eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.6هزار دنبال‌کننده
49.6هزار عکس
14.6هزار ویدیو
199 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 (علیه السلام) : ☘ سجده شكر بر هر مسلمانى واجب است، با آن نمازت را كامل و پروردگارت را خشنود مى سازى و فرشتگان را به شگفتى مى آورى. 🌺 به درستی که بنده زمانی که نماز می خواند و سپس سر بر سجده شکر می نهد، پروردگار حجاب های موجود میان بنده و فرشته ها و ملائک را می گشاید و می گوید : 🌸 ای ملائکه من! به بنده ام بنگرید. واجبم را به جای آورد و عهدم را برای من تمام نمود، سپس برای من نسبت به آنچه که برایش نعمت نموده ام، سجده شکر به جا آورد. 📖 تهذیب الاحکام ج۲
۶ اسفند ۱۴۰۱
🔴وقتی که قضا بشود،چه میشود؟! ✍ (عليه السلام) روايت كرد كه (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: هر كس نماز واجب خود را نخواند تا وقت آن بگذرد آنگاه آن را كند...آن نماز تيره و تار بالا رود و گويد: تو را ضايع كند همچنان كه مرا ضايع ساختى! (لذا گاهی گرفتاری ها و مشکلاتی برایمان پیش می آید که نمی فهمیم منشا آن از کجاست! آن ها ناشی از نفرین نماز است.) بعد فرمود: اوّلين چيزى كه در ايستگاه در پيشگاه متعال درباره آن از انسان سؤال شود نماز است، و هرگاه نماز در آن روز، پاك (و شايسته) بود باقى اعمال نيز پاك و شايسته باشد، و چنانچه نماز شايسته نبود باقى اعمال نيز پاك و شايسته نخواهد بود. نماز اگر قبول نشود بر فرق صاحبش كوبيده مى شود. ابوبصير گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: براى نماز اى گمارده شده كه كارى جز آن ندارد، هنگامى كه بنده اى از نماز فارغ شود آن فرشته آن را برگيرد و به آسمان برد و هرگاه از قبول شدنيها باشد پذيرفته گردد، و گر نه فرشته را گويند: آن را به صاحبش بازگردان! پس فرشته با آن نماز فرود آيد، و آن را بر روى صاحبش بكوبد، و گويد: اف بر تو باد كه همواره از تو عملى صادر مى شود كه مرا به زحمت مى اندازد. نکته: این امر نباید مانع از قضا کردن نمازهایمان بشود زیرا که کیفر نخواندن نماز به مراتب بسیار بیشتر از قضا کردن نماز است... 📒منبع کتاب:آرزوى يا هفت خصلت ممتاز نوشته:ميرزا باقر حسينى زفره اى اصفهانى https://eitaa.com/atashbekhtyar
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
رهبر معظم انقلاب : اولین درس امام صادق (ع) برای ما منتسبین به آن بزرگوار باید استمرار جهاد و خسته ناپذیر باشد.
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
💠 عليه السلام 🔹مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ🥀 🔸شمار كسانى كه بر اثر مى ميرند، بيشتر از كسانى است كه به مى ميرند . 📚(بحارالأنوار ج70 ص354) https://eitaa.com/PR_Police
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
🏴 ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند مثل حیدر درمیان کوچه هایش می کشند نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند بی مروّت ها سوار مرکب ودنبال خود پیرمردی را پیاده، بی عصایش می کشند با طناب و دست بسته، سیلی و آتش به درب لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور درمیان کوچه زیر دست و پایش می کشند روضه هارا در خیالش هی مجسم می کنند از مدینه نا گهان تا کربلایش می کشند در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها ناگهان سجاده را از زیر پایش می کشند شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
✍️ 💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. 💠 عده‌ای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای از سمت مردان به گوشم می‌رسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانی‌ام را پاره کرد. پرچم عزای (علیه‌السلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بی‌شرمانه صدایش را بلند کرد:«جمع کنید این بساط و شرک رو!» صدای مداح کمی آهسته‌تر شد، زن‌ها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید:«شماها به جای قرآن مفاتیح می‌خونید! این کتابا همه شرکه!» 💠 می‌فهمیدم اسم رمز عملیات را می‌گوید که با آتش نگاهش دستور می‌داد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قدکشیده بودم که تمام تنم می‌لرزید و زن‌ها همه مبهوتم شده بودند. با قدم‌هایی که درزمین فرو می‌رفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید این معرکه می‌شدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید:«این نسخه‌های کفر و شرک رو بسوزونید!» 💠 دیگر صدای روضه ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمت‌مان آمدند و بسمه فهمیده بود نمی‌تواند این جسد متحرک را طعمه تحریک کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوری‌که ناله‌ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم. روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم می‌پیچیدم و صدای بسمه را می‌شنیدم که با ضجه ظاهرسازی می‌کرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست...
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
🔅 علیه السلام: ✍️ مَن لَم يَملِكْ غَضَبَهُ لَم يَملِكْ عَقلَهُ. 💠 هر كه مالک خشم خويش نباشد، مالک خِرد خويش نخواهد بود. 📚 الكافي: ۲/۳۰۵/۱۳.
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
🌺 پیامبر اکرم (ص) تا آخر ایستادند و به تکلیف عمل کردند. ♦️امام خمینی(ره):به اندازه ای که برای پیغمبر اکرم گرفتاری پیش آمد برای هیچ کس پیش نیامد، ولی ایشان تا آخر ایستادند و به تکلیف شان عمل کردند، همین طور برای ائمه علیهم السلام، ولی آنها هم ایستادند... ما هم که انشاءالله متعهد به اسلام می باشیم و رشد اسلام را می خواهیم، تصمیم داریم جهان را برگردانیم و امیدواریم که ملت ها انجام دهند. 📚صحیفه نور،جلد 18،صفحه 197 🌹‌‌‌‏اینجا کشور است ♦️امام خمینی(ره):اینجا کشور است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه ؛ اینجا کشور رسول خداست، اینجا کشور حضرت صادق (ع) است، اینجا ما شرافت دارند بر ، اینجا ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخ‌نشین‌های عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را می‌کنند و گمان می‌کنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد. 📚 منبع: صحیفه امام خمینی (ره)، جلد 20، صفحه 160
۱۱ مهر ۱۴۰۲
(علیه السلام): 🌷 فرستادن " " 🌷 بر محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) 🌷 پُرفضيلت‌ترين عمل در روز جمعه است. https://eitaa.com/PR_Police
۱۷ آذر ۱۴۰۲
عليه السلام: مَلْعونٌ مَلْعونٌ رَجُلٌ يَبدؤهُ أخوهُ بالصُّلْحِ فلَمْ يُصالِحْهُ است، ملعون، كسى كه برادرش دستِ و به سوى او دراز كند و او آشتى نكند. 📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه78 https://eitaa.com/PR_Police
۲ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(علیه السلام): مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ. آنکه خیرش را بخواهد عشق (علیه السلام) را به قلب او می اندازد و حبّ زیارتش را به او الهام می کند.
۲۵ بهمن
پندهای امام صادق.pdf
2.08M
📚 پندهای امام صادق به رهجویان صادق ✏️ نویسنده: آیت الله محمدتقی مصباح یزدی 🇮🇷 ناشر: نشر دیجیتال قائمیه 📄 تعداد صفحات: ۱۳۷ 📣 زبان: فارسی #️⃣  https://eitaa.com/PR_Police
۱۵ اردیبهشت
تصویری از رهبر انقلاب در کنار مادر مکرمه شان مرحومه خدیجه میردامادی مادر رهبر معظم انقلاب بانو «خدیجه میردامادی» نسل نهم میرداماد و نسل سی‌ودوم سلام الله علیه است که در سن ۲۰ سالگی با آقاسیدجوادخامنه ای ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد که یکی از آنها رهبر معظم انقلاب ایران است. آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای، پس از فوت همسر اولش که سه دختر به نام‌های علویه، بتول و فاطمه‌سلطان از او به یادگار داشت، در سال ۱۳۱۳ شمسی با خدیجه میردامادی ازدواج کرد. بانو خدیجه در ۲۰ سالگی به همسری آیت‌الله سیدجوادخامنه‌ای درآمد و صاحب چهار پسر و یک دختر به نام‌های سیدمحمد،‌ سیدعلی، سیدهادی، سیدمحمدحسن و بدرالسادات معروف به بی‌بی رباب شد. مادر مکرمه رهبر معظم انقلاب در روز ۲۲ آذرماه سال ۱۳۶۸ در سن ۷۵ سالگی، بر اثر ایست قلبی دارفانی را وداع گفت و پیکرش در رواق پشت سر مرقد مطهر امام رضا سلام الله علیه در کنار همسرش واقع در توحیدخانه به خاک سپرده شد. 🇮🇷روابط عمومی پلیس🇮🇷 🆔@PR_Police
۱۶ اردیبهشت
🔻 آیه ای از در قرآن کریم و تفسیر (ع) درمورد این آیه .
۳۰ اردیبهشت
۲۰ تیر
🔻چادࢪانہ 🔻یک مرد پیش از داشتن زنی چشمی دارد. (علیه السلام)می فرماید: نسبت به زنان مردم داشته باشید تا زنانتان بمانند.
۱۴ شهریور