🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆معلم علی علیهالسلام
🍃کسی از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد: «چرا پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را ابالقاسم میگویند؟»
🍃فرمود: «به خاطر اینکه فرزندی بنام قاسم داشت.»
عرض کرد: «این را میدانم، کمی روشنتر بیان کنید.»
🍃 فرمود: «چون علی قسیم و قاسم بهشت و جهنم است و علی علیهالسلام در کودکی در دامن پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بزرگ شد و پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم معلم علی علیهالسلام بود و شاگرد بهمنزلهی فرزند است؛ پس پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بهمنزلهی پدر است و او را ابوالقاسم نامند.»
🍃امیرالمؤمنین علیهالسلام هم در نهجالبلاغه فرمود: «پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم در کودکی من را در آغوش میگرفت و غذا را میجوید و در دهان من میگذاشت.»
📚اسرار عبادت، ص 68 -معانی الاخبار، باب اسماء النبی، ج 3
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 وصیت نامه حضرت زهرا سلام الله علیها
▫️هم شب غسلم بده، هم شب کفنم کن، هم شب منو به خاک بسپار...
🔸 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
از هر دستی بدی از همون دست پس ميگيری
ﻣﮕـﺮ میﺷﻮﺩ
قلبی ﺭﺍ بشکنی
ﻭ قلبت شکسته ﻧﺸـﻮد
ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ
چشمی ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺎﻥ کنی
ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ
ﺫهنی ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ کنی
ﻭ ﺫهنت ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ
اﺣﺴﺎسی ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنی
ﻭ ﺍﺣﺴﺎست ﺳﻮخته ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﮕر ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ؟
بیشتر مواظب باش
این دنیا بیقانون نیست!
از خیر و شر، هرچه که به این دنیا داده باشی، روزی به طرف خودت باز میگردد
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
#داستان_آموزنده
🔆تراویج
⚡️پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حجرهای از حصیر (نه دیوار) در مسجد ساخت و درون آن خواست نماز بخواند، بعضی از مردم آمدند تا به آن حضرت اقتدا کنند، حضرت به خانه رفت و شب دیگر آن وقت (نه وقت نماز واجب) نیامد.
⚡️اصحاب گمان کردند که حضرت را خواب برده است، لذا بعضی سرفه میکردند. بعضی سنگ ریزه به در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم میزدند تا بیرون بیاید.
⚡️حضرت غضبناک بیرون آمد و فرمود:
«در این امور (نماز مستحبّی به جماعت) مبالغه و اصرار میکنید، میترسم، وقتی بر شما واجب شود، از عهدهی آن بر نیایید. ای مردم! در خانههای خود نماز (مستحبّی را به فرادا) بخوانید، چون بهترین نماز آن است که انسان در خانه خود بخواند، مگر نماز جماعت که به مسجد بهتر است.»
🍂خلیفهی دوم، وقتی شب ماه رمضان به مسجد آمد، و دید مردم درون مسجد بسیارند، نماز مستحبّی شبهای رمضان را به جماعت خواند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نهی کرده بود.
📚نمونه معارف، ج 2، ص 522 حق الیقین، ص 272
☘☘پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «خداوند توبهی بدعت گذار را هیچ وقت قبول نمیکند.»
📚الکافی، ج 1، ص 54
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅
#داستان_آموزنده
🔆بدعت گذار قصاص نشد
♨️موقعی که خالد بن ولید از طرف ابوبکر، برای جمع آوری زکات بر مالک بن نویره وارد شد، مالک زکات را مصرف کرده بود، و در جواب خالد گفت: ما نماز میخوانیم، ولی زکات نمیدهیم.
♨️فرمود: مگر از طرف ابوبکر بر کشتن من مأموری؟! خالد گفت: آری؛ در مرحله اوّل به گرفتن زکات و در مرحلهی دوم به کشتن تو مأمورم!
♨️مالک فرمود: مرا پیش ابوبکر بفرست تا هر چه خواهد، خودش انجام دهد.
خالد گفت: محال است تو را نزد خلیفه بفرستم!
♨️عبدالله بن عمر و ابوقتاده دربارهی مالک وساطت کردند که ندادن زکات موجب قتل نمیشود؛ خالد گوش نداد و دستور قتل مالک را داد.
♨️مالک را گردن زد و سرش را زیر دیگ انداخت. در همان شب یا سه روز دیگر خالد با همسر او همبستر گردید. وقتی که خالد در مراجعت بر ابوبکر وارد شد، تیرهایی را به علامت پیروزی بالای سر نصب کرد.
♨️عمر او را دید، ناراحت شد و گفت: مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی و افتخار هم میکنی؟! خالد هیچ نگفت ولی وقتی نزد ابوبکر رفت، عذرهایی آورد و ابوبکر هم از او صرف نظر کرد.
♨️عمر به ابوبکر گفت: خالد دو کار ناپسند کرده است: اوّل: این که مالک را کشته و دوّم: این که با زنش همبستر شده است. پس او را قصاص کن.
♨️ابوبکرگفت: خاموش باش که او در رأی و اجتهادش خطا کرده است. زبان از بد گویی او ببند، شمشیری را که خدا بر روی کفّار کشیده، من غلاف نمیکنم.
بدعت
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
☘🔷☘🔷☘🔷☘🔷☘
#داستان_آموزنده
🔆سه جواب حقیقی
🗯روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام با مردم سخن میگفت، در ضمن سخنان، سه سؤال از آنان کردند؛ امّا جواب آنها را نپسندید و جواب صحیح را خودشان فرمودند. از آنها پرسید:
🍁1. رَقوُب در میان شما کیست؟ گفتند: مردی را گویند که بمیرد و فرزندی نداشته باشد. امام علیهالسلام فرمود: رقوب کسی است که بمیرد و یکی از فرزندانش را جلوتر از خود نفرستاده باشد که در پیشگاه خدا حساب شود، اگرچه فرزندان بسیار بعد از خود بگذارد.
🍁2. صُعلوُک در میان شما کیست؟ گفتند: مرد فقیر را گویند. فرمود: صعلوک کسی است که مالی را در راه خدا به پیش نفرستاده باشد هرچند بعد از خود ثروت کلانی بگذارد.
🍁3. صُرعه نزد شما کیست؟ گفتند: آن قهرمان پرتوانی که پهلویش به خاک نرسیده است!
🗯فرمودند: آن قهرمانی که وقتی شیطان بر قلبش زد و خشمگین شد بهطوریکه خونش (از رگهایش) آشکار گردید، به یاد خدا بیفتد و با حلم بر خشمش غالب و آن را به زمین بکوبد.
📚(مشکاه الانوار، ص 366 -حکایتهای شنیدنی، ج 1، ص 115)
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
✅کثرت طعام و پرخوری، دل را می میراند، نشاط را از انسان می گیرد و فهم و بینش و درایت را از انسان سلب میکند و این انسان اهل حکمت و بینش و توجه نمی شود.
علامه حسن زاده آملی ره
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عالی
💥داستان عجیب گله از امام زمان (عج)
♨️ واقعا فوق العاده است این داستان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
#داستان_آموزنده
✍ من میخواهم زنده بمانم
🔹سه بیمار جواب آزمایشهایشان را در دست داشتند.
🔸دکتر به هر سه گفته بود که بر اساس آزمایشهای انجامشده، به بیماریهای لاعلاجی مبتلا شدهاند، به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد و در آیندهای نزدیک عمرشان به پایان میرسد.
🔹آنها داشتند در این باره صحبت میکردند که میخواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
🔸نفر اول میگفت:
من در زندگیام همیشه مشغول کسب و تجارت بودهام و حالا که نگاه میکنم، حتی یک روز از زندگیام را به تفریح و استراحت نپرداختهام.
🔹اما حالا که متوجه شدهام بیش از چند روز از عمرم باقی نمانده، میخواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذّت از دنیا کنم.
🔸میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم میخواسته اما نپوشیدهام. کارهایی را انجام دهم که بهعلت مشغله زیاد انجام ندادهام و چیزهایی را بخورم که تا به حال نخوردهام.
🔹نفر دوم میگفت:
من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده و از اطرافیانم غافل شده بودم. اولین کاری که میکنم این است که میروم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانهام میآورم تا این چند روز باقیمانده را کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم.
🔸در این چند روز میخواهم به تمام دوستان و فامیلهایم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقیمانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عامالمنفعه کرده و نیمی دیگر از آن را برای خانوادهام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند.
🔹نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول، لحظهای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت:
من مثل شما هنوز ناامید نشدهام، و امیدم را به زندگی از دست ندادهام، من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زندهبودنم لذت ببرم.
🔸اولین کاری که من انجام میدهم این است که دکترم را عوض میکنم. میخواهم سراغ دکترهای باتجربهتر بروم.
🔹من میخواهم زنده بمانم و زنده هم میمانم.
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🔆نجات يافتن از مرگ به واسطه توسل به #زيارت_عاشورا
🍃يكى از علما گويد: زنم بيمار بود و دچار غده هاى كيسه اى شده بود، ولى ما از بيمارى او آگاهى نداشتيم ، در يكى از شبها در عالم خواب ديدم گويى در يك سالنى هستم كه راهى به بيرون ندارد، و سقف سالن سه دريچه جهت تنفس داشت ، پس از مدتى شترى آمد و بر روى اين دريچه ها نشست و راه تنفس را بست ، من براى رهايى از اين مهلكه مشغول به دعا شدم ، در اين حالت از خواب بيدار شدم .
پس از چند روز، بيمارى همسرم شدت يافت ، نزد پزشك رفتيم او بيمارى همسرم را غده هاى كيسه اى تشخيص داد و به دليل وخامت تأ كيد كرد كه بايد در انجام عمل جراحى شتاب كرد و گر نه ...
🍃با جمعى از پزشكان مشورت كردم ، گفتند: پزشكان ايرانى قادر به انجام اين عمل نيستند، سرانجام دكترى را ديديم ، او گفت : من اين عمل را انجام مى دهم ولى اجرت آن سيصد هزار تومان مى شود.
🍃مضطرب و حيران شدم ، براى رهايى از اين مشكل نذر كردم و شروع به خواندن زيارت عاشورا كردم پس از چند روز عمل انجام شد و براى تسويه حساب رفتم ، دكتر گفت : مبلغى دريافت نمى كنم ؛ زيرا تعداد غده ها سه عدد بود و عمل نيز دشوار بود. من اميدى به موفقيت عمل نداشتم ، براى همين نذر كردم عمل را رايگان انجام دهم ، و عمل به موفقيت پايان يافت و بيمار از مرگ رهايى يافت .
پروردگار را سپاس مى گويم كه موفقيت را نصيب ما فرمود. سپس به دكتر گفتم : وقتى همه راهها به روى من بسته شد نذر كردم زيارت عاشورا را بخوانم ، و خداوند ما را يارى نمود، و با مشكلى رو به رو نشديم .
📚مرحوم حاج سيّد مرتضى موحد ابطحى در سخنانش در مجله ((حوزه )) در شهر قم شماره 58 صفحه 242 بيان نموده .، ص50
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
#داستان_آموزنده
🔆گردنبندی از بیتالمال
💫علی بن ابی رافع سرپرست بیتالمال حکومت علی علیهالسلام گفت: در میان اموال در بیتالمال، گردنبند مرواریدی بود که از بصره آورده بودند.
💫دختر امام، یک نفر نزدم فرستاد و پیغام داد که شنیدهام در بیتالمال گردنبند مرواریدی هست؛ میخواهم آن را چند روز بهعنوان عاریه به من بدهی تا روز عید قربان آن را به گردن کنم.
من بهعنوان عاریه مضمونه (بدینصورت که اگر تلف شود، ضامن است.) به مدت سه روز به او دادم. اتفاقاً آن را امام در گردن دختر خود دید، پرسید: آن را از کجا به دست آوردهای؟ عرض کرد: «آن را بهعنوان عاریه مضمونه به مدت سه روز از بیتالمال گرفتهام و بعد از سه روز پس میدهم.»
💫امیرالمؤمنین علیهالسلام سرپرست بیتالمال را خواست و فرمود: «چرا به بیتالمال مسلمانها بدون اجازهی آنها خیانت کردی؟»
💫گفت: «به خدا پناه میبرم که خیانت کنم.» فرمود: «چرا گردنبند را به دختر من دادی؟»
عرض کرد: «بهعنوان عاریه مضمونه تا سه روز دادم.» امام فرمود:
💫«امروز باید آن را پس بگیری و به جای خود بگذاری؛ اگر بار دیگر مثل این کار را از تو مشاهده کنم، کیفر سختی خواهی شد. اگر دخترم آن را بهعنوان عاریه از بیتالمال نگرفته بود، دست او را بهعنوان دزد میبریدم.»
💫دختر امام وقتی این کلام را شنید، به پدر عرض کرد: مگر من دختر تو نبودم؟ فرمود:
💫«دخترم! انسان نباید بهواسطهی اشتهای نفس، پای خود را از حق بیرون نهد. زنان مهاجرین با تو یکسان هستند، مگر به چنین گردنبندی آراستهاند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار بگیری؟»
📚پند تاریخ، ج 1، ص 172 -بحارالانوار، ج 9، ص 503
💥💥امیرالمؤمنین علی علیهالسلام (وقتیکه لشکری را تحریص به جنگ با اهل شام که به عراق هجوم آورده بودند، میکرد و آنها به امام میگفتند خودت باید بیایی) فرمود: «سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیتالمال و جمعآوری مالیات زمین و حکومت میان مسلمین و رسیدگی به حقوق اربابرجوع را رها کنم (و با لشکری که از پیش فرستادهام، بروم).»
📒نهجالبلاغه فیض الاسلام، ص 368
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼
#داستان_آموزنده
🔆قرض مریض
🔺«اسامه بن زید» از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بود. وقتی مریض شد امام حسین علیهالسلام به عیادتش تشریف بردند.
اسامه مکرر آه میکشید و اظهار غم و غصّه میکرد. امام فرمود: «برادرم غصّهات چیست؟» گفت: «شصت هزار دینار قرض دارم.»
🔺فرمود: «بدهکاریات به عهده من است.» گفت: «میترسم قبل از پرداختِ قرضم بمیرم.»
فرمود: نه، قبل از آنکه بمیری قرضت را اداء میکنم و دستور داد قرض وی را پرداختند.
📚پیغمبر و یاران، ج 1، ص 193 -بحارالانوار 10، ص 43
🍁🍁امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «شدیدتر از بیچیزی، مرض تن است.»
📚نهجالبلاغه فیض السلام، ص 1270
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) اين روايت را نقل ميكند كه كسی به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كرد كه من توفيق نماز شب ندارم چه كنم؟
فرمود: «قَد قَيَّدتك ذنوبك» روز ببين چه كردی توفيق شب از تو گرفته ميشود، خب آن غذايی كه خوردی، آن حرفی كه زدی، آن بيراهه كه نگاه كردی اين باعث ميشود كه اين بخش اراده به بند كشيده ميشود.»
درس اخلاق ٩١/٢/١۴
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🔅 #پندانه
✍ به یاد شهدا
🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟
🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن!
🔹بعضیها میگفتن:
کار ناپسندیه. نباید بیارن.
🔸بعضیها میگفتن:
ولمون نمیکنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن!
🔹بعضیها میگفتن:
آدم یاد بدبختیاش میفته!
🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگههای امتحان جلسه قبل نبود!
🔹همه سراغ برگهها رو میگرفتن، ولی استاد جواب نمیداد.
🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:
استاد برگههامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگههای ما بودید؟
🔹استاد روی تخته کلاس نوشت:
من مسئول برگههای شما هستم.
🔸سپس گفت:
من برگههاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم.
🔹همه دانشجویان شاکی شدن.
🔸استاد گفت:
چرا برگههاتون رو میخواین؟
🔹گفتن:
چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم.
🔸هر چی که دانشجویان میگفتن استاد روی تخته مینوشت.
🔹استاد گفت:
برگههای شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگهها برگشت. استاد برگهها رو گرفت و تکهتکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد.
🔹استاد گفت:
الان دیگه برگههاتون رو نمیخواین! چون تکهتکه شدن!
🔸دانشجویان گفتن:
استاد برگهها رو میچسبونیم.
🔹برگهها رو به دانشجویان داد و گفت:
شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچهاش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچهاش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن!
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
#پندانه
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز جماعت مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
مداحی آنلاین - داستان بنده و آزاد - شهید دستغیب.mp3
1.06M
♨️داستان بنده و آزاد در بیان امام موسی بن جعفر(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙 #شهید_دستغیب_شیرازی
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
#پندانه 🌹
💎💎رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن !
💎1.می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.
💎2.دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه
💎3.تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت
💎4.دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.
💎5.اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان
💎6.وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره...!!!
💎7.هیچوقت باکسی که دوسش داری طولانی قهر نکن چون بی تو زندگی کردن رو یاد میگیره..
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
مثل بید میلرزید....
پرسید: تو کدام عملیاتها بودی؟ اسیر جواب داد: فتح خرمشهر.... علیآقا جواب داد: حالا تو فاو هستیم، اما ما برای فتح خاک نمیجنگیم.
اسیر عراقی گفت: ما برای اسرای ایرانی توی خرمشهر جوخههای اعدام داشتیم! علیآقا زخم عراقی رو بست و گفت: مرز اسلام و کفر همین جاست!
#شهید_علی_چیت_سازیان🕊🌷
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
☘🔸☘🔸☘🔸☘🔸☘
#داستان_آموزنده
🔆پادشاه مصر
♨️شبی، یوسف علیهالسلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده میکنند.»
♨️یعقوب علیهالسلام فرمود: «تو به مقام سلطنت میرسی و برادرانت همه ذلیل تو میشوند و از برای تو سجده و تواضع میکنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!»
♨️زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش میداد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.»
📚(جامع النورین، ص 214)
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅سخاوت و کار راه اندازی حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام
✅داستان دعای امام کاظم علیه السلام برای حوائج یک جوان
🔰#استاد_رفیعی
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
#داستان_آموزنده
🔆تبعیض اقتصادی
💫روزی معاویه به مدینه میآمد که ابوقتاده انصاری او را میبیند. معاویه به او میگوید: ابوقتاده! همهی مردم به دیدنم آمدند جز شما جماعت انصار، چرا به دیدنم نمیآیید؟ گفت: چهارپا و مرکبی نداشتیم. معاویه گفت: «پس آن شتران سواری را چه کار کردید؟»
💫ابوقتاده گفت: «در تعقیب تو و پی گرد پدرت، در جنگ «بدر» آنها را ذبح کردیم.»
💫معاویه گفت: بله؛ همین طور است، ای ابوقتاده! و او در جواب گفت: «پیامبر خدا به ما فرموده که ما پس از او با تبعیض اقتصادی روبرو خواهیم گشت.»
💫معاویه گفت: «پیامبر دستور نداد که در آن شرایط چه کار کنید؟» گفت:
«دستور داد صبر و مقاومت نماییم!»
معاویه به او گفت: «پس صبر کنید تا به دیدار او برسید.»
📚تجلی امیر مؤمنان علیهالسلام، ص 192 -الغدیر، ج 20، ص 127
🌻🌻امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «کسی که در خرج کردن میانهرو باشد، هیچگاه تنگدست نشود.»
📚نهجالبلاغه، فیض الاسلام، ص 1153
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🌾🌾🌱🌾🌱🌾🌾🌱🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆امر به #میانهروی
🍃پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلّم در بخشش و انفاق طوری بود که هر کس از او سؤالی میکرد و چیزی میخواست، به او عطا میکرد.
🍃زنی پسر خود را نزد رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرستاد و به او سفارش کرد که اگر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود نزد ما چیزی نیست، عرض کن پیراهن خود را مرحمت نما.
🍃پسر آمد و از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم چیزی خواست؛ بعد عرض کرد پیراهن خود را عنایت کنید؛ پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم پیراهن خود را به او دادند.
🍃در این وقت این آیه نازل شد: «ای پیامبر هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (ترک انفاق نکن) و بیشازحد نیز دستت را مگشای که مورد سرزنش قرار گیری و از کارت بازبمانی. (بلکه مُقتصد و میانهرو باش* )»
📚نمونه معارف، ج 1، ص 253، کافی، ص 314
🌱🌱امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «کسی که در خرج کردن میانهرو باشد، هیچگاه تنگدست نشود.»
📚نهجالبلاغه، فیض الاسلام، ص 1153
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🌹اواخر سال 60 بود. سید محمد خیلی اصرار داشت به جبهه برود، برادر بزرگمان که سرپرست خانواده بود مخالف بود، مادر موافق!
بالاخره هم توانست رضایت برادرمان را هم بگیرد.
خواهرم می گفت قبل از رفتن یک عکسش را به من نشان داد. یقه لباسش کج بود.
گفتم: محمد چرا یقه لباست را قبل عکس گرفتن درست نکردی؟
خندید و گفت: به خاطر بی زنی است، اگر زن داشتم حواسش به یقه لباسم بود.
با ذوق و شوق گفتم: تو لب تر کن، برایت زن می گیریم.
جدی گفت: من کاری مهم تر از زن گرفتن دارم، من باید به جبهه بروم و حقم را ادا کنم، شما هم دعا کنید وقتی به جبهه رفتم شهید شوم که با شهادت همه چیز به دست می آورم.
قبل از خداحافظی مادر گفت: سید محمد داری می ری، دوست ندارم زخمی برگردی یا اسیر دشمن شوی، من تو را در راه علی اکبر امام حسین دادم دوست دارم شهید ببینمت!
سید محمد خم شد و دست مادر را بوسید و گفت: مادر از من راضی باشید!
مادر هم سید محمد را در آغوش گرفت و گفت: پسرم من از تو راضی هستم.
یکی دو شب از عید سال 1361 می گذشت. مادر گفت: در دلم آشوبی به پا شده است، احساس می کنم می خواهند خبری به من بدهند.
صبح روز بعد خبر شهادت سید محمد را برایمان آوردند. مادر دست به بالا کشید و گفت: الحمدالله منتظر این خبر بودم، من پسرم را در راه علی اکبر امام حسین(ع) دادم.
✳️راوی خواهر شهید
🌹شادی روح شهید سید محمد موسوی صلوات...
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
چهار چيز برای چهار
مقصد ديگر آفريده شده اند :
❶ "مال برای خرج کردن" در
*احتياجات زندگے نه برای نگهداری*
❷ "علم برای عمل کردن" به آن
*نه جدال و کشمکش و بحث*
❸ انسان برای "بندگی و اطاعت"
از خدا *نه خوشگذرانی و معصيت*
❹ دنيا برای "جمع آوری توشه آخرت"
*نه غفلت از آخرت و آباد ساختن*
♡حضرت علی(؏)♡
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆مقام امامت
🥀وقتی امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدی منتخب شد، مأمورین مأمون خلیفه عباسی، ابتدا احترام لازم را میکردند، ولی بعد کجرفتاری نمودند.
🥀روزی گفتند: وقتی علی بن موسی علیهالسلام وارد میشود، روی برگردانید و سلام نکنید و پردهها را بالا نزنید. وقتی امام علیهالسلام داخل شد، بیاختیار نتوانستند این کارها را بکنند؛ و بعد از رفتن امام، همدیگر را سرزنش کردند.
🥀روز بعد وقتی امام وارد شد، برخاستند و سلام کردند، امّا بر جای خود ایستادند و پرده را کنار نزدند؛ ولی با کمال تعجّب (چون به مقام امام واقف نبودند) دیدند بادی شدید برخاست و از همان طرف که هر روز آنها پرده را کنار میزدند، پرده را کنار برد و امام بدون زحمت وارد شد؛ و هنگام خارج شدن هم بادی از جهت مخالف وزید و پرده را کنار زد تا حضرت خارج شد.
🥀پس از رفتن امام، مأمورین مأمون، خلیفهی وقت عبّاسی به مذاکره نشستند که او منزلت و مقام بزرگی دارد و مثل حضرت سلیمان، خداوند باد را در اختیار او قرار داده است، بهتر است خودمان پرده را کنار بزنیم و به خدمت او برخیزیم که این به صلاح ما میباشد.
📚شنیدنیهای تاریخ، ص 194 -محجه البیضاء، ج 4، ص 284
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚