eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.1هزار دنبال‌کننده
43.6هزار عکس
13.1هزار ویدیو
187 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹السلام علیک یا اباعبدالله ✍معرفی دومین شهید غریب در اسارت استان قزوین 🌹شهید یدالله فتاحی فر 🌹نام پدر:قدرت الله 🌹تاریخ تولد:۱۳۳۶/۵/۵ 🌹محل تولد:روستای یحیی آباد ازتوابع شهرستان تاکستان 🌹تحصیلات:دیپلم اقتصاد 🌹یگان خدمتی:عضو رسمی سپاه ناحیه قزوین 🌹مسئولیت در جبهه:عضو تیم عملیات شناسایی 🌹محل اسارت:مابین بانه و سر دشت در کمین گروهک دموکرات 🌹تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۴/۲۴ 🌹محل شهادت:سردشت 🌹محل دفن:گلزار شهدای قزوین ✍گوشه ای از زندگینامه شهید: شهید یدالله فتاحی فر در تاریخ ۱۳۳۶/۵/۵ در روستای یحیی آباد متولد شد. پدرش قدرت الله نام داشت، وی تا پایان دوره دبیرستان درس خواند و بعد از جذب شدن و اعزام به جبهه عضو تیم شناسایی در منطقه میمک شد و بعد از گذشت چند ماه با تعدادی از نیروها به منطقه سردشت اعزام شد و سراانجام مابین بانه و سردشت در کمین گروهک دموکرات به اسارت درآمد و در تاریخ ۱۳۶۰/۴/۲۴ به شهادت رسید.
🔻از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خیزید و اسلام خود را دریابید.
🌹ترویج فرهنگ ایثار و شهادت 🥀قسم به نام سرخ شهادت، راهی که شما به خون گلو پیموده ‏اید، با جان دل تا سربلندی میهن می رویم، باشد به روز وصل سربلند باشیم.
🌹سلام بر آن‌هایی که از همه چیز گذشتند، 🌹تا ما به هر چه می‌خواهیم برسیم! 🌹سلام و درود خدا بر مدافعان حریم و امینت و اقتدار ایران اسلامی 🌹و سلام بر شهدای مظلوم فراجا شادی روح شهدای مدافع وطن، صلوات.
🔻رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، حجت الاسلام والمسلمین "سید علیرضا ادیانی" 🔻حفظ امنیت، عزت و اقتدار و تمامیت ارضی ایران اسلامی در پرتو غیرت دلاورمردان بی ادعایست که با شهادت خود و تقدیم خون پاکشان شرافت و شجاعت را جایگاه و معنا می بخشند.
هدایت شده از عطر نسیم
بسیج در جبهه بسیج در شهادت بسیج در سیل و کرونا بسیج در کمک مؤمنانه بسیج در فضای مجازی بسیج اینجا، آنجا، همه جا
💚قول شهید همت به مادر سردار شهید محمدرضاکارور چه بود؟ 🌷شهید محمدرضا کارور از نخبه‌های دفاع مقدس که در بیشتر عملیات‌ها همراه شهید همت بود. هنگامی که خبر شهادتش را  به شهید همت دادند، او گفت: با شهادت محمد رضا کارور کمر من شکست. 🌷مادر شهید کارور در خاطرات خود نقل می‌کند که شهید همت دربحبوحه عملیات خیبر با او تماس گرفته و این مادر را دلداری داده و به او قول داده که تا پیکر فرزندش را پیدا نکند از منطقه بازنخواهد گشت. این در حالی است که هنوز پیکر این شهید پیدا نشده و جزو مفقودالاثرهاست! با این وجود شهید همت به قول خود عمل کرد، زیرا به فاصله چند روز پس از شهادت کارور، او نیز به آرزوی خود یعنی شهادت رسید. 🌷شهید کارور در چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل گردید و شهید همت نیز در هفده اسفند همان سال و به فاصله سیزده روز از شهید کارور آسمانی شد. پیکر پاک شهید همت در شهرضا قرار دارد و پیکر شهید کارور همچنان مهمان جزیره مجنون است.🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔻اسفند عجب ماهی است! 🔻آغازش با حمید، اواسطش با حسین و پایانش با مهدی... شهادت حمید باکری: ۶ اسفند شهادت حسین خرازی: ۸ اسفند شهادت امیرحاج امینی: ۱۰ اسفند شهادت ابراهيم همت: ۱۷ اسفند شهادت حجت اله رحیمی: ۱۸ اسفند شهادت حسین برونسی: ۲۳ اسفند شهادت عباس کریمی: ۲۴ اسفند شهادت مهدی باکری: ۲۵ اسفند | | | | | | | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ماجرای فرشی که شهید برونسی اجازه نداد در منزلش پهن شود 🔻عبدالحسین برونسی، در سال ١٣٢٢ در توابع تربت حیدریه به‌دنیا آمد، او عبد صالح و عارف بالله بود و پس از چند بار تغییر شغل به علت شبهه‌ناک بودن کار و کم‌فروشی صاحبان مغازه، نهایتاً به شغل بنایی روی می‌آورد. با شروع جنگ او به سپاه پاسداران ملحق شده و فرماندهی تیپ جوادالائمه را برعهده می‌گیرد. 🔻شهید برونسی از فعالان سیاسی مخالف رژیم پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده، به‌طوری که دندان‌ های او را می‌شکنند و نهایتاً حکم اعدامش صادر می‌شود اما با وقوع انقلاب اجرایی نشده و نهایتاً در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله به شهادت می‌رسد. |
48.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻عنایت حضرت زهرا(س) در دفاع مقدس.... استاد عالی... روایتی از شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ جوادالائمه...یادش گرامی و راهش پر رهرو باد💗 | 🆔 @marze_26
🌷سردار شهید دفاع مقدس مهدی باکری🌷 نام:مهدی باکری نام پدر:حسین ولادت:1333/1/30(میاندوآب) شهادت: 1363/12/25(جزیره مجنون) وضعیت تاهل: متاهل،صاحب فرزند نام جهادی:نداشتند  اخرین مقام: فرمانده لشگر 31 عاشورا نحوه شهادت: ر اثر اصابت تیر مستقیم سربازان عراقی به شهادت رسید. در این هنگام در حالی که یاران او سعی در انتقال پیکرش بوسیله قایق به عقب را داشتند قایق هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی یکی از سربازان عراقی قرار گرفت و در اروند رود غرق شد. سن شهادت: 30 ساله علاقه:بسیج و بسیجیان قسمتی از وصیتنامه شهید: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. دلخواه صلوات
🔻دقت سرلشکر شهید مهدی باکری برای استفاده نکردن از اموال بیت‌المال؛ حتی چند لیتر بنزین! 🔻آخر شب بود و بعد از جلسات متعدد از پادگاه دزفول به سمت محل سکونت فرمانده لشکر عاشورا راهی شدیم. چند شب بود که آقا مهدی به منزل نرفته بودن و ماشین سپاه بنزین نداشت. سر راه به پمپ بنزین رفتم. بنزین رو که زدم داشتم پولشو حساب میکردم که متصدی جایگاه گفت آقا رسید. 🔻با تعجب گفتم از کجا رسید؟! گفت همون آقایی که جلوی ماشین نشسته حساب کرد. پول بنزینو بردم و مقابل آقا مهدی گذاشتم و گفتم آقا زحمت کشیدی بفرما پولو... گفت نمی‌خواد بزار جیبت! 🔻گفتم من قبض مینویسم و این پولو میگیرم. گفت نه نیازی نیست نمی‌خوام! گفتم آخه چه دلیلی داره نمی‌گیرید. برگشت گفت غلامحسن الان من این پولو دارم بدم، اگر روز قیامت به من گفتند مهدی تو به اندازه پادگان تا خونه هم حق نداشتی از ماشین بیت المال استفاده کنی. چی دارم بگم؟ اونجا که من پولی همراهم نیست که بدم، الان این پول همراهمه و میتونم بدم.
🔻در روز گرم تابستانی، شهید ‎ فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا از محور به قرارگاه بازگشت. یکی از بچه‌ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه‌های بسیجی هم کمپوت داده اید؟ 🔻 جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ 🔻گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرف‌ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه‌های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می‌جنگند و جان می‌دهند 🔻 به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته‌ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی ..! |
🔻ماجرای روزه داری شهید همت در پادگان دوران طاغوت 🔻 محمدابراهیم از اینکه شرایط روزه داری در پادگان مهیا نبود ناراحت بود. ◇ سرباز بود و مسئول آشپزخانه. ماه رمضـان آمده بود و او هم بی سـرو صـدا گفتـه بود: «هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری اش بامن.» ◇ ولی يك هفته نشده، خبر به گوش سرلشكر ناجی رسيد. او هم سرِضـرب، خـودش رو رسـانده بود. ◇ دستور داد همه‌ سربازها به خط شوند و بعد يكی يک ليـوان آب به خـوردشان داده بـود كـه: « سـربازهـا را چـه بـه روزه گـرفتن! » 🔻 حـالا ابراهيـم، بعد از بيست و چهـار سـاعت بازداشت؛ برگشته بود آشپزخانه. 🔻 او هم با چند نفر ديگه، كف آشپـزخونه رو تميز شستند و با روغـن، موزاييك‌ها را حسابی برق انداختند و بعد منتظر شدند و خداخدا كردند سرلشكر ناجی یه سر بیاد آشپـزخـونه. 🔻 اتفاقـاً نـاجی اومـد و جلـوی درگـاه ايستاد؛ نگـاه مشكوكی به اطـراف كرد و وارد شد. ولی اوليـن قدم را كه گذاشت داخـل؛ تا تـه آشپزخونه چنان روزمین سُرخورد كه مستقیم كارش به بيمارستان كشيد. 🔻 پـای سـرلشـكر شكـسته بـود و می بايـست چنـد صبـاحی تـوی بيمارستـان می مـاند. 🔻 بچـه‌هـا هـم بـا خيـال راحـت تا آخـر مـاه رمضـان روزه گـرفتند. 📚 يادگاران ۲ «شهيد همت» بقلم مريم برادران/ نشر روایت فتح
: 🔻ما با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد.هر کس با ماست بسم الله! هر کس با ما نیست خداحافظ! ثابت میکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهای اسلامی از دست امپریالیزم آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی آزاد شود
🔻امام صحبتی دارند که آن را نوشته‌ام و همیشه آن را توی جیب خودم دارم :هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد بیشتر باید فحش بشنود. و شما پاسدارها،چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و می‌شنوید. 🔻ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛چون ما اگر تحمّل نکنیم ،باید میدان را خالی کنیم ...
🌹حاج حسین خرازی برای شناسایی منطقه رفته بود، بعد شناسایی نقشه عملیات را پهن کرد و نقطه ای را نشان داد و گفت: اگر من شهید شدم اینجا از روی چند خوشه گندم رد شدم به صاحبش بگویید راضی باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅معنای‌ واقعی خیانت 👆 🔻جمله عجیب شهید کاظمی خطاب به مسئولین نظام، گروه‌ها و ما مردم 👌این روزها مواظب حرف‌زدن‌ها، قضاوت‌ها و رای‌مان باشیم 🔸️بعدش ما می‌مونیم و پاسخ‌دادن به همه حرف‌ها و اظهارنظرها و اعمالمون..‌.
هدایت شده از مرزبانی گیلان
🔻بخش هایی از وصیت نامه 🌹شهید غلامحسین عارف: 🔹خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. 🔸بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم. 🔹به هر کس بدی کردم مرا حلال کند. در کفنم جمله ای که روی کفن حضرت سلمان نوشته شده بگذارید. لباس را با آرم سپاه در قبر بگذارید و اگر با فتوای امام مغایر نباشد بدنم را نشویید.
74.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔻آیین تشییع و وداع با پیکر مطهر شهید مدافع نظم و امنیت کامران مسعودی تبار در شهرستان دهلران.
🌹تصویری از شهید امیر حسین شیخ هادی که در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۱ حین پایش نوار مرزی در هنگ جکیگور به شهادت رسید.
🌷وصیت‌نامه شهید علی شرفخانلو: 🔹 چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان شاالله بعد از آزادی کربلا، عکس مرا به عنوان زائر امام حسین علیه السلام به کربلا ببرید. 🌷 با آرزوی زیارت توشهید شدم 🌷 یا حسین ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ لطفاً در نشر این پیام به پاس تجلیل از مقام شهداء کوشا باشیم🙏
🔰نصب یادمان شهدا در کلانتری ۱۱ شهر بیجار
🌹شهید بهنام محمدی🌹 🔻 ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. در مقاومت خرمشهر به همراه سایر مدافعین حضور اثرگذاری داشت.بهنام می‌رفت شناسایی.  گاهی گیر عراقی‌ها می‌افتاد. چند بار گفته بود: «دنبال مامانم می‌گردم، گمش کردم.» عراقی‌ها فکر نمی‌کردند بچه 13 ساله برود شناسایی؛ رهایش می‌کردند.یک‌بار رفته بود شناسایی، عراقی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. وقتی بر می‌گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچ‌چیز نمی‌گفت فقط به بچه‌ها اشاره می‌کرد عراقی‌ها کجا هستند و بچه‌ها راه می‌افتادند. 🔹 یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه 7 عراقی را اسیر کرده بود. شهر دست عراقی‌ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا می‌شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می‌کردند. خودش را خاکی می‌کرد. موهایش را آشفته می‌کرد و گریه‌کنان می‌گشت خانه‌هایی را که پر از عراقی بود به‌خاطر می‌سپرد. عراقی‌ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه می‌رفت داخل خانه‌ها پیش عراقی‌ها می‌نشست مثل کرولال‌ها از غفلت عراقی‌ها استفاده می‌کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمی‌داشت. 🔸خمپاره‌ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچه‌ها متوجه شدند که بهنام گوشه‌ای افتاده است و از سر و سینه‌اش خون می‌جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، در 28 مهر 1359 پر کشید.