حاج قاسم°^°:
•♥️🕊•
ما دلبستهی کسانی شدیم
که اهل رفتن بودند...
#شهادت 💔
#حاج_قاسم ❣
#سردار_دلهـا 🌱
🆔@PAYEGGAH_BASIJ🇮🇷
فُطࢪُس:
آمدزمدینهتاڪهدرقمباشد
درمملڪتامامهشتمباشد
یعنیڪهخدانخواستتامرقداو
مانندمزارفاطمهگمباشد...💔
🖤وفات کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلاماللهعلیها بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد.🥀
#حضرت_معصومه
#شهادت🖤
#بچه_های_آسمان🕊
🆔 @PAYEGGAH_BASIJ 🇮🇷
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هنگامیاینپرچمپایینمیآیدکهبرایکشیدنرویتابوتمانباشد...🇮🇷
#ایران_قوی
#جمهوری_اسلامی_ایران
#شهادت
#با_ولایت
الهم عجل لولیک فرج🌱
╔═.🍃.----------═══════╗
🆔@PAYEGGAH_BASIJ🇮🇷
╚═══════----------.🍃.═╝
📜 #داستانک
سرو قامتی از صرم🌳
✍ روستای صرم با خانههای کاهگلی و کوچههای پیچ در پیچش، بوی خاک نمخورده، یاس و پیچک های توی باغچه و شب بو ها و شمعدانی های کنار حوض را میداد.💐🪴🌱
در میان این روستا،
سید باقر،
جوان بسیجی ای بود
با ریشههایی محکم در خاک ایمان و سرشاخههایی بلند به سوی آسمان معرفت.🌴
👈 وقتی فرمان امام خمینی (ره) برای دفاع از وطن صادر شد، سید باقر بیدرنگ دل از باغهای سرسبز صرم کند و به جبهه رفت.
شاید بتوان او را به خاطر متانت و آرامش ذاتیاش، سرو آرام نامید.☺️👌
💌 آخرین نامهاش،
بوی خاکریز و آویشن میداد...🌱
نوشته بود:
مادرجان، دلواپس نباشید...
اینجا همه ی بچهها سرو قامتند و
برای سربلندی این خاک، سر میدهند.
دعا کنید که
من هم روسفید شوم
و روسفید شد،
اما ....
نه آنگونه که مادرش انتظار داشت.!!😔
در گرمای سوزان تابستان عملیات رمضان، در منطقه ی سخت پاسگاه زید بود که سید باقر به #شهادت رسید. 🥀
عملیات به پایان رسید،
اما سید باقر بازنگشت.....
نه نامهای آمد،
نه خبری..............!!!!!
📨☎️📻📺📧📡
🪄سیزده سال گذشت....
سیزده سال...
سالهایی که هر ثانیه اش برای مادر سید باقر، قرنی بود از انتظار و دلتنگی.!!😔😭
هر وقت بادی از سمت جنوب میوزید، بوی پیراهن سید باقر را در خانه میپیچاند. هر وقت صدای اذان از مسجد جامع صرم به گوش میرسید، مادر یاد صدای دلنشین اذان گفتن و قرآن خواندن و قامت ایستاده ی پسرش در صف نماز جماعت میافتاد.❤️
پدرش حاج سید جواد که خود نیز از همرزمان پسر و همزمان با او و داماد شهیدش حاج حسن بصیری در جبهه حضور داشت و
با وجود اینکه به صبر و پایداری شهره ی صرم بود، اما وقتی شبها میدید که همسرش توی ایوان خانه رو به قبله مینشیند و با بغض زیر لب زمزمه میکند:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان، غم مخور….
ناگهان بند دلش پاره می شد، اشک امانش را می برید و صورت معصومش را نمناک می ساخت.😭
درختان کهنسال باغهای صرم، شاهد طلوع و غروب سیزده بهار و سیزده زمستان بودند.
برگهای درختان توت و انارهای باغ بارها و بارها ریختند و جوانه زدند، اما جای خالی سید باقر در خانه، در دل پدر، مادر و خانواده همیشه سبز سبز بود.🍀🦋
🍂 تا اینکه در یک روز غم انگیز پاییزی
خبر آمد...
خبری که...
سالها خواب و خیال مادر شده بود....
خبری که...
دلیل بغض و گریه های بی صدای پدر بود...
تفحص
آری،
گروه تفحص شهدا،
پیکر مطهر سید باقر را یافته بودند...🌷
نه یک پلاک،
نه یک کارت شناسایی،
بلکه استخوانهایی کوچک و تکههایی از لباس خاکیاش،
اما با تمام وجود، متعلق به
خود سید باقر بود...
خود خودش...🌷
وقتی تابوت کوچک و بوی خاک گرفته ی سید باقر را آوردند، تمام روستا به استقبالش آمدند.💐
مادر با چشمان گریان اما قلبی آرام، به تابوت نگاه میکرد..
سیزده سال انتظار،
سیزده سال دلتنگی،
سیزده سال بیخبری،
حالا به پایان رسیده بود...💔
سید باقر جوان بازگشته بود...
نه آنگونه که رفته بود،
اما با همان قامت سرو،
با همان عطر شهادت
و با همان روسفیدی که در آخرین نامهاش آرزو کرده بود.
او به خانه بازگشته بود تا داستان ایثار و پایداریاش، تا ابد در کوچههای صرم زمزمه شود .🕊🌷
این بود؛
قصه ی سید باقر نصراللهی زاده
سرو قامتی از روستای صرم که در عملیات رمضان و در پاسگاه زید به معراج پر کشید و در گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام قم آرام گرفت.🥀
شادی روح بلند امام خمینی (ره) و شهدا
بویژه شهدای سادات پنج گلبرگ #صلوات...🌸
#پنجشنبه_های_شهدایی🌹
#بزرگداشت_شهدای_سادات🎊
💚 #غدیری_ام 🤝
🥀🥀🥀🥀🥀