eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
825 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ لبخندی بی‌اختیار اومد رو لبم؛ "چقدر من شااادم" "چقدر من خووووشحالم" با صدای بلند گفتم: "خدایااااااا شُکررررررررت" خنده‌کُنان رفتم داخل خونه؛ باید امشب موضوع عروسی نگرفتن رو به بابام می‌گفتم چون بابام مهربون‌تر هست به خاطر روز عقد من.. رفتم داخل پذیرایی؛ "خداروشکر همه بیدار بودن" _سلااااام رفتم با همون لباس عقد بابام رو دوتا ماچ گُنده کردم بابا: -این‌ها رو بیخیال،بگو چی می‌خوای؟! _بـــــــــابــــــــــــا -مگه دروغ میگم..! _نه،بابا میگم می‌خوام باهات حرف بزنم.. -بدون مقدمه حرف آخر رو بزن.. "اخلاق همیشگی بابام هست" رفتم نشستم کنارش و گفتم: _بابا تو آدم منطقی هستی؛ _نگاه کن اگر بخواهیم عروسی بگیرم واقعا خرج اضافه است ولی به‌ جاش می‌تونیم پولش رو بدیم خونه‌ی بهتر و ماشین بهتر بگیریم ان‌شاءالله _خب آخه این درسته که همون اول زندگی قرض بالا بیاریم..؟!! _با یه سفر می‌تونیم تمومش کنیم؛ هم بیشتر خوش می‌گذره به ما و هم پولش جای بهتری خرج میشه.. مامانم اومد: --اولا علیک‌سلام، --دوما نمی‌دونم دخترم؛ ولی من و و بابات که عروسی گرفتیم دوسالِ اول زندگیمون داشتیم قرض‌های شب عروسی رو می‌دادیم و هیچ خوشم نمیاد تو هم اینجوری بشی.. بابا با اخم‌های توهم رفته گفت: -مهدیار گفته نمی‌گیره؟! _نهههههههههههه، اتفاقا من به مهدیار پیشنهاد دادم.. -برو تو اتاقت.. "این یعنی اینکه باید فکر کنم" رفتم تو اتاق و لباس‌هام رو درآوردم و پریدم رو تخت "به لحظه‌به‌لحظه امشب فکر کردم" "واااای خدااا دمت گرررم" چشم‌هام گرم شد و خوابیدم؛ "گوشیم داره زنگ میخوره!" به زووور چشم‌هام رو باز کردم و گوشی رو برداشتم "مهدیار بود" _الو سلام -الو سلام خوابالوخااانم،چطوری؟! _خوبم،تو چطوری..؟! _چیزی شده این وقت شب زنگ میزنی؟! -تو خوب باشی من هم خوبم؛ -نه چیزی نشده فقط خواستم بگم بهترین موقع برای نماز شب هست اگر خواستی بلند شُو بخون.. _ان شاءلله، ممنون که بیدارم کردی الان می‌خونم.. -پس دمت گرم، مواظب خودت باش،صبح بخیر.. _التماس دعا،خداحافظ گوشی رو قطع کردم؛ با شنیدن صداش دیگه خواب نداشتم پاشدم و رفتم وضو گرفتم و نشستم پای نماز شب به محض تموم‌شدن "نماز وتر" اذان صبح رو گفتن.. "پس بگو چرا گفت بهترین موقع!" "آدم نماز شب می‌خونه انگار تو آسمون‌ها راه میره" نماز صبح رو به همراه دعای عهد خوندم و رفتم به رخت خواب و دوباره خوابیدم.. ‌ نویسنده: eitaa.com/Oshagh_shohadam