eitaa logo
مثبت اندیشان🇮🇷
248 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
846 ویدیو
14 فایل
﷽ 🌱سلام دوست عزیز🌱 هرچیز که دنبالش هستی اینجا پیدامیشه..🤩 •علمی •مذهبی •حقوقی •اخبارشهر • اطلاعیه های گروه سرود راهیان کربلا 🔸 ارتباط با مدیر👇🏻 @rostami_legaladviserr همراه ما باشید.. 💓
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه داد و گفت قرار شده نیروهای استان ها به خاطر اهمیت موضوع با استان های دیگر تبادل شوند و احکام ماموریت دریافت کنند بعد یک اسم بچه ها را خواند و اسم شهر مدنظر برای ماموریت ش را به آن گفت تبریز گرگان قائمشهر خمینی شهر بندر زابل تا رسید به من گفت و محمد تهران بعدش یکی یکی ماموریت ما را تشریح کرد تا رسید به من گفت محمد تو باید بری تهران حکم چهار ماهه برات تعیین شده اگه تونستی زودتر تمومش کنی که هیچ مگه تا چهار ماه تموم نشد تمدید میشه مجرد و با میزان دسترسی پنجاه درصد با اداره کل من فقط پرسیدم از کی شروع میشه تاریخ و ساعت معرف کی هست نگاه به ساعت دیواری دفترش کرد و گفت ساعت یازده پرواز چارتر از شیراز به تهران بلیطش رو از دفترم بگیر به نام خودت صادر شده تو پاشو برو پاشو که دیرت میشه بالاخره تا بری وسایلت رو جمع کنی و بری فرودگاه دیرت میشه! 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
...بگویم نه که... گفتم: «وای عجب بوی پیتزایی میآد چه پیتزایی بزنیم امشب !» ماشین را روشن و حرکت کردم به خاطر این که فضا کمی تلطیف شود، شبکه معارف رادیو را زدم كلّاً وقتی خدا نخواهد با من حال کند هیچ غلطی نمیتوانم بکنم. همان لحظه یک حاج آقای خوش ذوق و خوش صدایی داشت حدیث از پیغمبر میخواند: «هرکس واسه همسرش کم بذاره و بهش بی توجهی کنه و خلاصه اذیتش بکنه و این چیزا مورد عنایت فرشته ها و ملائک قرار میگیره و دهنشو آسفالت میکنن!» دیدم به سنگ زده ام. دستم را آرام به طرف رادیو بردم که مثلاً شبکه را عوض کنم اما با عکس العمل خانمم مواجه شدم عکس العملی که بارها از اعتراضات خاموش ملت اوجکه شمالی و یک دقیقه سکوت ملت حاضر در تشییع جنازه پاشایی سهمگین تر و خطرناک تر و بدتر بود خانمم یک نفس خیییلی عمیق کشید و به حالت یک آه کشیییده و معنادار بازدم فرستاد. دیگر فکر نمیکنم لازم باشد ترجمه اش کنم فقط میتوانم بگویم که مراسم بنده تا سه روز صبح و ،عصر برای خواهران بزرگوار و برادران ایمانی برگزار می.شود. د. ضمناً وسيله ایاب و ذهاب برای عزیزانی که از راههای دور و نزدیک تشریف آورده اند مهیاست. روحم شاد و راهم پر رهرو باد! 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
_سلام خوش اومدین. جلیل گفت سلام دیر نکردیم؟ _نه اختیار دارین بفرمایید چند لحظه بعد جلیل و محمد روی مبل روبه روی آتوسا نشسته بودند منشی در را بست و رفت. آتوسا حدوداً پنجاه و پنج ساله با صورت و ظاهری بسیار شلوغ و پرآرایش جلوی آنها نشسته بود و هرازگاهی قهوه اش را از روی میز عسلی کنارش بر می داشت و چند جرعه میخورد آتوسا گفت: «اما اینجا نوشته طالع بینی درخواستت این بوده که طالع دوستت رو مشخص کنم. جلیل گفت: درسته اما ما الان مشکلاتمون بیشتر از این حرف هاست والا راستش رو بخواین مهندس خیلی وقته که پدرش رو از دست داده اما همه ش خواب های بد میبینه حس میکنه روح پدرش در عذابه. تا جلیل این حرف را زد محمد لرزی به اندامش افتاد و با نوک انگشتان شست و اشاره دست راستش به چشمش کشید و لحظاتی متأثر شد آتوسا با دیدن حال محمد رو به جلیل کرد و گفت: امروز رو مودِ احضار روح نیستم باید یه روز دیگه بیایین و همان طور که حرف میزد نگاهی به محمد کرد اما در واقع داشت به جلیل میگفت: روزی بیایین که حال دوستتون این قدر حساس و بد نباشه گفتی چند وقته که باباش مرده؟ جلیل گفت: هفت هشت سالی میشه چطور؟ آتوسا لبهایش را غنچه کرد و به نقطه ای خیره شد و اندکی بعد گفت: هیچی مشکلی نیست چون اگه تازه مرده بود نمیشد یا خیلی سخت میشد دیگه؟ جلیل میخواست حرف بزند که محمد لب باز کرد و گفت: پنجاه میلیون آتوسا ابروهایش را با شنیدن این حرف بالا برد و به محمد خیره شد محمد خیلی جدی و مصمم به آتوسا زل زد و گفت: اینجا نیومدم که بگی اردیبهشتی یا خردادی ام و طالعم چطوریه من یه گمشده دارم یا میتونی بیاریش یا نه اگه نمیتونی وقتم رو نگیر!" 📚https://eitaa.com/POSITIVIST