eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
822 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ رفتیم بنگاه،رفیقش بود اولین آدرس رو گرفتیم و حرکت کردیم.. رسیدیم به محله‌ای که خونه‌ای‌ نبود؛ ولی مهدیار دور زد برگشتم‌ سمتش: _چرا دور زدی؟! _آدرس همینجاست که..! -جَوِ محله خوب نبود؛ بعضی اوقات که شیفتم باید امنیت داشته باشی.. دوباره رفتیم بنگاه و آدرس دوم و کلید رو گرفتیم "یه محله کوچک‌ بود، پیچید تو یک کوچه خاکی" ماشین رو پارک کرد، پیاده شدم و رفتم سمتم درب خونه "یه در بزرگ سفیدرنگ" وارد خونه شدم؛ "یه حیاط کوچیک که یک حوض وسطش بود و دورش درخت زیاد داشت" "درب پذیرایی رو باز کردم و رفتم داخل" "یه سالن پذیرایی کوچیک که با اُپن به آشپزخونه‌ی کوچکی وصل بود" "داخل آشپزخونه کابینت بود خداروشکر" "بعد از پذیرایی یه راهرو بود که داخلش دوتا اتاق و یه دستشویی و یه حمام بود" "خونه نقلی و کوچیک" "خونه سفید بود؛ قبلا زندگی می‌کردن ولی خیلی نو بود" جهیزیه‌اَم برای اینجا خیلی زیاد بود ولی مهم نیست.. مهدیار: -خب بدو بریم بقیه خونه‌ها رو هم نگاه کنیم.. _نه دیگه نمیام.. -چـــــــرا نمیای؟! _من همین رو می‌خوام.. -یعنی دوست داری اینجا رو..؟! _آره وااااقعااا عالیه؛ توروخدا همین‌جا رو اجاره کن.. -فکر نمی‌کردم اونقدر زودپسند باشی دختر! -حالا بریم بقیه‌ رو هم ببینیم..! _نمـــــــــیخواااام مگه تو بَدِت میاد از اینجا؟! -نه،اتفاقا جای قشنگیه و مناسب هست.. _پس حرفی نمی‌مونه! _من رو برسون خونه تا وسایل ضروری رو از جهازم جدا کنم تا ان‌شاءلله بیایم خالی کنیم اینجا -الهی من فدات بشم.. -فکر نمی‌کردم اینقدر راحت‌پسند باشی..! _ما اینیم دیگه.. _ان‌شاءالله وسایل رو آوردیم اینجا میریم مشهد.. -چــــشـــــم _الان هم بریم بستنی من رو بدی ببینم.. _والا فکر کرده یادم میره -بازم چـــشـــم ‌ نویسنده: eitaa.com/Oshagh_shohadam