eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
822 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ بعد از کلی تمیزکاری حوله رو پوشیدم و از حموم اومدم بیرون و رفتم داخل اتاق "واااااای چه خبرررررررررررره!!" "لباس‌های من رو گذاشتن یک طرف" "لباس‌های خودشون هم یک طرف دیگه" "لوازم آرایشی یک طرف" "لباس‌های کهنه هم یک طرف" _چیکاااار کردید؟! ناری: -حرف نبااااشه،بدو خودت رو خشک کن.. فاطمه: -لعنتی نگفته بودی لباسِت آنقدر خشکله..؟! _سلیقه آقامون هست یهو یه لاک سمتم پرت شددد؛ ناری: -بی‌تربیت بی‌حـــــــیــــــــا؛ -مگه نمیگم خودت رو خشک کن! "یا‌امام‌حسین" "این امروز جَوگیر شده" فاطمه: -از کیسه خلیفه می‌بخشی؟! -لاک من رو چرا پرت می‌کنی؟! ناری: -حرررررف نبااااشه،همین که من میگم.. یه نگاه به گوشیم کردم؛ اسم مهدیار تو اعلانات باعث شد جیغی بزنم و گوشی رو بردارم... فاطمه: -چته دختر؟! _آقاااامون پیااااام دادددددددد ناری: -وااای چی گفته..؟! فاطمه: -وااای خدااای من چی گفته؟! دوتاشون اومدن دورم و نگاهشون رو دوختن به صفحه گوشیم... مهدیار: -سلام،صبحتون بخیر -ساعت ۹ نوبت آرایشگاهتون‌ هست.. _سلام،همچنین _چشم،ممنون تو دلم یه ذوقی کردم و لبخند زدم؛ بچه‌ها هم مثل خودم ذوق‌مرگ.. فاطمه: -خب دیگه زیاد وقت نداریم.. ناری: -مگه نمیگم خودت رو خشک کن و لباس بپوووش -بدوووووووو "ای خدا جَوگیییییر" _چشم مامان‌جان ناری: -یعنی میزنم‌هاااااااا _باشه باشه رفتم تو کمددیواری تا لباس‌هام رو عوض کنم؛ یه دست لباس نارنج بهم داد تا بپوشم.. ‌ نویسنده: