eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.6هزار دنبال‌کننده
49.6هزار عکس
14.6هزار ویدیو
199 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 «الا بذکر الله تطمئن القلوب».(سوره رعد/ آیه ۲۸) یاد خداست که دلها را در ماجراهای طوفانی دنیا و زندگی حفظ میکند. یاد خدا را مغتنم بشمارید... دعاهای ماه رجب یک دریائی از معرفت است. در دعا فقط این نیست که انسان دل را به خدا نزدیک میکند؛ این هست، فراگیری هم هست. در هم تعلیم است، هم هست. دعا هم ذهن را -این دعاهای مأثور از ائمه (علیهم‌السّلام)- روشن میکند، حقایقی را، معارفی را به ما میآموزد که در زندگی به آنها نیاز داریم، و هم دل را متوجه به خدا میکند. الهی را خیلی باید مغتنم بشمرید.  ✅ بیانات رهبری؛ ۱۳۸۸/۰۳/۲۹ آتش به اختیار https://eitaa.com/atashbekhtyar
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ⚫️👈بر بالای در خانه ات بگذار قال الإمام الصادق صلوات الله عليه: مَنْ علّقَ علماً اسوداً على بابِ دارِهِ أوْ سطحِ بيتِهِ في ايّامِ عزاءِ جدّي الحسين صلواتُ الله عليه دَعَتْ لهُ ولأهلهِ أمُّنا فاطمةُ صلواتُ اللهِ عليها صباحاً ومساءً. 🏴هرکسی که پرچم سیاهی در ایام عزای جدم علیه السلام بر روی در خانه اش یا بالای آن بگذارد، برای آن و عیال آن، مادرمان علیها السلام صبح و شب می کند. https://eitaa.com/PR_Police
✍️ 💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط می‌کردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی ناله‌هایم را نشنود. نمی‌دانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرم‌مان کافی بود که بی‌امان سرم عربده می‌کشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن می‌کوبید. 💠 دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دادم، لب‌هایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر ناله‌ام از گلو بالا نیاید و بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینه‌ام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و ناله‌ام در همان سینه شکست. با نگاه بی‌حالم دنبال مادر مصطفی می‌گشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش می‌کشد. پیرزن دیگر ناله‌ای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط را صدا می‌زد. 💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا می‌زدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بی‌رحمانه از جا بلندم کرد. بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده می‌شدم و خدا را به همه (علیهم-السلام) قسم می‌دادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند. 💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بی‌حس شده بود، دعا می‌کردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد. خیال می‌کردم می‌خواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمی‌دانستم برای زجرکش کردن زنان وحشی‌گری را به نهایت رسانده‌اند که از راه‌پله باریک خانه ما را مثل جنازه‌ای بالا می‌کشیدند. 💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را می‌کشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده می‌شد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمی‌زد. ردّ از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمی‌توانستم تصور کنم از دیدن جنازه‌ام چه زجری می‌کشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به همسرم از گوشه چشمم چکید. 💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا می‌رفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانه‌های اطراف شنیده می‌شد. چشمم روی آشوب کوچه‌های اطراف می‌چرخید و می‌دیدم حرم (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان گوشم را کر کرد. 💠 مادر مصطفی را تا لب بام برده بود، پیرزن تمام تنش می‌لرزید و او نعره می‌کشید تا بگوید مردان این خانه کجا هستند و می‌شنیدم او به جای جواب، را می‌خواند که قلبم از هم پاره شد. می‌دانستم نباید لب از لب باز کنم تا نفهمند و تنها با ضجه‌هایم التماس می‌کردم او را رها کنند. 💠 مقابل پایشان به زمین افتاده بودم، با هر دو دستم به تن سنگ زمین چنگ انداخته و طوری جیغ می‌زدم که گلویم خراش افتاد و طعم را در دهانم حس می‌کردم. از شدت گریه پلک‌هایم در هم فرو رفته بود و با همین چشمان کورم دیدم دو نفرشان شانه‌های مادر مصطفی را گرفتند و از لبه بام پرتش کردند که دیگر اختیار زبانم از دستم رفت و با همان نایی که به گلویم نمانده بوده، رو به گنبد ضجه زدم :«!» 💠 با دستانم خودم را روی زمین تا لب بام کشاندم، به دیوار چنگ انداختم تا کف کوچه را ببینم و پیش از آنکه پیکر غرق به خون مادر مصطفی را ببینم چند نفری طوری از پشت شانه‌ام را کشیدند که حس کردم کتفم از جا کنده شد. با همین یک کلمه، ایرانی و بودنم را با هم فهمیده بودند و نمی‌دانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند که دورم له له می‌زدند. 💠 بین پاها و پوتین‌هایشان در خودم مچاله شده و همچنان (علیهاالسلام) را با ناله صدا می‌زدم، دلم می‌خواست زودتر جانم را بگیرند و آن‌ها تازه طعمه ابوجعده را پیدا کرده بودند که دوباره عکسی را در موبایل به هم نشان می‌دادند و یکی خرناس کشید :«ابوجعده چقدر براش میده؟» و دیگری اعتراض کرد :«برا چی بدیمش دست ابوجعده؟ می‌دونی میشه باهاش چندتا مبادله کرد؟» و او برای تحویل من به ابوجعده کیسه دوخته بود که اعتراض رفیقش را به تمسخر گرفت :«بابام اسیره یا برادرم که فکر مبادله باشم؟ خودش می‌دونه با اون ۴۸ تا ایرانی چجوری آدماشو مبادله کنه!» 💠 به سمت صورتم خم شد، چانه‌ام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه می‌لرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«فکر نمی‌کردم جاسوس زن داشته باشه!»...
💢 | دعا برای رفع گرفتاری‌ها 🔷 اگر بی تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاری‌ها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما هم نزدیک خواهد بود. 👤 آیت‌الله بهجت رحمه الله.
🌔 | کوچک نشماردن گناه 🔻یکی از مشکلات ما این است که گناههای خودمان را نمیشناسیم. 🔹آن کسی که مثلاً به غیبت کردن عادت کرده، توجه ندارد که یک گناهی را به‌طور مرتب انجام میدهد؛ آن کسی که به دروغ‌گویی عادت کرده، با این گناه انس گرفته و توجه ندارد؛ آن کسی که عادت کرده به ایذای مردم و با زبان و با عمل و با رفتار و با کردار خودش افرادی را که دم چَک او هستند اذیت میکند، توجه ندارد به این گناه و به آن عادت کرده؛ 🔹آن کسی که به شهوات گوناگون جنسی، از طریق چشم و از طرق گوناگون دیگر عادت کرده، توجه ندارد که دچار چنین بلیه و گناهی است؛ آن کسی که عادت کرده به حیف و میل بیت‌المال یا اموال مردم، توجه ندارد که چه گناه بزرگی مرتکب میشود؛ نه این‌که نمیداند؛ یعنی غفلت در انسان یک انس به‌وجود میآورد و انسان انس میگیرد. 🔹اول متوجه نیست که گناه کرده و دارد گناه میکند؛ وقتی هم متوجه بشود، گناه خودش به نظرش کوچک می‌آید. وقتی انسان با گناهی انس گرفت، آن گناه به چشم انسان کوچک می‌آید و این خودش یک گناه است. 🔺 در ماه رمضان و همه خصوصیات این ماه مبارک این است که ما را متذکر میکند؛ از بیرون میآورد؛ آلودگیهای ما را به ما نشان میدهد و در بین دعا و نماز و توجه، فرصتی به ما دست میدهد که اشتباهاتی را که با آنها انس و خو گرفتیم، بازنگری کنیم و آنها را بشناسیم؛ چون گاهی انسان گناهی را عادت کرده که انجام بدهد و توجه ندارد که این گناه است. البته تنبلی، سستی و بقیه نواقصی را هم که داریم، میتوانیم بازنگری کنیم. 🇮🇷 بیانات رهبری؛ ۱۳۶۶/۳/۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 ✌️ برای مردم مظلوم فلسطین وغزه ونابودی دشمنان آنها درجلسه ختم قرآن کریم با حضور مردم شریف درحسینیه محله 🔻 🔻 GazaGenocide🔻 # DefendingTheOppressed#🔻 ✌️
💠 دعا برای مرزداران بخش(1) 🔸 خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و به عزّتت مرزهای مسلمانان را محکم و استوار ساز و به نیرویت نگهبانان مرزها را توانایی بخش و عطایای آنان را به توانگری‌ات کامل و سرشار کن.
🌹زندگینامه شهیدمدافع حرم سجاد زبر جدی🌹 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 از مادر می‌خواهم در مورد تربیت فرزندانش بگوید. اینکه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچه‌ها را بزرگ کرده است. می‌گوید: من با تمام سختی‌های پیش رو در زندگی که عمده‌ترین آنها از دست دادن و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنوایی‌ام بود، سه فرزندم را با حب# ائمه_اطهار بزرگ کردم. سجاد در اولینو اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری می‌کرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارش‌هایی برایت خانواده‌ داشت که پیروی از خط رهبری و اتحاد و همبستگی‌، خواندن ، نافله، زیارت جامعه کبیره، برای ظهور حضرت حجت، اول وقت، به معروف و نهی از منکر، حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود. هر موقع که می‌توانست زنگ می‌زد و از احوال خانواده باخبر می‌شد. اعزام سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع نائل آمد.
« »: 🌷 ! برای این که بیشتر به اسلام خدمت کنی دوست دارم که برادران کوچکم هم این راه را ادامه دهند و (عج) باشند و بدانند که مسؤلیتی سنگین، بس خطیر به دوش آنهاست و باید این کوله بار گران را به سلامت به مقصد برسانند و فردی نمونه برای جامعه باشند. ! سعی کنید در خط امام و ولایت فقیه باشید و و به جان امام را فراموش نکنید و مایه سربلندی ما باشید و دوست دارم که راهم را ادامه دهی و و برای جامعه باشید. ! سنگر حجاب را حفظ کنید. همیشه مایه خوشبختی اسلام و انقلاب و فاطمه (س) باشید و =زینب_گونه برای امام اشک بریزید. یکی از علل پیشرفت هر جامعه اسلامی، زنان جامعه اسلامی است که باید را رعایت کند و اسلام با حجاب شما رونق یافته و می‌یابد ... قرآن را زیاد بخوانید و از زینب سرمشق بگیرید 🌹شادی روح مطهر شهداصلوات🍃🌺🍃 _حجاب _نور