eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
827 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهران و برادران.... من وهمه خادمان کانال خواهر شهید هستیم و همچنین شماهم سعادت داشتید و با شهید آشنا شدید ما همه خواهر و برادر هستیم و باید لیاقتمون را برای شهادت از ایشون بخوایم وبه آن عمل کنیم
قرار شبانه💫 جهت تعجیل در امور فرج اقامون هدیه به روح پاکــ شهدا و داداش بابک سہم شما پنج صلوات قبول باشه😍 @xx1399
2.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
||♥️🕊 اگرسربازخدانشوی،دیگری‌می‌شود... بی‌ادعاباش‌وشهدایی‌زندگی‌کن تمام‌هویت‌ومرام‌شهداءخلاصه‌شده‌در همین‌بی‌ادعایی... ازخودت‌ودلبستگے‌های‌دنیایی‌ات‌که بگذری‌تازه‌میشوی‌لایق✨... •🥀✨• @xx1399
قرار شبانه💫 جهت تعجیل در امور فرج اقامون هدیه به روح پاکــ شهدا و داداش بابک سہم شما پنج صلوات قبول باشه😍 @xx1399
خاطره از شهید بابک نوری:🌹🍃 یک روز ما از سمت واحد خود به ماموریت اعزام شدیم و به علت طولانی شدن زمان آن که با یک شب زمستانی سرد همزمان شده بود  مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت به علت  نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک برویم. به پادگان رسیدیم و پس از پارک کردن ماشین به سمت ساختمان رفتیم و چندین بار در زدیم، طبق معمول باید یک سرباز در ساختمان را باز می کرد اما انگار کسی نبود. بعد از ده دقیقه دیدیم صدای پا می آید و یک نفر در را باز کرد. بابک آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم پشت در، لبخندی زد و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم  با سجاده ای  رو به رو شدیم که به سمت قبله و  روی آن کلام الله مجید و زیارت عاشورا بود، تعجب کردم گفتم بابک نماز می خوندی؟ با خنده گفت همینجوری میگن. یه نگاهی که به روی تختش انداختیم با کتاب های مذهبی و درسی زیادی رو به رو شدیم من هم از سر کنجکاوی در حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک نیست، بعد از چند دقیقه با سفره، نان و مقداری غذا امد، گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم نمازم را تمام میکنم. ما به خوردن شام مشغول شدیم و بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم تا آنجایی که مثل پروانه دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد خلاصه شام که تمام شد نماز را خواندیم و آماده ی رفتن به ادامه مسیر که چشممان به آشپزخانه افتاد و با خنده گفتیم😄: کلک خان برای خودت چی کنار گذاشتی که شام نمیخوری بابک خنده ی ارامی کرد🙂 و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخانه شود. ما هم که اصرار او را دیدیم بیشتر برای رفتن به آشپزخانه تحریک می شدیم. خلاصه نتوانست جلوی ما را بگیرد و ما وارد شدم و دیدیم که در آشپزخانه و کابینت چیزی نیست در یخچال را باز کردیم و چیزی جز بطری آب نیافتیم نگاهم به سمت بابک رفت که کمی گونه و گوشهایش سرخ شده بود😊 و خندهاش را از ما می دزدید. این جا بود که متوجه شدیم بابک همان شام را که سهمیه خودش بود برای ما حاضر کرده است😔 @xx1399
♥️ میخواستیم و اذیت ڪنیم😆 هم تو غـذاش هم تو نوشابش و پـر فـلفل ڪردیم غذارو خورد دیـد تنده میـخواست تحمل ڪنه بـزور با نوشابه بخوره. نمیدونست تونوشابش هـم فلفل داره نوشابه رو سر ڪشید یهو ریخت بیرون قیافش دراون لحـظه خیلی خـنده دار شده بـودهمه ما ترڪیدیم از خنده خودشم میـخندید 😁😂 و هیچوقت این ڪارمونو تلافی نڪرد 🌸🌸🌸 🦋 ✌شهید بابک نوری هریس✌ کانال رفیق اسمانی به کانال رفیق اسمانی بپیوندید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸,,@xx1399,,🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♥️ میخواستیم و اذیت ڪنیم😆 هم تو غـذاش هم تو نوشابش و پـر فـلفل ڪردیم غذارو خورد دیـد تنده میـخواست تحمل ڪنه بـزور با نوشابه بخوره. نمیدونست تونوشابش هـم فلفل داره نوشابه رو سر ڪشید یهو ریخت بیرون قیافش دراون لحـظه خیلی خـنده دار شده بـودهمه ما ترڪیدیم از خنده خودشم میـخندید 😁😂 و هیچوقت این ڪارمونو تلافی نڪرد 🌸🌸🌸 🦋 ✌شهید بابک نوری هریس✌ کانال رفیق اسمانی به کانال رفیق اسمانی بپیوندید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸,,@xx1399,,🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شہرِمن‌پُرشده‍💛 ازخَنده‌هآیَت💔 میدانم‌ڪ‍ہ‌نگآهت❤🖤 جواب‌دِلتَنگے‌هاۍ💙 مارامیدهد (:"💔 کاش‌میشد‌کہ‌〖طُ💕〗 بامعجزه‌اۍبرگردیᴼᴵᴺ ‹.🖇🌸.›💚🤍 ﹝▵🖤💔🤝 کانال عُشاق اَلشهدا به کانال عُشاق اَلشهدا بپیوندید👇🏻 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸,,@xx1399,,🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸