر مرام و معرفت
از طرف اونایی که نیومدن
برای اومدن مولاي غريبمون
فرج آقا و سرورمون
ظهور پدرمون
دعای فرج بخونه!
اصلا یه بخش از دعاهاتون
به نیت جامونده ها باشه!
دمتون گرم رفقای راه...
بخوان دعای فرج را به نیت دل آنکه
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
#اربعین
#امام_حسین
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست_و_نهم همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشــتی
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_ام
قهرمان
مسابقات قهرمانی 74 کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد.
اگر اين مســابقه را ميزد حتما در فينال قهرمان ميشــد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائی ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند.
آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکــرد. همه ما هم گوش ميکرديم.
تا اينکه رســيد به ماجرای آشــنائی خودش با ابراهيم و گفت: آشنائی ما بر مي گردد به نيمه نهائی کشتی باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم.
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض می کرد!
آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم:
اگه ميشه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيد.
او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشــيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائی حريف ابراهيم شدم. اما يکی از پاهايم شديدًا آسيب ديد.
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی_ام قهرمان مسابقات قهرمانی 74 کيلو باشگاه ها بود. ابرا
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_و_یکم
به ابراهيم که تا آن موقع نمی شــناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آســيب ديده. هواي ما رو داشته باش.
َ ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم.
بازی های او را ديده بودم. توی كشــتی اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم فنهائی بود که روي پا ميزد. اما اصلا به پاي من نزديک نشد!
ولي من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی به فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد.
بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاری كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعريف ديگه ای داشت.
ولی من خوشــحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن.
اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب
ديده، اما دقيقًا با اولين حرکت همان پای آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم.
آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود.
از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبی هم از او ديدهام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم.
يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روی يكی از ديوار ها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادی رزمندهای با خصائص پوريای ولی »
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
رو این فیلم و سوال دیشب خوب فکر کنید
تا بعد که بگیم باید چه ها کرد 😉🌸
Haj Mahmood Karimi - Abdollaebne Hasan (320).mp3
16.06M
┏━━
#به_وقت_مداحی
━━┛
اسلام و علی عبدالله بن الحسن،ای گل مجتبی،ای عقیق یمن...💔🖤
#حضرت_عبداللهبن_الحسن(ع)❤️
#محمود_کریمی
هر چیزی که تحت کنترل خدا باشه
هیچ وقت از کنترل خارج نمیشه😊🦋
#تلنگرانه
#مهربون_ترینم_خدام
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘با این روایت خودت رو محک بزن ..
آیاولایت امام زمان (عج) روداری یانه ⁉️
#اربعین
#امام_زمان♥
@Oshagh_shohadam
خوشبحالاونیکه ؛
شباولقبرشامامحسینبیادبگه :
باهاشکارینداشتهباشید!
سرسفرهمنبزرگشده :)
#اربعین🏴
#شبجمعهحرمتآرزوست💔
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی_و_یکم به ابراهيم که تا آن موقع نمی شــناختمش گفتم: رف
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_و_دوم
مسابقات قهرماني باشگاه ها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم جايزه نقدي می گرفت هم به انتخابي کشــور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود.
هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:
امسال در 74 کيلو کسي حريف ابراهيم نيست.
مسابقات شروع شــد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برميداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتی ها را يا ضربه ميکرد يا با امتياز بالا ميبرد
به رفقايم گفتم: مطمئن باشــيد، امسال يه کشتيگير از باشگاه ما ميره تيم
ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي مطرح بود ولي ابراهيم برنده
شد. او با اقتدار به فينال رفت.
حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتشهاي جهان شده بود.
قبل از شروع فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي
حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي.
مربي، آخرين توصيه ها را به ابراهيم گوشــزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند.
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
دوما کسی آیا اونجا بوده که میگن گشت ارشاد شکنجه داده طرف رو؟! از کجا این حرف رو باور میکنید؟
من دفاع از گشت ارشاد نمیکنم قبلا هم بحث گذاشتم که گشت ارشاد باید اصلاح بشه اما وجودش لازمه چون قانون باید رعایت بشه
اول از همه سکته قلبی حتما به خاطر شک و استرس نیست!
در مواقعی گرفتگی رگ های قلب در اثر خوراک و کم تحرکی موجب این مشکل میشه
اینکه گفتن از ترس سکته کرده طرف میشه بپرسم سند شون چیه؟!
ممکنه به خاطر علت دیگه باشه پس نمیشه حرفی در این مورد زد!
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی_و_دوم مسابقات قهرماني باشگاه ها در سال 1355 بود. مق
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_و_سوم
من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روی تشک رفت. حريف ابراهيــم هم وارد شــد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيــم جلو رفت و با لبخند به
حريفش سلام كرد و دست داد.
حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به عالمت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائی را در بالای سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!
من هم برگشــتم و نگاه کردم. ديدم پيرزنی تنها، تســبيح به دســت، بالای سکوها نشسته.
نفهميدم چه گفتند و چه شــد. اما ابراهيم خيلی بد کشــتی را شــروع کرد.
همه اش دفاع ميکرد. بيچاره مربی ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائی کرد که صدايــش گرفت. ابراهيم انگار چيزی از فريادهای مربی و حتی داد زدن های من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد!
حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلی ترسيده بود اما جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردی مشغول دفاع بود.
داور اوليــن اخطــار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيــم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد!
وقتي داور دســت حريف را بالا ميبرد ابراهيم خوشــحال بــود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتيگير يکديگر را بغل کردند.
ِ حريف ابراهيم در حالی که از خوشــحالی گريه ميکرد خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد! دو کشــتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم.
داد زدم و گفتــم: آدم عاقــل، اين چه وضع کشــتي بود؟ بعــد هم از زور عصبانيت با مشــت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخوای کشتی بگيری بگو، ما رو هم معطل نکن.
ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگی گفت: اينقدر حرص نخور!
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی_و_سوم من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روی
#به_نام_ایزد_یکتا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سی_و_چهارم
بعد سريع رفت تو رختکن، لباس هايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.
از زور عصبانيت به در و ديوار مشــت ميزدم. بعد يك گوشــه نشستم. نيم ساعتی گذشت. کمی آرام شدم. راه افتادم که بروم.
جلوی در ورزشــگاه هنوز شــلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلی از فاميل ها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به ســمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
بی مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مراميداريد. من قبل مســابقه به آقا ابرام گفتم، شــک ندارم که از شــما ميخورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادر و
برادرام بالای سالن نشستند. كاری كن ما خيلی ضايع نشيم.
بعد ادامــه داد: رفيقتون ســنگ تموم گذاشــت. نميدونی مــادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدی مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدونی چقدر خوشحالم.
مانــده بودم كه چه بگويم. کمی ســکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم.
تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختی کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه.
از آن پســر خداحافظی کردم. نيم نگاهی به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلا با عقل جور درنمی آيد!
با خودم فکر می کردم، پوريای ولی وقتی فهميد حريفش به قهرمانی در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم...
ياد تمرينهای سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهای آن پيرزن وخوشحالی آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
@Oshagh_shohadam
چرا هیچکس توجه نمیکند ؟!
مگه ایشون شهید نشدند ؟!
ایشون واسه دفاع از جان ما رفت ! بعد خانم امینی ایست قلبی میکند ! اینقدر رسانه ای اش میکنند ؛ که جزو ترند های جهانی میشود!
#عجب_زمانه_ای
(یکی دفاع میکنه و جانش را فدای ملت میکند . هیچکس هیچ حرفی ازش نمیزند . #گمنام میماند ! دیگری در اثر بیماری قلبی فوت میکند ! جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرن.
اسلام ! اسلامی که خدا گفت : امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم . ( سوره مائده آیه 3 }
میلیونی درباره اش هشتگ میزنند ! )
دقیقا دارید اهدافی رو پیش میبرید ! که دشمن میخواد !
( چه بدانید ! چه ندانید ! کمک به دشمن گناه است ‼️)
#استوری کنید با عکس #شهید❗️
رفقای انقلابی خواهشا خفه قان نگیرید وقشر خاکستری بشید✌🏻
استوری میبینید استوری بزارید که از قافله دشمن عقب ترنباشیم.
روشنگری کنید روشنگری کنید روشنگری کنید
سکوت نکنید سکوت نکنید سکوت نکنید🙏🙏
خواهشا زمان رو ازدست ندید
نزارید زیر دِین پرچم انقلاب بمونید
یاعلی مدد❤️❤️