eitaa logo
Paradox 𓂀
104 دنبال‌کننده
484 عکس
23 ویدیو
1 فایل
What doesn't kill you, simply makes you, stranger!🃏 Welcome to my Mad World!♟️ Turn to page 394🪶 گفتاری؟ سخنی؟ @NX_Karimi https://daigo.ir/secret/2744527239 https://harfeto.timefriend.net/17362866009649
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ نیمه گمشده‌ای وجود ندارد... تنها چیزی که وجود دارد، تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی حال خوش داریم؛ حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو روز، پنج سال یا همه عمر...
انسانِ صادق در یک روز به چهل حال درآید، ولی منافق چهل سال در یک حال بماند...
زن ها را از رقصیدن منع کردند، از آواز خواندن، بوسیدن، خندیدن، زن ها در پیله‌های خود فرو رفتند، و در شعرهایشان وحشیانه رقصیدند، آواز خواندند، عشق ورزیدند، بوسیدند؛ اما خنده؟ نه فقط گریستند...
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم، که در طریقت ما، کافریست رنجیدن...
و خدا گفت: دشمنت را دوست بدار، من هم اطاعت کردم و عاشق خودم شدم...
بعد دیدنش، طوری به او لبخند زدم که انگار، هرگز برایش اشک نریخته‌ام...
homayoun_shajaryan_mardane_khoda (1).mp3
7.27M
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند، یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند؛ هر دست که دادند، از آن دست گرفتند؛ هر نکته که گفتند، همان نکته شنیدند؛ جمعی به در پیر خرابات خرابند، قومی به بر شیخ مناجات مریدند؛ فریاد که در رهگذر آدم خاکی، بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند، همت طلب از باطن پیران سحرخیز؛ زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند...
Mohsen Chavoshi - Saate Divari (320).mp3
9.07M
سـاعـتِ دیـواری، سـاعـتِ دیـواری؛ مـَن عـزیزم رفـتـه، تـو چـرا بـیـداری؟!
Mohsen Chavoshi - Khozestan - 320 - musicsweb.ir.mp3
10.55M
ای‌قاضی، ای‌قاضی، ای‌قاضی شب جرمش سنگینِ سنگینه...
Mohsen Chavoshi - Shabi Ke Mah Kamel Shod.mp3
12.65M
بباف مویت را، مگر مرا آن مو طناب دار شود، مرا بکش بالا، چنان که عاطفه‌ات، جریحه دار شود؛ کسی به شدتِ تو، به صخره‌ام کوبید، و من فرو رفتم، به قعر دریاها، که قعرِ دریاها پُر از مزار شود؛ علاجِ دلتنگی، زیارت است و غم است، و ناامید شدن، جهان مگر با غم، به ناامید شدن، امیدوار شود... به دستِ مرگ مگر، تو را هوس نکنم، که زنده ایست علیل، گناهکاری که به توبه میخواهد، درست کار شود؛ بباف دارم را، و روزگارم را، سیاه کن آنگاه مرا بکِش بالا، چنان که خرخره‌ام، جریحه دار شود...
به نظرم خاطراتِ چشمها از هر چیزی طولانی‌تر هست، دیدن... چشم ها هر چیزی که می‌بینند رو مثل: تا کردن کاغذ، تابیدن نور آفتاب روی دیوار کاهگلی، بچه‌ی گل فروش توی سرما، پیرمرد خمیده‌ی تنها، تنهایی مادربزرگ، غم‌هایی که نه میشد گریه‌شون کرد، نه فریادشون زد، خوشحالی‌های کوچیک بچگی، کفشدوزک های فراری، قطره‌های برف و بارون، برگ‌های پاییزی، تاکسی‌ها و نورهای پر زرق و برقِ شهر، همه و همه‌ی لحظات رو ظبط می‌کنند، به همراه هر حسی که اون لحظه داشتیم، و وقتی بعد مدت‌ها کسی رو می‌بینید که چشم‌هاش هرگز راحتتون نذاشته، و انگار چیزی رو در چشم هاشون جا گذاشتید، و عاشق چشم هاشون شدید، به خاطر اینه که چشم‌هاش از بین اون همه آدم که در طول زندگی دیده و میبینه و خواهد دید، تصمیم گرفتن این خاطرات رو با چشم‌های شما به اشتراک بزارن، فیلمی که فقط برای چشم های خاصی به تماشا گذاشته میشه، به خاطر همینه که عمیق‌تر، با احساس‌تر و طولانی‌تر نگاه می‌کنند، چشم ها... از یک روح به روح دیگر، دروازه‌ی چشم‌ها وساطت می‌کنند...