یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
یک تقاضای مهم از اعضای با غیرت گرامی کانال پرسپولیس
✍با توجه به اینکه کانال پرسپولیس در ایتا است. از اعضای کانال با غیرت پرسپولیسی خواهشمندیم کانال را به دوستانِ پرسپولیسی خود معرفی کنن. تا اعضای بیشتری از کانال استفاده کنند
🌹با تشکر تیم مدیریت کانال هواداران پرسپولیس لاو❤️❤️😍
لینک کانال جهت دعوت دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2221998081Ca34f70bb37
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 توبه نصوح
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در استقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند. نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، «توبه نصوح» گویند.
📗 #انوار_المجالس
✍ محمدحسین شهرابی اردستانی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 پس انجیر کجا رفت؟
گویند: ظریفی به در خانه خواجه ای بخیل آمد و چشم بر درز در نهاد. دید که خواجه طبقی انجیر در پیش دارد و به رغبت تمام می خورد. ظریف حلقه بر در زد خواجه طبق انجیر را در زیر دستار پنهان کرد و ظریف آن را دید. پس برخاست و در بگشاد.
ظریف به خانه او آمد و بنشست خواجه گفت: چه کسی هستی و چه هنری داری؟ گفت: مردی حافظ و قاریم و قرآن را به ده قرائت می کنم. و فی الجمله آوازی و لهجه ای نیز دارم. خواجه گفت: برای من از قرآن، آیتی برخوان.
ظریف آغاز کرد که (وَالزَّيْتُونِ، وَطُورِ سِينِينَ، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ/ قسم به زيتون و سوگند به طور سينين، و قسم به اين شهر امن). خواجه گفت: «وَالتِّينِ» کجا رفت؟ ظریف گفت: زیر دستار.
📗 #لطایف_الطوایف
✍ فخرالدین علی صفی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 علی عليه السلام و كاسب بی ادب
در ايامی كه اميرالمؤمنين عليه السلام زمامدار كشور اسلام بود، اغلب به سركشی بازارها می رفت و گاهی به مردم تذكراتی می داد. روزی از بازار خرمافروشان گذر می كرد، دختر بچه ای را ديد كه گريه می كند، ايستاد و علت گريه اش را پرسش كرد. او در جواب گفت: آقای من يك درهم داد خرما بخرم، از اين كاسب خريدم به منزل بردم اما نپسنديدند، حال آورده ام كه پس بدهم كاسب قبول نمی كند.
حضرت به كاسب فرمود: اين دختر بچه خدمتكار است و از خود اختيار ندارد، شما خرما را بگير و پولش را برگردان. كاسب از جا حركت كرد و در مقابل كسبه و رهگذرها با دستش به سينه علی عليه السلام زد كه او را از جلوی دكانش رد كند.
كسانی كه ناظر جريان بودند آمدند و به او گفتند، چه می كنی اين علی بن ابيطالب عليه السلام است! كاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فورا خرمای دختربچه را گرفت و پولش را داد. سپس به حضرت عرض كرد: ای اميرالمؤ منين عليه السلام از من راضی باش و مرا ببخش. حضرت فرمود: چيزی كه مرا از تو راضی می كند اين است كه: روش خود را اصلاح كنی و رعايت اخلاق و ادب را بنمايی.
📗 #بحارالانوار، ج 9، ص 519
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 برکت دعای مادر
محمد بن علی ترمذی، از عالمان ربانی و دانشمندان عارف مسلک بود. در عرفان و طریقت، به علم بسیار اهمیت می داد؛ چنان که او را حکیم الاولیاء می خواندند.
در جوانی با دو تن از دوستانش، عزم کردند که به طلب علم روند. چاره ای جز این ندیدند که از شهر خود، هجرت کنند و به جایی روند که بازار علم و درس، در آن جا گرم تر است.
محمد، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد. مادرش غمگین شد و گفت: ای جان مادر! من ضعیفم و بی کس و تو حامی من هستی؛ اگر بروی، من چگونه روزگار خود را بگذرانم. مرا به که می سپاری؟ آیا روا می داری که مادرت تنها و عاجز بماند و تو دانشمند شوی؟ از این سخن مادر، دردی به دل او فرود آمد. ترک سفر کرد و آن دو رفیق، به طلب علم از شهر بیرون رفتند.
مدتی گذشت و محمد همچنان حسرت می خورد و آه می کشید. روزی در گورستان شهر نشسته بود و زار می گریست و می گفت: من این جا بی کار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتی باز آیند، آنان عالم اند و من هنوز جاهل. ناگاه پیری نورانی بیامد و گفت: ای پسر! چرا گریانی؟ محمد، حال خود را باز گفت.
پیر گفت: خواهی که تو را هر روز درسی گویم تا به زودی از ایشان در گذری و عالم تر از دوستانت شوی؟ گفت: آری، می خواهم. پس هر روز، درسی می گفت تا سه سال گذشت. بعد از آن معلوم شد که آن پیر نورانی، خضر (ع) بوده و این نعمت و توفیق، به برکت رضا و دعای مادر یافته است.
📗 #تذكرة_الاولياء
✍ عطار نیشابوری
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 علم بهتر است یا ثروت؟
جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند...مرد اول: یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد دوم: اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ علم بهتر است یا ثروت ؟ حضرت علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتراست یا ثروت؟ امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !
نفر چهارم: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.
نوبت پنجمین نفر بود. یا علی علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
نفرششم: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازه واردها دوخته میشد..
در همین هنگام هفتمین نفر: یا ابالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ امام فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
همه از پاسخهای امام شگفت زده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.
نفز دهم یا ابالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند ، صدای امام را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.
📗 #کشکول_بحرانی، ج1، ص27
✍ شیخ یوسف بحرانی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 اعتدال در نيکی
چوپانی پدر خردمندی داشت. روزی به پدر گفت: ای پدر دانا و خردمند! به من آن گونه که از پيروان آزموده انتظار می رود يک پند بياموز! پدر خردمند چوپان گفت: به مردم نيکی کن، ولی به اندازه، نه به حدی که طرف را لوس کند و مغرور و خيره سر نمايد.
🍂شبانی با پدر گفت ای خردمند
🍂مرا تعليم ده پيرانه يک چند
🍂بگفتا نيک مردی کن نه چندان
🍂که گردد خيره، گرگ تيزدندان
📗 #گلستان، باب هشتم
✍ سعدی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 مهربان باش!
بندهی خدایی از شاگردان علامه میگفت:
به علامه طباطبایی عرض کردم: آقا! من عجول و بیصبرم. در يک جمله برايم عصارهی همهی معارف را بيان کنيد! علامه خندهی مهربانی کرد. نگاهی از سرِ لطف و رأفت به من کردند و سپس فرمودند:
«با همه مهربان باش! با دوستان مروت و با دشمنان مدارا کن. خلاصهی همهی دين و قرآن، "بسم الله الرحمن الرحيم" است بنابراین هرحرکتی که از تو سر میزند، باید یادآور اسمِ الله، "رحمن و رحیم" باشد. یعنی هم با تمامِ خلق خدا، رحمن باش؛ و هم با اهل ایمان و محبت، رحیم باش.»
📗 #آشنای_آسمان، ص160
✍ محمدتقی انصاریان خوانساری
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 نه مال جاوید ماند و نه فرزند
لقمان حکیم به فرزندش می گفت: فرزندم! پیش از تو مردم برای فرزندانشان اموالی گِرد آوردند. ولی نه، اموال ماند و نه فرزندان آنها و تو بنده مزدوری هستی. دستور داده اند کار بکنی و مزد بگیری! بنابراین کارت را به خوبی انجام بده و اجرت بگیر!
در این دنیا مانند گوسفند مباش که میان سبزه زار مشغول چریدن است تا فربه شود و زمان مرگش هنگام فربهی اوست. بلکه دنیا را مانند پل روی نهری حساب کن که از آن گذشته و آن را ترک می کنی که دیگر به سوی آن برنمی گردی...
بدان چون فردای قیامت در برابر خداوند توانا بایستی از چهار چیز سوأل می شود:
1⃣ جوانیت را در چه راهی از بین بردی؟
2⃣ عمرت را در چه راهی نابود نمودی؟
3⃣ مالت را از چه راهی به دست آوردی؟
4⃣ در چه راهی خرج کردی؟
فرزندم! آماده آن مرحله باش و خود را برای پاسخگویی حاضر کن!
📗 #بحارالانوار، ج 13، ص 413
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 اطاعت از دستور پدر
آیت الله قوچانی نقل می کنند: همان موقع که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس هستند عده ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی می کنند و می گویند ممکن است فرزندت از درس و بحث، خارج شود. پدر بزرگوار ایشان نامه ای برای آقای بهجت می نویسد که من راضی نیستم جز واجبات، عمل دیگری انجام دهی، حتی راضی نیستم نماز شب بخوانی.
آقای بهجت می فرماید: وقتی نامه ی پدرم به دستم رسید، خدمت آقای قاضی (ره) رسیدم و نامه را به ایشان نشان دادم. ایشان فرمودند: شما مقلد چه کسی هستید؟ گفتم : من مقلد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) هستم. ایشان فرمودند: باید بروی از مرجع تقلیدتان بپرسید. آقای بهجت می فرماید: من نزد آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره) رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنی.
از آن موقع به بعد آقای بهجت سکوت می کنند و چیزی نمی گویند. در سکوت مطلق فرو می روند و حتی برای خرید، از خادم مدرسه تقاضا می کنند تا این کار را برای ایشان انجام دهد؛ چرا که سخن گفتن از واجبات نیست و کار و فعل مباحی می باشد.
ایشان گاهی اوقات اجناس مورد نیاز خود را روی کاغذ می نوشتند و به مغازه دار می دادند. ایشان خیلی کم در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و تمام این کارها به خاطر این بود که می خواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند؛ اما خداوند راه را کوتاه می کند چون برای خدا حرف پدر را اطاعت می کند.
دیگر بزرگان نیز نقل می کنند که آقای بهجت، بهجت نشد مگر این که عبا را سر می کشیدند و به درس می رفتند و بر می گشتند تا مبادا با کسی برخورد کنند و حرف بزنند؛ چون دستور پدرش این بود.
📗 #صاحب_دلان
✍ محمد محمدى اشتهاردى
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 شکایت از روزگار
مفضل بن قيس، سخت در فشار زندگى واقع شده بود. فقر و تنگدستى قرض و مخارج زندگى او را آزار مى داد. يك روز در محضر امام صادق، لب به شكايت گشود و بيچارگيهاى خود را مو به مو تشريح كرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمى دانم چه جور ادا كنم، فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدى ندارم، بيچاره شدم، متحيرم، گيچ شده ام، به هر در بازى مى روم به رويم بسته مى شود...» در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعايى بفرمايد و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشايد.
امام صادق به كنيزكى كه آنجا بود فرمود: «برو آن كيسه اشرفى كه منصور براى ما فرستاده بياور.» كنيزك رفت و فورا كيسه اشرفى را حاضر كرد. آنگاه به مفضل بن قيس فرمود: «در اين كيسه چهارصد دينار است و كمكى است براى زندگى تو.» مفضل بن قیس گفت: «مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم اين نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.»
امام فرمود: «بسيار خوب! دعا هم مى كنم. اما اين نكته را به تو بگويم، هرگز سختيها و بيچارگيهاى خود را براى مردم تشريح نكن، اولين اثرش اين است كه وانمود مى شود تو در ميدان زندگى زمين خورده اى و از روزگار شكست يافته اى. در نظرها كوچك مى شوى، شخصيت و احترام از ميان مى رود.»
📗 #داستان_راستان جلد 2
✍ علامه شهید مرتضی مطهری
@Dastanhaykotah