🦋این داستانک کاملا واقعی است👇
🔹یكی از اطرافیان شیخ رجبعلی خیاط
نقل می كند كه:
پارچه هایی را بردم و به جناب شیخ
دادم بدوزد،
از قیمتش پرسیدم، گفت: دو روز كار
می برد، چھل تومان؛
روزی كه رفتم لباسھا را بگیرم گفت:
اجرتش بیست تومان می شود،
گفتم: فرموده بودید چھل تومان؟!
پاسخ دادند: فكر كردم دو روز كار می برد ولی یك روز كار برد...
🦋امام علی (علیه السلام)
انصاف برترین فضیلتھا است.
@Dastanhaykotah
#داستان_های_اخلاقی
✍مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.»
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.»
پرسیدم: «بابت چی؟»
گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!»
🔴تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم!»
💠مضمون روایتی از امام صادق علیه السلام هست که میفرمایند مردم رو با اعمال خودتون به دین دعوت کنین.
@Dastanhaykotah
🔴 مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
🔴 پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن
🔸مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله! تو همه راهها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم.
📚میزان الحکمه، جلد 8، صفحه 344
📚مضمون روایت، جلد 8، صفحه 345
@Dastanhaykotah
✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
ألا أخبرک بأهل النّار؟ کلّ جعظریّ جوّاظ مستکبر جمّاع منوع؛
می خواهی تو را از اهل #جهنم خبر دهم؟ هر کس که #خود_پسند و #خود_خواه و #متکبر و #حریص و #بخیل باشد.
📚نهج الفصاحه
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
@Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺باب الحوائج با دست بسته دستگیر عالمی
🔹مداحی سید مجید بنی فاطمه - شهادت امام موسی کاظم (ع)
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
@Dastanhaykotah
🔴 نماز اول وقت، شاهکلید حل مشکلات است
🔹فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند که ناگهان نامش خوانده شد.
🔸با خود گفت:
چگونه میتوانند مرا به جهنم ببرند؟
🔹دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند.
🔸او تمام اعمال خوبی را که انجام داده بود، فریاد میزد؛ نیکی به پدر و مادرش، روزههایش، نمازهایش، قرآن خواندنش و... . التماس میکرد ولی بیفایده بود.
🔹او را به درون آتش انداختند. ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
🔸پیرمردی را دید و پرسید:
کیستی؟
🔹پیرمرد گفت:
من نمازهای توام.
🔸مرد گفت:
چرا اینقدر دیر آمدی؟ چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
🔹پیرمرد گفت:
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی! آیا فراموش کردهای؟
🔸در این لحظه از خواب پرید. تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
🔹نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.
🔸خداوند میفرماید:
من تعهدى نسبت به بندهام دارم كه اگر نماز را در وقتش به پا دارد، او را عذاب نكنم و بیحساب وارد بهشت کنم.
@Dastanhaykotah
✅عمری را که همچون دقایق میگذرد غنیمت شمار
✍پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت: پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچجای این دنیا مباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن، چراکه همه رهگذرند.
پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی است که بتواند بهراحتی سری سخت را بشکند. پس مراقب حرفهایت باش.
فرزندم! به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بیاعتنا باش؛ آنها جایشان همانجاست، دقیقا پشت سرت، و هرگز نمیتوانند از تو جلوتر بیفتند. پس نسبت به آنان گذشت داشته باش.
پسرم! سن من 80 سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان میرسد؛ پس در این دقیقههای کوتاه زندگی، هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان!
پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشتههایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و از داشتههایت شاکر باش!
@Dastanhaykotah
🔴 مکافات عمل
✍ مرحوم آیت الله حق شناس نقل می کرد: یکی از خوبان تهران شب دیروقت به منزل رفت و از قبل هم به خانواده اش خبر نداده بود که من دیر می آیم.
آن بندگان خدا هم نگران شده بودند که چرا آقا امشب نیامده و شاید برایش اتفاقی افتاده باشد، با همین نگرانی و دلواپسی هم هیچ کدام نخوابیده بودند و تا دیروقت بیدار بودند. این آقا که ظاهرا جلسه ای داشته و همین علت تأخیرش بوده،
وقتی بعد نیمه شب به خانه آمد و دید همه نگران شده بودند و نخوابیده بودند، عذرخواهی درستی هم نکرد و خوابید. آقای حق شناس می فرمود: تا مدت ها چشم درد داشت.
عده ای را چشم به راه گذاشتی و
ظلمی کردی، مدتی چشم درد گرفتی.
به هر حال سختی امتحانات الهی به خاطر پنهان بودن حکمت و اسرار آن است و هنر انسان ها هم در همین عرصه هایی که پشت پرده ها پنهان است، معلوم می شود.
این جا اگر کسی به خدا و اولیای خدا اعتماد کرد و خودش، میل و خواست خودش، حتى فهم خودش را کنار گذاشت و در مقابل خدا و ولی خدا خضوع داشت و تسلیم بود، ارزش دارد.
📚 کتاب دوران حیرت، استاد عالی
@Dastanhaykotah
🥀 « السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون »
امام کاظم(علیه السلام) : هر کسى که دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.
بحار الأنوار،ج ۷۸،ص۳۲۶
🕯شهادت باب الحوائج،#امام_کاظم (علیه السلام) تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستانی عبرتآموز از سیره امام کاظم(ع) به روایت حجتالاسلام قرائتی
✍بُشر بن حافی زمانی که متوجه شد امام کاظم(ع) از مراسم پایکوبی او ناراحت است، پای برهنه به سوی حضرت دوید.
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
@Dastanhaykotah
#با_ادب_دست_به_سينه_سلام
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
🌱سلام امام مهربانم🌱
🔖کاش....
هر روز صبح یادمان می افتاد
که چه قدر
دوستمان داری و برایمان دعا می کنی!!
اللهم عجل لولیک الفرج
#بأبي_أنت_و_امي_ونفسي_وأهلي_ومالي
#امام_زمان(عج)
📚داستان کوتاه
❇️ سال هفتاد وپنج عاشق رها دختر عموی دوستم شدم ، من دانشجو عمران و رها دانشجو پزشکی بود،بعد از یکسال خونواده دختر بما اجازه داد بریم خواستگاری، خان اول گفتن کار نداری ،رد کردن، باهزار داستان استخدام استانداری شیراز شدم ، یکسال زمان برد و دوباره رفتیم ، گفتن ماشین نداری،کنار دانشگاه و کار و کار ازاد یه بنز معماری خریدم اونموقع ماشین بدی نبود
❇️ دوباره رفتم ، گفتن خدمت نرفتی ، لیسانس رو هفت ترمه تموم کردم، یادمه چقدر بهم فشار اومد، خدمت رو خریدم ، رفتیم دوباره، خونه رو وسط کشیدن ، اینجا پدرم کمک کرد زمین داد بهم و وام از بانک ویه خونه ساختم ، دوسال زمان برد ،دیگه عاشق نبودم ، عادت کرده بودم به دوست داشتن این خانم ، کسی جز ایشون جلو نظرم نمیومد، تو این مدت دختر با من ارتباط کرفت ، رابطه منو دختر یواشکی شکل گرفت ، براش رنو پنج خریدم از نزدیک خونه خودشون سوار میشد میرفت بیمارستان و دوباره برمیگشت نزدیک خونه پارک میکرد، کسی نمیدونست
❇️ اون هنوز دانشجو بود،براش موبایل گرفته بودم که واقعا خیلی اون زمان ابهتی داشت، موبایل رو خونه نمیبرد ، هرکسی هم موبایل نداشت،رفتیم خواستگاری مادرش گیرداد هزار سکه طلا مهریه.دیگه بریده بودم ،پدر مادرم قبول کردن ، صلوات فرستادن ، مادرش تو مراسم جلوم شیرینی گرفت ،رد کردم ، خل شده بودم
❇️ جرات پیدا کردم و گفتم ببخشید من موافق نیستم ،این مهریه از نظر من مردوده، اصلا چطور تا حالا ثابت نشده بهتون من واقعا این دختر رو دوست دارم ، ولوله شد، بحث شد، لج کردم و برگشتیم
❇️ سال 82 یا 83 شده بود دیگه وقتی بخودم اومدم دیدم هفت هشت سال عمرم رو تلاش کرده بودم برای رسیدن به دختری که یه کلمه نکفت منم دوستش دارم ، مهریه باشه یا نباشه اصلا ،
دختر سریع ازدواج کرد و سال بعدش شنیدم طلاق گرفته...
❇️ سال 85 تو مراسم فوت مادرم همشون امده بودن ، همون موقعها بود مادرش پیغام داد اگه دوستش داری بیا ، این پروسه یکم زمان برد ، افسرده فوت مادر بودم و شیمی درمانی شروع شده بود، سال 86 بود، با مادره صحبت کردم که درگیر شیمی درمانی ام، گفت پس بیخیال شو و لطفا نیا...
❇️ من دیگه قادر به دوست داشتن کسی نبودم ، ذهنم کلا گیر بود ، سال 92 به اصرار خونوادم با دختری ازدواج کردم که تو شرکتم کار میکرد و دوماه بعد خانمم تو تصادف فوت کرد ، مادر زنم شش ماه بعد از فوت خانمم ، ادعای سکه های مهریه رو کرد و دادگاه و دادگاه و تمام 1365 تا سکه رو گرفت که تا پارسال ادامه داشت
❇️ این پرداخت مهریه من برا زنی که فقط دوماه زندگی مشترک داشتیم و درد از دست دادنش یه طرف و سالها سکه دادن یه طرف، از حدود پونصد هزار تومان خریدم تا چهارده تومن فک کنم ،
❇️ تازه به ارامش و تنهایی عادت کردم، امشب در زمانی که فکر نمیکردم ، در جایی که فکر نمیکردم دوباره رها رو دیدم ، بسیار اتفاقی در کشوری غریب،دست و پاهام لرزید ، اونم وارفته بود از این دیدن اتفاقی ضربان قلبم بشدت نامنظم شد، تمام خاطرات در چند ثانیه رد و بدل شد
❇️ گفت شماره بدیم که در ارتباط باشیم؟
فقط تونستم بگم خیر سخت بود برام اما امشبم رو زهر مار کرد ، محیط رو ترک کردم و پیاده راه افتادم ، تا رسیدم خونه تازه متوجه شدم ماشین برده بودم و حالا صبح باید برگردم ماشین رو بیارم
❇️ نسل ما خونواده ها جای ما تصمیم میگرفتن، عاطفه وعشق رو سرکوب میکردن اما من هنوز تو قلبم یواشکی دوستش دارم
👤شیرین دانمارکی
@Dastanhaykotah
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴خواندن زیارت عاشورا و ترّحم حضرت عزرائیل و بهترین حالات و مقامات در برزخ❗️
🍃در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل ملك الموت(ع) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مي آيي؟
فرمود: از شيراز مي آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم.
گفتم: روح او در برزخ در چه حال است؟
فرمود: در بهترين حالات و در بهترين باغهاي عالم برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را ميبرند.!
گفتم: براي چه عملي از اعمال به چنين مقامي رسيده است؟
آيا براي مقام علمي و تدريس و تربيت شاگردان؟ فرمود: نه! گفتم: آيا براي نماز جماعت و رساندن احكام دين به مردم؟ فرمود: نه! گفتم: پس براي چه؟
فرمود: براي #زيارت_عاشوراء (مرحوم ميرزاي محلاتي سي سال آخر عمرش زيارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزي كه بيماري يا امري كه داشت و نمي توانست بخواند نايب ميگرفته است).
چون شيخ از خواب بيدار مي شود فردا به منزل آية اللّه ميرزا محمّد تقي شيرازي مي رود و خواب خود را براي ايشان نقل مي كند.
مرحوم ميرزا تقي گريه مي كند و از ايشان سبب گريه را مي پرسند؟
ميفرمايد: ميرزاي محلاتي از دنيا رفت و استوانه فقه بود، به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست!
ميرزا فرمود: بلي خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه افراد عادي، فرداي آنروز تلگراف فوت ميرزاي محلاتي از شيراز رؤياي شيخ مرحوم آشكار ميگردد.
📗ترجمه كامل الزيارات ص 446
@Dastanhaykotah
🔆مراقبت
🍃✨پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟
🍃دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت میدونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره… باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.
🍃پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت…
🍃هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟
🍃مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمینگیر نشدم ازش مراقبت میکنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او میگفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن!
@Dastanhaykotah
#داستان_شب
در چین باستان، شاهزاده جوانی تصمیم گرفت با تکه ای عاج گران قیمت چوب
غذاخوری بسازد.
پادشاه که مردی عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت:
«بهتر است این کار را نکنی، چون این چوب های تجملی موجب زیان توست!»
شاهزاده جوان دستپاچه شد. نمیدانست حرف پدرش جدی است یا دارد او را مسخره
میکند. اما پدر در ادامه سخنانش گفت:
«وقتی چوب غذاخوری از عاج گران قیمت داشته باشی، گمان میکنی که آنها به
ظرف های گلی میز غذایمان نمی آیند. پس به فنجان ها و کاسه هایی از سنگ یشم
نیازمند میشوی. در آن صورت، خوب نیست غذاهایی ساده را در کاسه هایی یشمی
با چوب غذاخوری ساخته شده از عاج بخوری. آن وقت به سراغ غذاهای گران
قیمت و اشرافی میروی.
کسی که به غذاهای اشرافی و گران قیمت عادت میکند، حاضر نميشود لباس هایی
ساده بپوشد و در خانه ای بی زر و زیور زندگی کند.
پس لباس هایی ابریشمی میپوشی و میخواهی قصری باشکوه داشته باشی.
به این ترتیب به تمامی دارایی سلطنتی نیاز پیدا میکنی و خواسته هایت بی پایان
میشود. در این حال، زندگی تجملی و هزینه هایت بی حد و اندازه میشود و دیگر از
این گرفتاری خلاصی نداری.
نتیجه این امر فقر و بدبختی و گسترش ویرانی و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما و
سرانجام تباهی سرزمین خواهد بود.
چوب غذاخوری گران قیمت تو تَرَک باریکی بر در و دیوار خانه ای است، که
سرانجام ویرانی ساختمان را درپی دارد
شاهزاده جوان با شنیدن این سخنان خواسته اش را فراموش کرد.
سال ها بعد که او به پادشاهی رسید، درمیان همه به خردمندی و فرزانگی شهرت
یافت.
حکایت نقل شده از فیلسوف چینی ”هان فه“
نتیجه گیری
یک خواسته، خواسته دیگری را درپی خود دارد و هر خواسته برآورده شده ای
غالبا خواسته های بزرگتر را به دنبال دارد.
ما در جامعه ای وسوسه کننده و اغواگر زندگی میکنیم.
در چنین جوامعی، هدف رسانه ها و تبلیغات، هميشه القای خواسته های تازه و البته
اغلب اوقات غیرضروری و دستیابی به آنها ست.
به 70 درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست!
70 درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند!
70 درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود!
70 درصد از کل درآمد طول عمرمان، برای دیگران باقی می ماند!
و....
بیایم خودمان رو از این دور خارج کنیم .
واقعا خریدن بعضی چیزها ضروری نیست
@Dastanhaykotah
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و... با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:
هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد!
@Dastanhaykotah
روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول
وضوگرفتن بودند..
که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟ ....
گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)!
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...!
گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت...
تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود:
من یاغی نیستم
خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!...
فقط اومدیم بگیم که:
خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم....
اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
لطفا همین جمله را از ما قبول کن.
@Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نقاره زنی خادمان حرم رضوی در شب مبعث پیامبر اکرم(ص)
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان💗
درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو
کہ #بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود🌺
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃