🌌 #آبرویم_رفت اما #حافظ_کل_قرآن شدم.!
🎵آیت الله قرهی:
🍁خدا حاج آقای قرائتی را حفظ کند...ایشان میگفتند: یک آقایی در #کاشان بود که دیدم بعداز مدت کوتاهی #حافظ_قرآن شد. اصلاً به او نمیآمد که نه #حافظه این کار را داشته باشد و نه این که مثلاً جزء #علماء باشد و ...
🍁تعجب کردم، میخواستم ببینم چه شده که #یکباره به این راه کشیده شده است. بالاخره از زیر زبانش کشیدم. به او گفتم: حالا تو چطور شد حافظ قرآن شدی؟
🍁گفت:... یک روز منزل کسی در یک شهرستانی، #مهمان بودیم. زیر #کرسی بودیم، من #وضع_مزاجی ام خراب بود. #بچه_صاحبخانه هم آنطرف کرسی نشسته بود. پدر آمد بنشیند، دید #بوی_بدی میآید. تصورکردکه آن #بچه نتوانسته خودش را کنترل کند،
👈تا آمد اورا بزند، یکباره گفتم: نزن! نزن! #من_بودم! چرا بچه را میزنی!؟ بااینکه به هر حال انسان بزرگ نمیتواند چنین مطلبی را #درجمع بگوید و احساس میکند #آبرویش میرود اما بخاطر اینکه آن بچه بیهوده #سیلی_نخورد، گفتم: نزن! نزن! من بودم.!
🍁ببینید چقدر این مطالب اثر دارد. خود ایشان گفته: از آنجا بود که من فهمیدم که حالم #متغیر شده؛ چون اجازه ندادم به #ظلم یک #سیلی به آن بچه بخورد. آنهم در آن زمانها که اگر به جان بچه میافتادند، دیگر رهایش نمیکردند، هر چه هم بچه بگوید: من نبودم، قبول نمیکردند. لذا میگوید: من ازاین کار جلوگیری کردم و گفتم: نزن! نزن! من بودم! بببنید یک عمل چقدر مؤثر است! آن هم یک عمل کوچک که ما تصور میکنیم خیلی بیهوده و کوچک است و فایدهای ندارد.
👈شاید ماباشیم، بگوییم: #آبروی ما که مهمتر است، حالا گردن #بچه میاندازیم، مثلاً چه میشود!؟ او بچه است، حالا بزرگ میشود و بعداً یادش میرود. اینقدر #کتکها خورده، حالا اینهم روی آنها. اما این بدور از رعایت #موازین_اخلاقی است.
خبرگزاری مهر/کلاس درس اخلاق، دیماه۹۳.
🌸🍃⛔🍃🌸