eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
827 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 ‌‌‌‌ آسمانی 🥀 💖‌‌«‌‌‌ » 🌴💫🌴💫🌴 🔸 سارُق، چارُقم پر است از امید به "تو و فضل و کرَم تو" ⚜همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها یک ذخیره ارزشمند دارد...! و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است...گوهر اشک بر اهل بیت است....گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم..... دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.... ✨😭💔🌺 💗خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ • نه برای عرضه چیزی دارند و نه قدرت دفاع دارند....• 🔅 اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم....!! •||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||• 🌷 وقتی آن‌ها را به سمتت بلند کردم، وقتی آن‌ها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ این‌ها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی. 🤲💐🌟 ❤️ 💜 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
💠 پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود👌. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می خواستم پرواز کنم🤗. پدر خندید😀 و گفت:《 قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.》 آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه مان می آمد، می دویدم از مادرم می پرسیدم:《 این آقا محرم است یا نامحرم؟!》⁉️‼ بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می‌شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان🏡 می آمد، می دویدم و چادرم را سر کردم. دیگر محرم نامحرم برای معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم چادر سر می کردم. ✳ فصل دوم 💠 خانه عمویم🏘 دیوار به دیوار خانه ما بود. هر روز چند ساعتی🕠 به خانه آنها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد. آن روز من به تنهایی به خانه آنها رفته بودم، سر ظهر☀️ بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می‌شد و حیات ختم می‌شد، پایین می‌آمدم که یکدفعه پسر جوانی👨‍💼 روبرویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد👁👁. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون میزد💗. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه🕳 آب💦 میکشید. من را که دید، در آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت:《قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!》😧 کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید☺ و گفت:《 فکر کردم عقرب🦂 تو را زده. پسر ندیده!》 پسر دیده بودم. مگر می‌شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آنها حرف بزنی! هرچند از هیچ پسر هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد.🤨 @xx1399
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#به_نام_ایزد_یکتا #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سوم . تا جايي كه گردنكشــان مليت هاي ديگر، لب به اعتراف
جوانان ما در پی خوبی و خوبان عالمند و صداقت و عشقشان خلل ناپذير، شايد بيگانگان غباري بر رويشــان نشانده باشند، اما محرّمي كافي است كه درياي وجود و وجدانشان را طوفاني كند و رشته هاي خصم را پنبه. شــايد بي ريش، ولي باريشــه اند. ابراهيمي ميخواهند كه تبر به دستشان دهد تا بُت نفس خويش درهم شكنند.ّ بگذريم. غلو جوان ايرانــي نكرده ايم كه موجي گفته ايم از دريا، و تنها در پي آنيم كه با معرفي شهيد ابراهيم هادي نشان دهيم مشتي نمونه از اين خروار. گرچه گردآوري خاطراتش بعد از گذشت ساله ا، از دوستاني كه چون او گمنامند بسيار سخت بود. اما خواجه شيراز نهيب ميزد ما را كه: در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي بــا لطف خدا ده ها مصاحبه با دوســتان و خانواده آن عزيز انجام شــد تا برگه ايي از كتاب زرين عارفي بي هياهو، عاشقي دلباخته، معلمي دلسوز، ِ جواني مســلمان از ديــار خوبان ايران، پهلواني غيور ولــي بي ادعا و ياري راستين از نگار پرده نشــين مهدي موعود(عج)آماده شود و براي مطالعه و تفکر شما خواننده عزيز تقديم شود. در خاتمــه از همه كســاني كه بــراي جمع آوري ايــن مجموعه تلاش نموده انــد تشــكر ميكنيم و چشــم انتظاريم تــا با نظرات، پيشــنهادات و انتقادات، ما را در معرفي خوبان این ملت ياري نمايي. بدان همت تو در نقل خاطرهاي و يا نقدي بر اين نوشتار اَداي ديني ناچيز است به آنها كه رفتند تا دين وناموس و ايران ما سرافراز بماند. كاروان رفت و تو در خواب وبيابان درپيش كي روي، ره زكه پرسي، چه كني، چون باشي @Oshagh_shohadam