eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
822 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ مامان: -دستت‌دردنکنه لیلاجان،غذا خیلی خوشمزه بود لیلا: -قربونت عزیزم.. _مامان تو نمیای؟! لیلا: -نه کجا بیاد؟! -کمی پیش من بمونه حالا.. مامان: -راست میگه مامان، -من همینجا می‌مونم شما برید.. _باشه‌ پس؛ مهــــــــــــــدیه کجایی رفتیم‌هااااا!! مهدیه که داشت چادرش رو همزمان با اومدنش سر می‌کرد گفت: -اومدم.. رفتیم سوار ماشین شدیم... مهدیار خطاب به مهدیه گفت: -کدوم دوستت؟! مهدیه: -لادن مهدیار: -همون که علی میخواد بره‌ خواستگاری؟! مهدیه: -آره دقیقا.. _جدی؟! _آقاعلی هم می‌خواد ازدواج کنه؟! مهدیار: -لادن‌خانوم‌ رو خیلی دوست داره؛ خانواده لادن‌خانوم‌ هم یک سری شرط‌ها براش گذاشتن اون هم داره شرط‌ها رو انجام میده.. _چه شرط هایی؟! -مثلا گفتن باید خونه داشته باشی -ماشینت از پژوپارس کمتر نباشهـ... _چه سخت،ان‌شاءالله درست میشه.. مهدیه: -همینجا پیاده میشم... مهدیار ماشین رو نگه داشت؛ با مهدیه خداحافظی کردیم‌ و حرکت کردیم سمت بنگاه مهدیار: -هدیه‌اَم! چه قشنگ "میم مالکیت" زد به اسمم _جانم! -من یه خورده پول دارم؛ ولی خونه خیلی گرون هست و شاید نشه یه خونه‌ی بزرگ و .... نگذاشتم حرفش تموم بشه و گفتم: _این چه حرفیه مهدیار؛ ما تازه اول راهیم قربونت برم.. _الان با یک خونه کوچک شروع می‌کنیم؛ چند سال دیگه خونه بزرگتر ان‌شاءالله.. لبخندی از رضایت بهم زد؛ "نمی‌دونست همین که کنارِش باشم برای من کافیه" ‌ نویسنده: eitaa.com/Oshagh_shohadam