💖💙💖💙💖💙💖💙💖💙❤️💙💖💖💖💙💖💙💖💙
#رمان_مامور_مخفی
#پارت_چهارم
من رفتم داخل و سرهنگ من رو با قوانین اشنا کرد و چیزی که بیشتر از همه من رو خوشحال کرد این بود که سرهنگ به من گفت شما میشی مامور مخفی ما بعد اتاقی که قرار بود داخلش کار کنم رو نشونم داد و بهم گفت:«دخترم چون شما تازه کاری من یک نفر رو که مثل خودت مامور مخفی هست میزارم کنارت تا با هم کار کنید».
من گفتم:«چشم خیلی خوبه».
خلاصه سرهنگ یک دختر رو که اونم مامور مخفی بود فرستاد پیش من اسم اون زینب بود و ما از اون روز باهم کار کردیم خدود یک هفته بعدش...
ادامه دارد....
کپی ممنوع ❌❌
#به_قلم_ریحانه_حسینی