نویسنده:فاطمه رهبر
انتشارات_خط مقدم
رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم
#کتاب_بیست_هفت_روز_یک_لبخند
#شهید_مدافع_حرم_بابک_نوری_هریس
#پارت_شصت_و_یک
در گوشه ای ، ماه از پشت ابر بیرون مانده . حالا سه جفت چشم ، گیر حیاط و سیاهی نرده هاست ؛ نرده هایی که در آخرین لحظه ، بابک بهشان تکیه داده و چشم دوخته به نگاه پدر . اگر این نرده ها زبا داشتند ؛ اگر این نرده ها زبان داشتند ...
* * *
فکر می کردم کار آسانی ست . زنگ می زنم به دوستان و هم رزمان و آشناهای بابک ، و قرار تلفنی می گذارم . آن ها هم سریع قبول می کنند . بعد من می روم و می نشینم رو به رویشان ، و با روی خوش می خواهم فقط از بابک بگویند . می گویند ، و من بر می گردم خانه ، و می نشینم به تایپ کردن . فکر می کردم دو سه ماهه تمام می شود ؛ اما اینطور نشد .
به خیلی ها زنگ می زنم ؛ که می گویند خبرم می کنند ؛ و نمی کنند . خیلی ها دوست صمیمی او معرفی می شوند ؛ اما در قرار حضوری متوجه می شوم فقط یکی دوبار بابک را سر کلاس با برنامه ای دیده اند . خیلی ها یه هوای فیلم برداری و دوربین می آیند و دفتر و دستک و ضبط گوشی را که می بینند ، توی ذوق شان می خورد . خیلی ها می گویند توی مصاحبه ها و برنامه های قبلی ، هر چه را که بوده ، گفته اند و من بروم و توی نت دنبالشان بگردم .
مادر ، وارد جزئیات نمی شود . از گذشته و کودکی بابک ، خاطره و حرفی ندارد . الهام ، چیز خاصی یادش نمی آید . امید و عسل ، برادر و خواهر کوچک تر بابک هم با من مصاحبه نمی کنند . پسر خاله اش که دوست صمیمی اش هم بوده و تا زمان سوار شدن بابک به اتوبوس همراهی اش کرده ، از رویا رویی با من طفره می رود . از چند طریق خواسته ام و او نخواسته .
خیلی ها می آیند و حرف می زنند ؛ اما هیچ خاطره ای از بابک ندارند . خیلی ها هم خاطره های زیادی از جنگ و سوریه و داعش دارند ؛ ولی بابک در آنها نقشی ندارد .
دوره ی فعالیت بابک در سوریه کوتاه بوده ، و این حرکت او آن قدر دور از تصور بوده که هیچکس برای چنین روزی آماده نبوده. در واقع کسی نمی توانسته از کار جوانی سر در آورد که سرش همیشه توی کار و خودش بوده و حتی خبر قبولی فوق لیسانسش را به کسی جز خانواده اش نداده ؛ پسری که سالیان سال، بسیجی بودنش را ، آن هم بسیجی فعال بودنش را ، حتی دوست و فامیل متوجه نشده بود ؛ پسری که خیلی از دوستانش ، بعد از شهادتش ، متوجه سوریه رفتنش شده اند . این پسر ، اهل تظاهر و سوءاستفاده نبوده . متواضع بوده و می گفته که من برای خودم درس خوانده و دانشگاه قبول شده ام ؛ چرا باید برای این جشن بگیرم ؟ من برای دل خودم و اعتقاد خودم به بسیج رفته ام ، و حالا هم برای وظیفه ای که روی شانه ام سنگینی می کند ، راهی سوریه می شوم ؛ چرا باید افکار خودم را به کسی تحمیل کنم ؟
به هر حال ، کار نوشتن کتاب ، آن جور که فکر می کردم ، پیش نمی رود . راه افتاده ام و آمده ام رشت . انگار این شهر ، بخشی از من شده ، توی کوچه و خیابان ها ، مدام دنبال پوستری از بابک می گردم .
انگار هرجا او نباشد و حرفش نباشد ، هوا هم امنیت و اعتبار ندارد .
* * *
🦋به کانال عشاق الشهدا بپیوندید🦋
🕊@Oshagh_shohadam🕊
#چادرانه
[•🌿😌•]
بانۅزینبسلیمانےمیگوید . .🌸!
حجابتانراحفظڪنید🙂
تادشمنآتـشبگیـرد...!"
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
دهه هشتادی واقعی را با امثال #علی_لندی بشناسیم، نه نسخههای فانتزی و پلاستیکی!
✍🏻 میثم مطیعی
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
اربعینتسھمخوبانشد . .
منجاماندهام :)
•
درفراغکࢪبلاعکسحرمرادرآغوشمۍگیرم📸؛
#صباحاًاتنفسبحبالحسین؏′
#اربعین
¹روزمـاندهتااربعینتاربـاب . .
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
با یک عده طلبه آمدند قم
همه شهید شدند الا محسن
خوابِ امامحسین(ع) را دیده بود!
آقا بهش گفته بود
کارهات رو بکن اینبار دیگه بار آخره
یک سربند داده بود به یکی از رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به سینهام..!
آخه از آقا خواستم بیسر شهید شم:)
با چندتا از فرماندهان رفته بود توی دیدگاه!
گلوله۱۲۰ خورده بود وسطشون
جنازهاش که آمد، سر نداشت!
سربند رو بستیم به سینهاش
روی سربند نوشته بود أنا زائر الحسین(ع)
#شهید_محسندرودی
@Oshagh_shohadam
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
بگو مهدی (عج) کمکم کن
عادت به گناه کردم کمکم کن... :)🥀
#استاد_دانشمند
#اللهمعجــللولیڪالفــــرج ❤️
#اربعین
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊