eitaa logo
مثبت اندیشان🇮🇷
248 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
846 ویدیو
14 فایل
﷽ 🌱سلام دوست عزیز🌱 هرچیز که دنبالش هستی اینجا پیدامیشه..🤩 •علمی •مذهبی •حقوقی •اخبارشهر • اطلاعیه های گروه سرود راهیان کربلا 🔸 ارتباط با مدیر👇🏻 @rostami_legaladviserr همراه ما باشید.. 💓
مشاهده در ایتا
دانلود
دلیل این همه حساسیت را می توانستم درک کنم به قول قدیمی ها بچه دیشب که نیستم می توانستم بفهمم که دارد اتفاقاتی می افتد که نمی شود چنان پرس و جو کرد چون هنوز هیچی معلوم نبود و مدرک مستدلی در دست نبود و بولتن های خبری اداره هم خیلی کلی می نوشتند و نمی شد از آن چیز دندان گیری بیرون آورد تا اینکه روز هشت فروردین هشتاد و هشت اولین روز کاری من در سال جدید بود در راه آیت الکرسی خواندم و کمی هم صدقه دادم و به اداره رفتم بعد از دیده بوسی ها و سلام و علیک های معمولی به اتاقم رفتم و سیستمم را روشن کردم نامه ای روی کارتابل ظاهر شد که از من خواسته شده بود صبح شنبه راس ساعت هشت در جلسه ستادی اداره حتما شرکت کنم بدون هیچ توضیحی به ساعتم نگاه کردم ساعت هفت و پنجاه و هشت دقیقه بود یعنی فقط دو دقیقه وقت داشتم تا سه طبقه بالا بروم و بنشینم روبروی کسی که همیشه آن تایم هست و نمی شود با او شوخی کرد فقط یادم است که بلند شدم کتم را برداشتم و حتی منتظر آسانسور هم نشدم و مثل جت خودم را به طبقه سوم رساندم تا هماهنگ کردم و رفتند رفتم داخل دیدم شش نفر دیگه هم هستن و فقط من سه چهار دقیقه در روبوسی با همکارها وقت تلف کردن خلاصه تا نشستم دیدم همه آن دارند می خندند خب شما جای من وقتی نشستی در جلسه ای که تو وارد شدی و نشستی همه نگاهت کنند و بخندند چه حالی به شما دست می دهد با اینکه نه می دانید موضوع چه هست و نه می دانید چطوری باید جمعش کنید ؟ 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
معمولاً بعد از هر مأموریتی حداقل سه روز به من مرخصی میدهند. جای گفتن ندارد اما تا حالا خیلی کم استفاده کرده ام؛ ولی مأموریت افغانستان خیلی متفاوت و حسّاس بود به خاطر عدم شناخت دقیق اطلاعاتی ام نسبت به آن جا که حتی خانمم هم نمیدانست کجا رفته ام و میزان دسترسی بسیار محدودی داشتم و همه کارها به عهده خودم بود و محتوای خود مأموریت که از نوادر پرونده های برون مرزی محسوب میشد خیلی خسته شده بودم وقتی از خستگی حرف میزنم منظورم این است که هم فکرم درد میکرد هم جسمم دوباره مجروح شده بود و هم از نظر روحی نیاز به یک رفرش حسابی . داشتم به خاطر همین با خانم بچهها قرار گذاشتیم یک شب به شاهچراغ برویم یک شب به نماز آیت الله سید علی اصغر دستغیب برویم و شب دیگر خدمت آیت الله ایمانی باشیم که البته به خاطر وخامت حال ایشان اجازه ملاقات نمی دادند و این که شنبه به حسینیه سیدالشهدا برویم و یک دل سیر، استفاده کنیم حتی قرار مشهد هم با دو سه تا از رفقا گذاشتیم که به خاطر مدرسه بچه ها مالونده شد و رفت بگذریم جلسه سید انجوی نژاد بودیم بسیار صفا کردیم جلسه تمام شد و تقریباً ساعت نه و نیم بود که برای خانمم پیامک زدم .برویم خانمم هم بعد از مدت ها توانسته... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
قیطریه، عمارت آلبالو جلیل با آن تیپ خفنش و ریش هایی که تا آن زمان این قدر کوتاه نکرده بود زنگ آیفون را زد. آیفون عمارت بزرگ و فوق لاکچری در شمالی ترین نقطه قیطریه تهران جایی که به راسته «ویلایی ها» معروف است و هر ویلا حداقل هفتصد هشتصد متر! در را زدند و جلیل و محمد وارد عمارت شدند ابتدای ملک مملو از درختان بلند بود که پایین آن گلهای رنگارنگ زیادی به چشم میخورد باریکه ای را سنگ چین کرده بودند و آن باریکه پس از سی چهل قدم و سه چهار تا پله به داخل عمارت راه داشت. عرض آن باریکه حدوداً دو متر بود اما با دو تا سگ سیاه و بزرگ که دو طرف آن بسته بودند عملاً راهی برای رد شدن وجود نداشت چند قدم که رفتند چشم جلیل به سگها خورد و سگها هم تا آنها را دیدند سـر برگرداندند و میان آن قیافه های گوشتالودِ آویزان نگاهشان کردند جلیل آرام گفت: یا ابالفضل حاجی من فوبیای سگ دارم! محمد همان طور که آهسته به راه رفتنش ادامه میداد بدون اینکه سرش را به ببرد آرام جواب داد اینها اگه گشنه بودن از جا بلند میشدن و پارس می‌کردن... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST