eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.7هزار دنبال‌کننده
53.8هزار عکس
15.3هزار ویدیو
201 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️بازتاب خبری برگزاری مرحله استانی مسابقات قرآن کریم کارکنان وخانواده فرماندهی انتظامی استان کردستان در خبرگزاری های ایکنا، صداوسیما وخبرفارسی
در کربلا چه گذشت!؟
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا واقعه عاشورا یک نزاع خانوادگی و قومی قبیله‌ای بوده و نیاز ندارد اینگونه سوگوارش باشیم؟ ماجرای بوزینه محبوب یزید که قبرش را زراندود کرد و ۷۰ هزار نفر در تشییع جنازه‌اش شرکت کردند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»...
💢 ۱۱۲ میلیارد دلار تجارت خارجی در دولت سیزدهم رقم خورده‌ است 🔹 سخنگوی دولت: ۱۱۲ میلیارد دلار تجارت خارجی در دولت سیزدهم رقم خورده‌ است که این میزان در ۴۰ سال اخیر بی سابقه بوده‌ است. 🔹 کشور در زمان استقرار سیزدهم معطل غرب نماند و مبادلات تجاری خود را با برخی کشورهای منطقه تا پنج برابر افزایش داد. 🔹 زبان گویای دولت در دیپلماسی بسیار منطقی و شفاف بود و دستاوردهای تجاری در شرایطی به دست آمد که مبادله یک دلار هم سخت بود. ✍️
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اتفاق نظر کارشناسان بی‌بی‌سی به شکست مفتضحانه براندازان/ اعتراف صریح اپوزیسیون در برنامه زنده: 🔺️آقای خامنه‌ای و تیم ایشان متأسفانه موفق شدند (توطئه) تمام انقلاب‌های مخملی در ایران را خنثی کنند. 🔶️ برنامه‌ای که قرار بود توسط کارفرمای انگلیسی، راهکار براندازی در ایران را بررسی و به اپوزیسیون افسرده دیکته کند، مثل همیشه به بن‌بست خورد و با این سوال مأيوسانه مجری بی‌بی‌سی مواجه گردید: 🔺️حالا که همه راه‌ها بسته است، پس باید چه کرد؟!
🔴 قاتل دو شهید یگان مبارزه با موادمخدر فراجا به هلاکت رسید 🔹 مصطفی احمدپور از عوامل اغتشاشات ایذه و برادر محسن احمدپور تروریست مسلح زندانی و رفیق حسین سعیدی تروریست کشته شده در عملیات دستگیری قاتلان کیان پیرفلک بود.
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🎥عزاداری یاسوجی‌ها در مقابل منزل شهید امینی مهر پدر شهید امینی مهر: 🔹جوانان زیادی در راه دفاع از وطن شهید شده‌اند. ما خاک پای شهید حاج قاسم سلیمانی هم نمی‌شویم. 🔹️سردار مصطفایی فرمانده انتظامی استان کهگیلویه و بویراحمد: اجازه نخواهیم داد خون شهدا پایمال شود. 🔹شهیدان امینی مهر و درخشان‌فر از نیروهای فرماندهی مبارزه با مواد مخدر کهگیلویه و بویراحمد، امروز در درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥طی عملیات مقتدرانه نیروهای امنیتی استان کهگیلویه و بویر احمد ساعاتی بعد از به شهادت رساندن دو شهید یگان مبارزه با مواد مخدر توسط قاچاقچی مواد مخدر، قاتل این شهدا در ارتفاعات کوهستانی یاسوج به هلاکت رسید و ۲نفر دیگر نیز دستگیر شدند. 🔹در این عملیات علاوه بر کشف مقادیری مواد مخدر، یک قبضه سلاح کلاشینکف و یک قبضه اسلحه کمری کشف و ضبط شد.