eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
822 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ سوار ماشین شدیم و رفتیم جلو بستنی‌فروشی؛ مهدیار رفت دوتا بستنی گرفت و اومد داخل ماشین دوتا بستنی رو از دستش گرفتم و گفتم: _وای دستت طلا.. -یکی از بستنی‌ها مال منه‌هااااا.. _عــــمـــــراََ -جدی می‌خوای دوتاش رو بخوری؟! _بــــلــــه، حالام برو برا خودت یکی دیگه بخر.. مهدیار همونجور که پیاده میشد گفت: -خدا عاقبتمون رو به خیر کنه "چقدر دوست دارم اذیتش کنم" خلاصه بستنی‌ها رو خوردیم و من رو رسوند خونه مهدیار: -خونه زیاد کثیف نبود..! -همه سرشون شلوغه بنابراین یک کارگر می‌گیرم خونه رو تمیز کنه و تو هم جهاز رو آماده کن تا ببریم ان‌شاءالله.. _نمیخواد،خودم تمیز می‌کنم -دوست ندارم اذیت بشی؛کارگر می‌گیریم.. _مهدیار خب خونه خودم هست؛ ذوقش رو دارم و می‌خوام خودم تمیز کنم.. -پس اگه اینجوری هست خودمم میام کمکت _ممنونم دلبر جذااااااابم‌،عشق منی بخدااا خم شد و یه بوسی روی گونه‌هام زد و گفت: -وظیفمه،مواظب خودت و خوبیات باش خانومم "انگار داشتم روی ابر‌ها راه میرفتم" "وی دارم از خوشحالی پس میفتم" "وی دارم دیونه میشم" با خوشحالی تمام و خنده‌کنان رو به سمتش گفتم: _همچنین،خداحافظ -خداحافظ از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت درب خونه ‌ نویسنده: