این مرد دست فلسطینیها را پُر کرد
🔹رهبر انقلاب: حاج قاسم سلیمانی کاری کرد که یک منطقۀ کوچکی، یک وجب جا مثل نوار غزه در مقابل رژیم صهیونیستی با آن همه ادعا میایستد. کاری کرد که بتوانند بِایستند، بتوانند مقاومت کنند.
@Farsna
💢 پرچم اسرائیل بر روی ساختمانهای باکو افراشته شد.
🔹 تنها کشور به اصطلاح مسلمان که از صهیون ها حمایت کرده همین رژیم نامشروع باکو هست که خاک اسلام را اشغال کرده.
✍️ الهام خانم
✴️ سلفی شهدایی
با داشتن این عکس سلفی، فرزندان شهید اسدالهی میتوانند همیشه به این لحظات زیبا و ارتباط نزدیکی که با همرزمان پدرشان داشتهاند، بازگردند و احساس شادی و افتخار برای داشتن یک پدر شجاع را تجدید کنند.
. این عکس سلفی، یک جایگاه ویژه در قلب فرزندان شهید دارد و هربار که به آن نگاه میکنند، احساس محبت و افتخار میکنند که فرزندان یک شهید هستند و به نام پدرشان افتخار میکنند.
💥سلفی همرزمان شهید محمد رضا اسدالهی با فرزندشهید 💥
#شهدای_امنیت
#تولیدی_عس_یگانویژه_خراسانجنوبی
🔸شعر ناب به مناسبت فرا رسیدن هفته فراجا
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سرباز ناب رهبر ، ای حافظان قرآن
ای دشمنِ ستمگر ، ای تشنگانِ ایمان
همیشه هستی بیدار ، خسته نباشی سرکار
روزت مبارک ، روزت مبارک
فرماندهان عزیزان ، ای اسوه ی دلیران
ای محرم شهیدان ، ای زر نمای ایران
همیشه هستی بیدار ، خسته نباشی سرکار
روزت مبارک ، روزت مبارک
پر خوابی و خستگی ، هر گز نمی پذیری
پاسدار شهر و راه ها ، در دشت و در کویری
همیشه هستی بیدار ، خسته نباشی سرکار
روزت مبارک ، روزت مبارک
خدا پشت و پناهت ، دعای مادران است
با گشت و قدرت تو ، وطن امن و امان است
همیشه هستی بیدار، خسته نباشی سرکار
روزت مبارک ، روزت مبارک
✍جاسم ثعلبی (حسّانی)
#ایران_قوی
#هفته_فراجا
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی
#تولید_ع_س_فارس_شهرستان_جهرم
#داستان_شب
شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟
استاد در جواب گفت: به گندومزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندومزار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟
شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم،
خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندمزار رفتم.
استاد گفت : عشق یعنی همین!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد که: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.
استاد باز گفت: ازدواج یعنی همین!!
#داستان_شب
#شب_سی_وچهارم
#عشق #ازدواج
#تولیدی_عس_زنجان