🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆بدعتهای بزرگ
🍁به امر حجاج، حاکم خون خوار بنی امیّه، دختر اسماء بن خارجه، بزرگ خاندان بنی فزاره و دختر سعید بن قیس همدانی (از یاران علی علیه السلام) را به زور به عبدالله هانی که از مقربین دربار او بود، تزویج کردند.
🍁پس از تزویج حجاج گفت: دختر بزرگ فزاره و سعید همدان را برای تو فرستادم و این شأن بزرگی برای تو خواهد بود.
🍁عبدالله هانی گفت: ای امیر! ما را از وصلت ایشان افتخاری نخواهد بود، زیرا که ما را مناقبی هست که هیچ عربی ندارد!!
🍁حجاج گفت: آن مناقب چیست؟ عبدالله هانی گفت:
🍁در مجالس ما هرگز سخن نکوهیده، در حق عبدالملک بن مروان خلیفه به زبان نرفته است.
زنان ما بر خود لازم کردند که اگر حسین علیه السلام کشته شود، هر یک ده شتر نحر کنند و گوشت آن را در راه خدا بدهند؛ چون حسین علیه السلام کشته شد به نذر خود وفا کردند!!
بر هیچ یک از ما لعن و شتم علی بن ابی طالب علیه السلام را عرضه ندادند، مگر آن که لعن او کردیم؛ و بر فرزندان او و مادر فرزندان او لعن کردیم!!
جمال دل آرا و اندام زیبا برای ماست که هیچ عربی ندارد.
🍁حجاج خندید و گفت: این سخن آخر را قبول ندارم که دروغ است، چرا که حجاج سری بزرگ و چشم کوچک و قامتی کوتاه و منظری وحشتناک داشت.
📚کیفر کردار، ج 1، ص 256 ناسخ التواریخ
#بدعت
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
#داستان_آموزنده
🔆عبدالسلام ولیّ الله!!
🍂یک زاهد نمای تو خالی که مذهب شیعه ر انداشت؛ کارش به جایی رسید که مریدانش روی پرچمها نوشتند: «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، شیخ عبدالسلام ولی الله.»
یکی از مریدانش به زن خود که شیعه بود، گفت: خوب است مرید عبدالسلام شوی و از مذهب خود دست برداری.
🍂زن چون قبلاً شنیده بود که عبدالسلام در نماز چخ چخ میگفت. وقتی مریدانش علّت این امر را پرسیدند، گفت: در (بصره) در حال نماز بودم، که مشاهده کردم در مکّه، سگی میخواست وارد مسجدالحرام بشود، چخ چخ گفتم تا وارد خانه خدا نشود. زن به شوهرش گفت: او را با جمعی به مهمانی دعوت کن. مرد این کار را انجام داد و او را با جمعی برای مهمانی دعوت کرد.
🍂وقتی سفره انداختند، همسر آن مرد برای هر نفر مرغ بریانی گذاشت، ولی مرغ عبدالسلام را زیر برنج نهان کرد.
🍂عبدالسلام چون دید برای همه مرغ گذاشتند و برای او مرغی نیست، عصبانی شد و گفت: چرا قصد توهین دارید؟
🍂زن گفت: تو در بصره ادّعا میکنی سگی را که میخواست در مکّه وارد مسجدالحرام شود، دیدی و چخ چخ کردی. و این همه مسافت دور را میبینی، چطور مرغ زیر برنج خودت را نمیبینی؟! او از جا حرکت کرد و گفت: این رافضه خبیثه است. سپس از مجلس مهمانی بیرون رفت.
📚راهنمای سعادت، ج 3، ص 547
#بدعت
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚