eitaa logo
مزار شهدای گمنام تکاب
294 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
36 فایل
خادم الشهدا! 🔹فقط یک مدال بر روی سینه نیست؛ 🔹یک هدف و راه است... 🔸و کسانی می توانند هم مسیر باشند که اَدا و اِدعا را کنار بگذراند. ✅ مراسم‌هفتگی: عصر پنجشنبه‌ها 📬ادمین: @TakabGomnam 🖇 آرشیو: https://eitaa.com/joinchat/3055158118C083abd8594
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🌱 جلسه خواستگاری آنقدر طول کشید که وقت اذان شد. همین که صدای اذان به گوشش خورد فوری صحبت‌هایش را تمام کرد و گفت:«من با اجازه شما برم مسجد، نماز.» این کارش خیلی به دلم نشست. عید غدیر عقد هم درآمدیم. وقتی قرار شد عروسی کنیم، سفارش کرد جهیزیه سنگین برنداریم و فقط هرچه نیاز است، بخریم. همیشه مخالف وسایلی بود که تزیینی هستند و در زندگی مرد و زن به هیچ کاری نمی‌آیند. پیشنهاد داد یه کاری کنیم که کارت عروسی مان، هم متفاوت باشد هم بتوانیم با آن کار فرهنگی انجام بدیم . از صمیم دل قبول کردم. روی کارت عروسی یک یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله زدیم و سخنی از رهبر انقلاب در مورد ازدواج. بعد هم آن را با برچسب یا مهدی عجل الله تعالی تزیین کردیم. مهریه و جهیزیه زیاد هیچ دختری را خوشبخت نمی‌کند و هیچ خانواده‌ای را به آن آرامش از سکون و اعتماد لازم می‌رساند این‌ها فضول زندگی است و جز دردسر و اسباب زحمت اسباب مشکل ایده‌ای ندارد. 📍مزار تکاب 🔊 @PAGEGOMNAM
💚☘️ رفتیم خرید، ولی یک کلام با هم حرف نزدیم. هم من خجالت می کشیدم، هم محمد. هر کاری بود با خواهرم هماهنگ می کرد. فردای همان روز، عقد کردیم. محمد با لباس سپاه آمد؛ من هم با یک چادر و لباس سفید نشستم سر سفره عقد. یک سفره ساده؛ نان، پنیر، سبزی، میوه و شیرینی. عقد که کردیم اذان ظهر بود. وضو گرفتیم و رفتیم مسجد. زندگی را ساده بگیرید. آن سادگی که ما می گوییم آن سادگی زهّاد و عبّاد و این ها نیست. سادگی به نسبت این کارهایی است که مردم امروزه می کنند. 📍مزار تکاب 🔊 @PAGEGOMNAM
💚 روز خواستگاری سر صحبت را باز کرد و اول از هر چیز گفت:«دوست دارم طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور حضرت مهدی باشه.» حرف های دیگری هم زد، اما همین یک جمله در کنار خوش خلقی، متانت و خنده رو بودن آقا موسی کافی بود تا بله را از زبان من بشنود و با هم بنشینیم پای خطبه ی عقد. وقتی خواستیم عروسی کنیم، تصمیم گرفتیم به جای برگزاری مراسم برویم مکه. مرداد سال ۱۳۸۸ بود که زیارت خانه ی خدا قسمت مان شد. از زیارت که برگشتیم یک مهمانی ساده گرفتیم و بعد هم رفتیم خانه ی خودمان. مگر سابق که این سالن ها نبود، این چیز ها نبود، توی دو تا اتاق کوچک جشن می گرفتند،مهمان ها می آمدند شیرینی می خوردند، ازدواج ها بی برکت تر از امروز بود؟ عزت دختر ها مگر کمتر از امروز بود که حالا باید حتما بروند توی این سالن های بزرگ! عیبی ندارد، من مخالفتی نمی کنم با این سالن ها؛ من با تشریفات مخالفم. 📍مزار تکاب 🔊 @PAGEGOMNAM