💢پوستر | تصویری از حضور مردم باغلملک در تشییع پیکر شهید مظلوم محمد قنبری🌷
1⃣این خاک حماسه و رشادت دارد
خرازی و باکری و همت دارد
دیدید شهید قنبری ثابت کرد
مردانه لیاقت شهادت دارد
✍شهرام _شارخی
2⃣دلواپس امنیت، این بوم و بَر بود
سقف و ستون خانواده او پدر بود
بر تربت پاکش چنین باید نگارند..
«با دوستان مانوس و بر دشمن شرر بود»
✍ پدرام_ اکبری
3⃣بر بام ِ دلت نشسته خوش مرغِ سعادت
فرجام تو شد نیک و رسیدی به شهادت
در حفظ وطن خواب و قرار از تو جدا بود
سرمایه ی تو عشق و وفا بود و صداقت
✍فرح_یارمحمودی (صبا)
❇️«پیامبرگرامی اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم)»:
فَوقُ كُلِّ ذِیبِرٍّ بِرٌّ حتّی یُقتلَ الرّجُلُ شهیداً فی سبیلِ الله.
❇️هر عمل نیکی، عملی نیکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا که نیکوتر عملی از آن وجود ندارد. (خصال، ج ١، ص ٨)
#پلیس_مجاهد
#زندگی_به_سبک_شهدا
#ترویج_فرهنگ_ایثار_و_شهادت
#شهید_مظلوم_امنیت_محمد_قنبری
#تولید_عس_فارس_شهرستان_جهرم
✅کانال روابط عمومی پلیس
┄┅┅┅┅❁🇮🇷❁┅┅┅┅┄
🆔@PR_Police
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حضور همسر «شهید بیرامی» در منزل مدافع امنیت «شهید شاهملکی»
🔹همسر «شهید نادر بیرامی» از شهدای ناآرامیهای سال گذشته در منزل شهید مدافع امنیت «شهید شاهملکی» حضور یافت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢مراسم تشییع شهید مدافع امنیت رسول مهدوی پور در کوهدشت استان لرستان
رفاقت یعنی این دو رفیق باصفا
که فاصله شهادت شون
فقط یک روز بود ...
#شهید_بشیر_نظری
#شهید_علیاصغر_آتشین_صدف
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیستم
💠 اشکم تمام نمیشد و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت میخواد بره #ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم #ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!»
حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره #خنجر سعد در قلبش نشست که بیاختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد #صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد :«این #تکفیری با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز #عراق وارد #سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و #داریا رو کرده انبار باروت!»
💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت میکشیدم به این مرد #نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، #خون میبارید و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیدهام که گلویش را با تیغ #غیرت بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید #حرم؟»
با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و #مردانه امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!»
💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظهای که در #آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم.
دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل میشد. هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شببوها در هوا میرقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!»
💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا میآمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنهسازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟»
زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این #غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم #شیعه هستن، امشب #وهابیها به حرم #سیده_سکینه (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانوادهشون!»
💠 جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم، میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره #غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم که دستی چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
مصطفی کمی عقبتر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم #مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بیمنت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟»
💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از #ایران اومده!»
نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بیغیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریهاس، ولی فعلاً پیش ما میمونن!»
💠 بهقدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش #مادرانه کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانههایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت.
او بیدریغ نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این #بهشت مست محبت این زن شده بودم.
💠 به پشت شانههایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر #زینبیه در دلم شکست و زبانم پیشدستی کرد :«زینب!»
از اعجاز امشب پس از سالها نذر مادرم باورم شده و نیتی با #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به #نذرم وفا میکردم که در برابر چشمان #نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم...
#ادامه_دارد
#قسمت_بیستم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شبی بهشتی با شهید مدافع امنیت ، در کوهدشت، لرستان
📌 وداع با پیکر پاک شهید مدافع وطن سرگرد "رسول مهدوی پور "
#شهید_رسول_مهدوی_پور
#پلیس_مجاهد
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_لرستان
مستند چراغ اندیشه و عرفان - فرازی از سیره و روایت زندگی علامه الله مصباح یزدی + مصاحبه با حجت الاسلام ادیانی
https://aparat.com/v/zCNO2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆شناسایی زنان بیحجاب با هوش مصنوعی
♦️این تصاویر در خیابان ولیعصر تهران و در چند روز گذشته ضبط شده است. ضابطان پلیس از زنان بیحجاب تصویر گرفته و با استفاده از هوش مصنوعی هویت آنها را شناسایی میکنند. در برخی موارد نیز پرونده قضایی تشکیل و به قوهقضائیه ارسال شده است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر مسابقات استانی قرآن کریم کارکنان فرماندهی انتظامی خراسان شمالی
علاقه مندان جهت شرکت در مسابقه به عقیدتی سیاسی محل خدمت مراجعه نمایند .
#پلیس_تراز_انقلاب
#تولیدی_عس_خراسان_شمالی