eitaa logo
پرسه های اندیشه
1.7هزار دنبال‌کننده
768 عکس
457 ویدیو
1 فایل
ادمین @BASIRIIII
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسه های اندیشه
🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ★ســــــــتــاره★ #پارت432 تا موقع شام به بهانه‌ی سردرد توی اتاق موندم و گ
🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ★ســــــــتــاره★ صبح با یادآوری تصمیمم با اراده و سریع بیدار شدم. آماده شدم و بعد خوردن صبحانه‌ی مختصری به سمت مقصدم راه افتادم. تمام مسیر نقشی رو که قرار بود بازی کنم‌ رو مرور می‌کردم و استرس گرفته بودم. کاش بتونم همه‌ی نقشه‌ام‌ رو اجرا کنم تا یه چیزی از موضوع دست‌گیرم بشه. نگاهی به تابلوی بزرگ و روشن روی دیوار انداختم و ماشین رو کمی دورتر پارک کردم. لباس‌هام رو مرتب کردم و نفس عمیقی گرفتم. اولین قدم رو برداشتم. برای لحظه‌ای پشیمون شدم. ستاره گاهی ندونستن بهتر از دونستنه. کوتاه بیا. نه نمیشه باید بفهمم شهاب چی رو ازم پنهون می‌کنه. آخه شاید نباید بفهمی! قدم‌ دوم رو برداشتم و زیرلب گفتم: _حالا که اومدم. نباید زیرش بزنم. لبخندی روی لبم کاشتم و وارد دفتر شدم. گرمای داخل دفتر لذت‌بخش بود و حس گرما آرامش خوبی رو هدیه می‌کرد. به سمت میزی که فرد آشنایی پشت اون نشسته بود رفتم و سلام کردم. _سلام خانم زارع. _سلام خانم سلطانی، احوال شما؟ ر‌وی صندلی نشستم و به جلو متمایل شدم. _ممنونم، مزاحم شدم برام یه بلیط رزو کنید. _اختیار دارین، برای کجا؟ فکری کردم و گفتم: _خیلی برام فرق نمی‌کنه. _با تور می‌خواین برین یا تنها؟ _تنها. توضیحاتی رو در مورد آب‌وهوای کشورها و قیمت بلیط‌ها داد. _ساعت و مدت پرواز چی؟ اونا چطورین؟ _هر کدوم متفاوته، شما انتخاب کنید تا من بگم. _کانادا. _بستگی به هواپیما داره، مدت پرواز از سی ‌ساعت هست تا پونزده ساعت. ساعتش هم هشت تا هشت و نیم شبه. البته اگر شرایط پرواز درست نباشه ممکنه جابه‌جا شه. با یه حساب سر انگشتی خیلی راحت می‌شد فهمید شهاب کانادا نرفته. _همون هواپیمایی که ماه پیش همسرم باهاش رفت، اسمش چی بود؟ _ماه پیش؟ _بله، رفتن کانادا. _پس حتما بلیط رو از جای دیگه‌ایی خرید‌ن چون آقای سلطانی خیلی وقته پیش ما نیومدن. ظاهرم رو حفظ کردم و لبخندی زدم. _شاید شما نبودین چون همسرم فقط از اینجا بلیط تهیه می‌کنن. _چه روزی بود؟ _هفت آذر. دستش روی صفحه‌ی کیبورد به حرکت در اومد و چیزی تایپ کرد. _نه خانم سلطانی از ما خرید نکردن. _میشه چک کنید ببینید از کجا خریده؟ نگاه مشکوکی بهم انداخت که دلم رو زیر و رو کرد. تا حالا رِندی نکرده بودم و حس عذاب وجدان و گناهی که به اسم دروغ گریبان‌گیرم شده بود رهام نمی‌کرد. 🌹رمان ستاره🍃 ✍🏻نویسنده ع. اکبری. ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹